کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
معرفی کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد نوشته پائولو کوئیلو است که با ترجمه سیده مهسا غفاری منتشر شده است. کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد داستان دختری است که خودکشی ناموفقش زندگیاش تغییر میکند.
درباره کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
یازدهم نوامبر سال ۱۹۹۷، ورونیکا دختر جوانی که به ظاهر هیچ مشکلی در زندگیاش ندارد به این نتیجه میرسد که سرانجام زمان آن رسیده تا خودش را بکشد. با دقت اتاق اجارهای خو را در صومعه تمیز کرد؛ دندانهایش را مسواک زد و دراز کشید. چهار بسته قرص خواب از روی میز کنار تختخوابش برداشت. به جای آن که خُرد و در آب حلشان کند، تصمیم گرفت آنها را یکی یکی بخورد. اما اتفاقات آنطور که انتظار دارد پیش نمیرود. او بههوش میآید درحالی که لولههای زیادی وارد دماغ و دهنش شده است و به تخت بسته شده است. او میفهمد در بیمارستان روانی ویلت است. بیمارستان مخوفی که از سال ۱۹۹۱ تاسیس شده است و بسیاری از آدمها با یک نامه پزشکی اقوامشان را آنجا میفرستند تا از دست آنها راحت شوند. بیمارستانی که بدتر از زندان است زیرا آزادی به زمان و تصمیم قاضی ربط ندارد همه چیز در دستان پزشکان است. ور.نیکا نمیداند چه اتفاقی افتاده است اما صدای پرستارها را میشنود. دکتر بالای سرش میآید و خبری هولناک به او میدهد...
خواندن کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره پائولو کوئیلو
پائولو کوئیلو در سال ۱۹۴۷، در ریو و ژانیر وی برزیل زاده شد. پس از ان که به عنوان یک نویسندهٔ پرفروش مشهور شود، یک نمایشنامه نویس، کارگردان تأتر، هیپی، و ترانهسرای موسیقی مردمی برزیل بود. کمی بعد، به عنوان یک روزنامهنگار و نمایشنامه نویس تلویزیونی مشغول به کار شد.
کوئیلو در سال ۱۹۸۶ مسیر زیارتی باستانی اسپانیا، جادهٔ سانتیاگو، را پیاده پیمود. این تجربه را بعدها، را در کتاب "خاطرات یک مُغ" شرح داد که در سال ۱۹۸۷ منتشر شد.
سال بعد، با کتاب دومش "کیمیاگر"، به یکی از پر خوانندهترین نویسندگان معاصر تبدیل شد و کتابهای او در بیست ونه کشور جهان منتشر شدند. بنا به مجلهٔ بینالمللی "پابلیشینگ ترندز"، کتاب "کیمیاگر" یکی ازده کتاب پر فروش جهان در سال ۱۹۹۸ بوده است. این کتاب تاکنون در کشورهای آرژانتین، استرالیا، اتریش، بلژیک، برزیل، بلغارستان، کانادا، کلمبیا، کرواسی، فرانسه، آلمان، ایران، ایتالیا، لاتویا، مکزیک، نروژ، لهستان، پرتغال، پورتوریکو، اسلواکی، اسلوانی، اسپانیا، سوییس، تایوان، ترکیه، اروگوئه، یوگوسلاوی، ونزوئلا در فهرست پر فروشترین کتابها بوده است.
"کیمیاگر" توسط دانشگاه شیکاگو به عنوان کتاب درسی توصیه میشود و آن را در دستیابی به بصیرت شخصی بسیار مفید دانستهاند. هم چنین در مدارس آژانتین، فرانسه، ایتالیا، پرتغال، برزیل، تایوان، ایالات متحده و اسپانیا، به عنوان کتاب درسی معرفی میشود.
کتابهای دیگر او شامل بریدا (۱۹۹۰)، والکیریها (۱۹۹۲)، مکتوب (۱۹۹۴)، کنار رود پیدرانشسیم و گریسم (۱۹۹۴)، کوه پنجم (۱۹۹۶)، دومین مکتوب (۱۹۹۷) و "کتاب راهنمای رزم آور و نور(۱۹۹۷) هستند. رمان ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، داستانِ شیفتگی و جنون، در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و در بسیاری از کشورهای جهان از جمله فرانسه و ایران، در صدر فهرست کتابهای پر فروش قرار گرفت. وی در سال ۲۰۰۰ رمان شیطان و دوشیزه پریم را نوشت.
