کتاب دل نوشته های کودکی ام
معرفی کتاب دل نوشته های کودکی ام
کتاب دل نوشته های کودکی ام مجموعه اشعار سپید و دل نوشتههای نازیتا حبیبی است که در انتشارات دیبادخت منتشر شده است. اشعار این کتاب عموما پیرامون مضامین عاشقانه و اجتماعی نوشته شدهاند.
کتاب دل نوشته های کودکی ام همانطور که از نامش برمیآید، مجموعهای از دل نوشته های جذاب و تاثیرگذار است که از همه چیز حرف میزنند و عواطف، نقشی بسیار پررنگ را در آنها ایفا میکند. تک تک کلمات کتاب با تار و پود عاطفه و احساس تنیده شدهاند و حس خوب و زیبایی از خواندن این اشعار و این دل نوشته ها به شما دست میدهد. چرا که ذهنتان را از درگیریهای روزانه دور میکند و آرامش را به ارمغان میآورد.
کتاب دل نوشته های کودکی ام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب دل نوشته های کودکی ام اثری دلنشین برای تمام دوستداران کتابهای شعر و دلنوشته است.
بخشی از کتاب دل نوشته های کودکی ام
میبینی چه شب ساکتی است
انگار در هیچکدام از این اتاقهایی که نورشان خاموش است و ادعای خواب بودن
میکنند، هیچ آدمی خاطرات گذشته را با دود سیگار و اشک مرور نمیکند
آنقدر آرام است که انگار هستند، تمام آنهایی که سالهاست رفته اند
پارادوکس تلخی ست، مگر نه؟
امشب آرام آرام عکست را میبوسم و سیگار بعدی را روشن میکنم
عکس بعدی،چه زیبا میخندی جانانه ام
چه زیبا حتی با عکست هم دل میبری
و خنده های گذشته مان چه ناگهان اشکهایم را روی گونه هایم جاری میکنند
تو چه ناگاه رفتی و از آن پس خزان شد
تمام آرزوها و رویاهایم
خزان شد این فصل و فصل دیگر نیز
تو نیستی و متنهای تکراری ام همه حرف از نبود تو میزنند
آری نبودنت هرروز تکرار میشود
تو چه توقعی از این نوشتهها داری؟
نبودنت را دیگر چگونه توصیف کنم؟
چگونه توصیف کنم حال هر شبم را که برایت تکراری نباشد؟
***
تویی آن قلب بنفش
جای تو خالی است
تا ابد در این دلم
تویی آن خنده ناب
که تو را قاب گرفتم و زدم بر دیوار
تا همیشه هستی
گرچه شاید دل تو، جای دگر، مال دگر باشد
گرچه شاید تو نباشی اینجا، تا که آرامم کنی
گرچه شاید تو نخوانی این را
اما زده ام به نامت هر شعرم را
و تو آن قلب بنفشی هستی که همیشه هست
تا آخر عمر....
***
دیگر نیستند کسانی که نغمه تنهایی ات را در پَس هر لبخندت بفهمند
دیگر نیستند آن نگاههای صادقانه، آدمها چه عاجزانه در انتظار یکدیگر میمیرند
دخترم، باور کن دستهای هیچکسی دیگر گرمای عشق را ندارد
و چه کسی این روزها جرات مرد بودن و زن بودن را نه، بلکه چه کسی این روزها
جرات دختری پاک بودن و پاک ماندن را دارد؟
پاک بودن آسان است، همه مان در ابتدای زندگی پاک هستیم
سخت است حرمت تنت را نگهداشتن
این روزها کسی گریه را باور ندارد
عشق را باور ندارد
و باور کن هستند کسانی که در تاریکی شب، در هجوم گریه هایشان جان میدهند
و باور کن هست خدایی که نگران دل پریشان توست
هست خدایی که آغوشش نه بوی هوس میدهد و نه بوی نفرت
هنوز هم هست خدایی که نغمهی تنهاییات را در پَس هر لبخندت بفهمد
***
تو اینجا نیستی و این داستان، غم انگیز است
من دیگر با هیچ حرفی خوب نمیشوم
دیگر دعاهای مادر تأثیری ندارد
تو اینجا نیستی و کابوسهای شبانه، شبهایم را پرکرده اند
تو گمشدهای، اما هنوز هم میبینمت
درست، روبهرویم هستی
میخندی
چای مینوشی
هردویمان زندگی میکنیم
اما تو با او و من هم با تو
نه...نه اشتباه گفتم
من هم با خیالت، زندگی میکنم
من دلتنگ توام و تو نیز گاهی دلت تنگ میشود، اما نه برای من
نه برای خاطراتت با من
من تو را دوست دارم و تو نیز گاهی دوست میداری
اما من را نه
تو اینجا نیستی و این غم انگیزترین داستان کوتاه جهان است
حجم
۹۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۳ صفحه
حجم
۹۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۳ صفحه
نظرات کاربران
با خواندن هر بندی از اشعارش بند بند قلبی که عاشق باشد به لرزه در می آید