- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب طاعون
- بریدهها
بریدههایی از کتاب طاعون
۳٫۶
(۱۵۸)
خوشحال نیستم از اینکه میذارم میرم، اما لازم نیست آدم خوشحال باشه تا از نو شروع کنه.»
Mado7
فراموش کنند تا آن هنگام چگونه میزیستهاند.
یك رهگذر
میگفت «خوشحالم دوباره میبینمت، برنار. موشها نمیتونند این شادی رو ازم بگیرند.»
Zahra.kazemi6
گذشتهای هم که مدام بهاش فکر میکردند فقط طعم حسرت داشت و بس.
B-vafa
سادهترین راه برای آنکه آدم شهری را بشناسد این است که سر دربیاورد آنجا مردم چهطور کار میکنند، چهطور محبت میورزند و چهطور میمیرند.
فهیمه
بازنماییِ نوعی محبس به واسطهٔ نوعی دیگر از آن
همانقدر معقول است که
بازنمایی هر چیزی که واقعاً وجود دارد
به واسطهٔ چیزی که وجود ندارد.
A
از پَسِ اشکها، لبخند تابید، کمی چروکیده.
B-vafa
اگر بشود همزمان خوشبخت و محزون بود.
B-vafa
پیش میآید آدم مدتها غصهدار باشد بیآنکه خودش متوجه شود.
آسمان دار
از آنجایی که شهرمان همیشه زمینهٔ مناسب را برای ایجاد عادت فراهم میآورد، میتوان گفت اوضاع روبهراه است و از هر حیث بر وفق مراد
Zahra.kazemi6
شهری بدون کبوتر و بدون درخت و بدون باغ را مجسم کرد که آنجا از بال زدنها و خشخشِ برگها خبری نیست و، در یک کلام، مکانی است خنثی؟
آســاره
بازنماییِ نوعی محبس به واسطهٔ نوعی دیگر از آن
همانقدر معقول است که
بازنمایی هر چیزی که واقعاً وجود دارد
به واسطهٔ چیزی که وجود ندارد.
آســاره
موشها در خیابان میمیرند و انسانها در اتاقشان؛ و روزنامهها فقط دغدغهٔ خیابان را دارند.
فهیمه
در میانهٔ تبعیدِ عمومی از همه تبعیدشدهتر بودند، زیرا اگر زمان برایشان، همانطور که برای بقیه، مایهٔ دلهرهای خاص بود، پابستهٔ مکان هم بودند و مدام به دیوارهایی برمیخوردند که بین مأمنِ طاعونزده و وطنِ ازدسترفتهشان جدایی میانداختند.
{ آیه راد } کتاب نخوان همیشگی :)
قهرمانی و قداست با سلیقهم جور نیستند. واسهم مهمه که آدم باشم.
p.ch
لازم نمیبینم راجعبه نحوهٔ محبت ورزیدن همشهریهایم رودهدرازی کنم.
آســاره
وقتی جنگ پیش میآید، دیگر بهزحمت میفهمیم انسانِ مُرده یعنی چه. و از آنجایی که انسان مُرده وزن ندارد مگر اینکه مرگش را به چشم ببینیم، صدمیلیون جسدِ پخشوپلاشده در تاریخ جز سوسویی در تخیل نیست.
meysam zamanifar
«کسی در شهر نمیخندد جز مستها، که آنها هم زیادی میخندند.»
A PERSON
پیش میآید آدم مدتها غصهدار باشد بیآنکه خودش متوجه شود.
یك رهگذر
«برادران زمانش فرارسیده. باید همهچیز را یا باور کرد یا منکر شد. و کدامیک از شما جرئت دارد همهچیز را منکر شود؟»
معصومه توکلی
شاید بگویند هیچکدام از اینها مختص شهر ما نیست و اصلاً همهٔ آدمهای این دورهوزمانه همینطورند. بیتردید، امروزه خیلی عادی شده که مردم صبح تا غروب
کار کنند و باقی عمرشان را با ورقبازی و کافهنشینی و وراجی هدر بدهند
آســاره
آدم نمیتواند همواره تنها بماند.
یك رهگذر
سادهترین راه برای آنکه آدم شهری را بشناسد این است که سر دربیاورد آنجا مردم چهطور کار میکنند، چهطور محبت میورزند و چهطور میمیرند.
niloufar.dh
گرچه مصیبتها امری رایجاند، دشوار میتوانیم باورشان کنیم وقتی بر سر خودمان نازل میشوند.
فهیمه
این جهان زمانی بس دراز با پلیدی سازش کرده، زمانی بس دراز به بخشش الاهی متکی بوده. گمان برده هر عملی مجاز است و با توبه جبران میشود. همگی آمادهٔ توبه بودهاند. میپنداشتهاند به وقتش طلب مغفرت میکنند و خلاص. تا آن هنگام آسانترین راه برایشان این بوده که بر خود سخت نگیرند و به شفقت الاهی پشتگرم باشند.
یك رهگذر
بهاش گفتم “خب، همه گرفتار این معضلند.”
بهام جواب داد “اشکال دقیقاً همینه. الآن شدهیم لنگهٔ بقیه.”
Ali bayat
مطبوعات که سر قضیهٔ موشها آنقدر بلبلزبانی کرده بودند اصلاً صدایشان درنمیآمد، زیرا موشها در خیابان میمیرند و انسانها در اتاقشان؛ و روزنامهها فقط دغدغهٔ خیابان را دارند.
Ali bayat
گرچه مصیبتها امری رایجاند، دشوار میتوانیم باورشان کنیم وقتی بر سر خودمان نازل میشوند.
Ali bayat
دین در زمانِ طاعون نمیتواند بهسان دین در روزِ عادی باشد و اگر پروردگار میپذیرد، و حتی خشنود میشود، که روانِ انسان در ایام نیکبختی طعم آسایش و لذت را بچشد، در سختیِ وافر آن را افراطکار میپسندد. امروز خداوند بر مخلوقاتش منت گذاشته و آنان را به مصیبتی شدید دچار کرده تا به فضیلت سترگِ همه یا هیچ برسند.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
بیتفاوت و سردرگم بودند و از نگاهشان چنان ملالی میبارید که باعث میشد شهر شبیه سالن انتظار به نظر برسد.
A PERSON
حجم
۲۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۲۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۶۷,۵۰۰
۳۳,۷۵۰۵۰%
تومان