بخشی از کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
ورونیکا پرسید: «چند وقت است که این جا هستم؟» متوجه شد که کمی سخت صحبت میکند و آب در دهانش جمع میشود.
مرد مسنتر پاسخ داد: «شما مدت دو هفته در این بخش بودهاید، و پیش از آن، پنج روز در واحد مراقبت ویژه بودید. و باید خوشحال باشید که هنوز زندهاید.»
مرد جوانتر شگفت زده به نظر می رسید، انگار آخرین جملهٔ پزشک دقیقاً با حقایق منطبق نبود. ورونیکا بیدرنگ متوجه واکنش او شد، و غرایزش برانگیخته شدند: آیا بیشتر از این مدت آن جا بوده؟ آیا هنوز در خطر است؟ با دقت به هر حالت، به هر حرکت آن دو مرد دقت کرد؛ میدانست پرسیدن بیحاصل است. هرگز حقیقت را به او نمی گفتند، اما اگر هوشیار بود، میتوانست بفهمد چه خبر است.
مرد مسنتر گفت: «نام، نشانی، وضعیت تأهل و تاریخ تولدت را بگو.» ورونیکا نام، وضعیت تأهل و تاریخ تولدش را میدانست، اما متوجه شد اختلالی در حافظه اش وجود دارد: نشانی اش را دقیقاً به یاد نمیآورد.
پزشک با چراغی در چشمهایش نور انداخت و مدت درازی، در سکوت آنها را معاینه کرد. مرد جوان همین کار را کرد. به هم نگاهی کردند که هیچ معنایی نمیداد.
مرد جوانتر پرسید: «آیا شما به پرستار شب گفتید ما نمیتوانیم درون روح شما را ببنیم؟»
ورونیکا به یاد نمیآورد. حتی درفهم این که کیست و آن جا چه میکند هم دچار مشکل بود.
- «شما دچار یک خواب مصنوعی القا شده توسط قرصهای خوابآور بودید، و به این خاطر شاید حافظهتان کمی آسیب دیده باشد، اما خواهش میکنم سعی کنید به تمام پرسشهای ما جواب بدهید.»
پزشک دیگر یک سلسله پرسشهای غریب را آغاز کرد: میخواست نام مهم ترین روزنامههای لیوبلیانا را بداند، همین طور نام شاعری را که مجسمهاش در میدان اصلی شهر بود (آه، هرگز این یکی را فراموش نمیکرد، تصویر پر سرن بر روح هر اسلووِنیاییای نقش شده). میخواست رنگ موهای مادرش، نام همکارانش و عنوان مهمترین کتابهای داخل کتابخانه را بداند.
ورونیکا اول فکر کرد جواب ندهد- حافظهاش هنوز مشغول بود- اما همان طور که پرسشها ادامه داشت، کم کم آن چه را که فراموش کرده بود، به یاد آورد. دریک مقطع، ناگهان به یاد آورد که حالا در بیمارستان روانی است، و دیوانهها مجبور نیستند منطقی باشند؛ اما به خاطر منافع خودش، و برای این که پزشکها را در کنار خودش نگه دارد و تا حد امکان اطلاعات بیشتری در مورد وضعیت خودش کشف کند، سعی کرد مغزش را به کار بیندازد. همان طور که نامها و حقایق را بر میشمرد، نه تنها حافظهاش، که شخصیتش، آروزهایش، شیوهٔ نگرشش به زندگی هم برمیگشت. فکر خودکشی که صبح آن روز در زیر چندین لایه مسکن و خواب آور مدفون شده بود، دوباره به سطح آمد.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۵ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۵ صفحه
نظرات کاربران
همه ما زمانی واقعا از زندگی خسته میشم مخصوصا اگه داخل ایران باشی این حس چند برابر میشه ناامید و تمام اهدافت برات پوچ میشه ولی این نگاهم مثل یه دورهمی با دوستان که میگذره تموم میشه اینم تموم میشه
اسپویل ورونیکا بعد از یک شکست عشقی خودکشی می کند و در بیمارستان روانی بستری میشود ورونیکا افراد زیادی را در بیمارستان میبیند که حتی به نظر او خیلی از آنها هیچ بیماری روانی نداشتند ورونیکا در بیمارستان شروع به
سلام، با احترام به مترجم، ترجمه اصلا خوب نبود و متن پر از حذفیات و غلط های املایی بود. در خیلی از جملات حتی زمان فعل رعایت نشده بود. داستان روان و سلیس و عالی بود