بریدههایی از کتاب زندگی، جهان و همه چیز
۴٫۲
(۴۱)
«خیلی حس بدیه که کاری از دست آدم برنمیآد.»
-Dny.͜.
«آدم نباید سعی کنه ریاضی رو بفهمه. فقط من رو نگران میکنه.
-Dny.͜.
وقتی که این کهکشان به وجود اومده، تمدنهای بسیاری ظهور و سقوط کردهند، ظهور و سقوط کردهند، اونقدر ظهور و سقوط کردهند که خیلی وسوسهانگیزه که فکر کنیم که زندگی در کهکشان، (اولاً) یه چیزیه شبیه دریازدگی، فضازدگی، زمانزدگی، تاریخزدگی و امثالهم، و (دوماً) چیزیه احمقانه.
رها
«برای من افتخاره که برای شما باز بشم و...»
«خفهخون بگیر.»
«... و بعد بسته بشم و بدونم که کارم رو بهخوبی انجام دادهم.»
«گفتم ببند اون دهن صاحبمُرده رو.»
-Dny.͜.
ما در برابر آدمهایی که دیوونهوار و باشور دنبال یه ایده هستند هیچ شانسی نداریم. اونها برای یه چیزهایی اهمیت قایلند. ما نه. برای همین اونها همیشه برندهاند.
-Dny.͜.
ما در برابر آدمهایی که دیوونهوار و باشور دنبال یه ایده هستند هیچ شانسی نداریم. اونها برای یه چیزهایی اهمیت قایلند. ما نه. برای همین اونها همیشه برندهاند.
رها
فایده نداره که آدم خودش رو از نگرانیِ دیوونه شدن دیوونه کنه. بهتره که آدم از همون اول تسلیم و دیوونه بشه
Mohammad
«نه. اما یه لیوان برای خودت بریز و ماجراش رو برام تعریف کن.»
رها
جهان چیزی نیست جز محصول تخیلاتِ خودش از خود.
Mohammad
میگن که زمان بدترین جا برای گم شدنه.
mahii
میگن که زمان بدترین جا برای گم شدنه.
وحید
کتاب زندگی، جهان و همهچیز اولینبار در انگلستان منتشر شد. به هنگام انتشار کتاب در امریکا ناشر امریکایی واژهٔ fuck (در ترجمهٔ فارسی: شِت) را، که در پاراگرافهای قبل آمده، غیرقابلچاپ ارزیابی کرد و خواهان حذف آن شد.
آدامز اما به حذف یا تغییر این کلمه (از fuck به بلژیک) بسنده نکرد و برای به طنز کشیدن سانسور در ایالات متحده چند پاراگراف به متن اضافه کرد که فقط در نسخهٔ چاپ امریکا موجود است. من هم متن اصلی با واژهٔ شِت و هم پاراگرافها با واژهٔ بلژیک را ترجمه کردهام. نسخهٔ چاپ امریکا برای تفکیک دو نسخه در پیوست کتاب آمده است. ـ م.
arash
نمیفهمه دنیا چهقدر پیچیده و سخته و کسی که میخواد در این دنیا زندگی کنه باید با چه مشکلات و تناقضهایی سروکله بزنه.
Mohammad
«گنجایش خوشحالیِ من رو میتونی تو یه قوطیکبریت جا بدی. حتا بدون اینکه قبلش کبریتها رو از توش دربیاری.»
مینا
آرتور دنت هر روز صبحِ زود با فریادی وحشتزده از خواب میپرید و ناگهان ملتفت میشد که کجاست.
مشکل آرتور این نبود که غاری که در اون زندگی میکرد سرد بود، مشکل این هم نبود که غارش نمور و بوگندو بود. مشکل اصلی او این بود که غار وسط ایسلینگتون قرار داشت و اتوبوس بعدی دو میلیون سال دیگه میرسید.
احسان
راهنمای کهکشان دربارهٔ پرواز کردن نوشته بود پرواز کردن برای آدمها یه هنره، یا بهتر بگیم، یه ترفندی داره.
ترفندش اینه که آدم یاد بگیره طوری خودش رو بندازه زمین که به زمین نخوره، مثل تیری که به هدف نخوره و از اون رد بشه.
...Mehrshad.
به راه رفتن در دایرههای بسیار کوچیک ادامه داد. یه پاش، که لاغر و فولادی بود، تو مرداب به چیزی گیر کرده بود و فقط دور خودش میچرخید.
تشک پرسید «حالا چرا دور خودت میچرخی؟ چرا اصلاً به راه رفتن ادامه میدی؟»
ماروین درحالیکه دور خودش میچرخید گفت «که به خودم ثابت کنم.»
مینا
راستش رو بخوای تعداد بارهایی که به من شلیک شده، منفجر شدهم، بهم توهین شده، تیکهتیکه شدم و نرسیدم چای بخورم اونقدر زیاده که آدم خندهش میگیره.
مینا
میدانِ مشکل دیگران خیلی سادهتر و مؤثرتره و مهمتر از اون صد سال با یه باتری قلمیِ ساده کار میکنه. پایهٔ این میدان، تمایل طبیعی انسانهاست که اون چیزی رو که نمیخوان ببینند، یا انتظارش رو ندارند، یا نمیتونند اون رو توضیح بِدَن، نبینند.
arash
مثل اینکه دیگه کسی تو فاز زندگیِ در صلح کنار هم نیست
i_ihash
«دکترم بهم گفته که غدهٔ وظایفِ شهروندیم خیلی ضعیفه و ترشح هورمونهای اخلاقیم از بدو تولدم پایینه. برای همین از نظامپزشکی برگهٔ معافیت از نجات همهجور جهانها رو گرفتم.»
bilijacks
سرش رو چندبار تکون داد. انگار میخواست مغزش رو قانع کنه تا چند سانت عمیقتر تو جمجمهش جا بگیره.
مینا
گفت «خب. گوش کنید. داستان اینه که این بچهها، چیزه، خب اینها هم حق دارند نظر خودشون رو داشته باشند. و به نظر اونها، اونها درست عمل کردهاند. به نظر عجیب میآد. اما فکر میکنم همه این رو قبول داشته باشند. اینها اعتقاد دارند به...»
دست کرد تو جیب پشتِ شلوار جینش (که مثل دمپاییهاش بخشی از لباس رسمیش بود) و یه تیکه کاغذ درآورد.
«به صلح، عدالت، اخلاق، فرهنگ، ورزش و زندگی خانوادگی و البته به نابود کردن همهٔ موجودات دیگهٔ جهان.»
شونههاش رو بالا انداخت.
گفت «اعتقادات بدتر از این هم وجود دارند.»
مینا
چون یه داور سختگیر و مُلالغتی کاشف به عمل آورد که:
arash
«اصل داستان اینه که فایده نداره که آدم خودش رو از نگرانیِ دیوونه شدن دیوونه کنه. بهتره که آدم از همون اول تسلیم و دیوونه بشه و سلامتِ مغزی رو برای بعداً نگه داره.»
احسان
عالیجناب قاضی کل، موجود قضایی، پاگ عبخر (عالم، بیطرف و خیلی ریلکس)، رئیس هیئت قضات دادگاه جنایاتِ جنگ کریکیت گفت «این کریکیتیها چیزند، میدونی، اینها یه مشت آدم خیلی خوب و مامانیاند که، چیز دیگه، که فقط میخوان همه رو بُکُشند. بابا من هم بعضی روزها که باید صبح خیلی زود از خواب پا شم همین حس رو دارم.»
Cetiax
«میگه پرواز کردن یه هنره. یا بهتر بگیم یه ترفند داره. ترفند اینه که آدم یاد بگیره که چهجوری خودش رو بندازه رو زمین اما موفق نشه.»
Sina Iravanian
واوباگر شروع کرد به متنفر شدن از جهان در کل، و مخصوصاً متنفر شدن از همهٔ مردمِ ساکن جهان.
در همین حالوهوا بود که هدفش رو پیدا کرد. هدفی که میتونست اون رو سرپا نگه داره؛ تا ابد سرپا نگه داره. هدفش این بود: واوباگر تصمیم گرفته بود که به جهان توهین کنه.
یعنی بهتر بگیم به همهٔ مردمِ جهان توهین کنه. به تکتک ساکنان همهٔ کهکشانها. شخصاً و حضوراً. یکی پس از دیگری.
HaMiT
«این مهمترین مؤلفهٔ ماجراست. ما در برابر آدمهایی که دیوونهوار و باشور دنبال یه ایده هستند هیچ شانسی نداریم. اونها برای یه چیزهایی اهمیت قایلند. ما نه. برای همین اونها همیشه برندهاند.»
وحید
تماشاچیانی که شاهد یه بازی خستهکنندهاند از تماشاچیانی که فکر میکنند که پُرهیجانترین بازی تاریخ ورزش رو از دست دادند افسردهترند.
احسان
حجم
۲۲۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
حجم
۲۲۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان