بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هیچ چیز دوبار اتفاق نمی‌افتد | طاقچه
تصویر جلد کتاب هیچ چیز دوبار اتفاق نمی‌افتد

بریده‌هایی از کتاب هیچ چیز دوبار اتفاق نمی‌افتد

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۵۸ رأی
۳٫۹
(۵۸)
در قدیم، زمین بسیار ساکت‌تر بوده است. واقعاً زیاد حرف می‌زنیم. همه دارند حرف می‌زنند.
min
پلنگ نمی‌داند وجدان یعنی چه. وقتی ماهی گوشت‌خوار به طعمه‌اش حمله می‌کند، اصلاً احساس شرم نمی‌کند.
گیسو
ببین چه‌طور هنوز تواناست و چه‌قدر خوب، خودش را سرپا نگه ‌داشته؛ نفرت، در قرن ما.
تیناز
سه کلمه‌ی خیلی عجیب وقتی کلمه‌ی آینده را بر زبان می‌آورم، بخش اول کلمه، دیگر متعلق به گذشته است. وقتی کلمه‌ی سکوت را بر زبان می‌آورم، آن ‌را می‌شکنم. وقتی کلمه‌ی هیچ را بر زبان می‌آورم، چیزی می‌سازم که دیگر در نبودن، جای نمی‌گیرد.
گیسو
مرا ببخش امیدِ به‌ستوه‌آمده اگر بعضی وقت‌ها، از سرسختی‌ات خنده‌ام می‌گیرد.
farnaz Pursmaily
در قدیم، زمین بسیار ساکت‌تر بوده است. واقعاً زیاد حرف می‌زنیم. همه دارند حرف می‌زنند. بیشتر از نیاز.
Mohammad
در سومین سیاره‌ی خورشید، در میان این‌همه رفتار وحشیانه، هیچ‌چیزی حیوانی‌تر از داشتن یک وجدان آسوده نیست.
Mohammad
هر کسی به تنهایی احتیاج دارد، به‌خصوص کسی که نیاز دارد در مورد آن‌چه تجربه می‌کند، فکر کند.
باران
گوش کن: چه‌طور قلبِ تو درونِ من می‌تپد.
Atefeh
در میان این‌همه رفتار وحشیانه، هیچ‌چیزی حیوانی‌تر از داشتن یک وجدان آسوده نیست.
حسین
و برای یک‌بار هم که شده، روی سنگی لغزیدن، زیر بارانی خیس شدن. کلیدی را در چمن گُم کردن، شعله‌ای را در باد دنبال کردن. و موضوع اصلی را ندانستن، و به این ندانستن ادامه دادن.
گیسو
دیروز، یک نفر در حضور من اسم تو را بر زبان آورد، طوری شدم که انگار گُل رُزِ خوش‌بویی به اتاق افتاده باشد.
ماهی
یک معجزه‌ی اضافی، مثل همه‌چیز که اضافی است: چیزی که غیرقابل فکر کردن است، قابل فکر کردن است.
گیسو
در این چند سال گذشته، عبارت موردعلاقه‌ی من این بوده است: "نمی‌دانم." من به سن خودشناسی رسیده‌ام، بنابراین هیچ‌چیز نمی‌دانم. کسانی که ادعا دارند چیزی می‌دانند، مسئول بیشترین هیاهوهای دنیا هستند.
باران
مثلِ غریبه‌ها از کنار هم گذشتند، بدونِ هیچ حرف یا اشاره‌ای؛ زن به سمت مغازه رفت، مرد به طرفِ ماشینش. شاید متعجب بودند، یا حواس‌شان جای دیگری بود، یا فراموش کرده بودند که زمانی چه‌قدر عاشق هم بوده‌اند.
Kamand Kamoei
همه دارند حرف می‌زنند. بیشتر از نیاز. همه فکر می‌کنند چیزی گفتنی دارند. حال آن‌که حرف باارزش شاید دو سه‌بار در یک قرن پیدا شود. خود من شخص پُرحرفی نیستم. اصلاً بیش از آن‌که راجع‌به چیزی اظهارنظر کنم، دوست دارم یکی دو روز بیندیشم. دلم می‌خواهد حرفم ارزش دو روز فکر کردن را داشته باشد.
باران
از همه معذرت می‌خواهم که نمی‌دانم چه‌طور باید آدم معمولی‌یی باشم. می‌دانم تا زمانی که زندگی می‌کنم، بخشوده نخواهم شد؛ چون خودم، مانعی بر سر راه خود هستم.
pikomi
عشق واقعی نمی‌تواند زمین را حتا در طول یک میلیون سال هم پُرجمعیت کند، چون خیلی به‌ندرت اتفاق می‌اُفتد. بگذار کسانی که هرگز عشق واقعی را پیدا نمی‌کنند، بگویند چنین چیزی اصلاً وجود ندارد. چنین اعتقادی، زندگی کردن و مُردن را برای‌شان ساده‌تر خواهد کرد.
Ahmad
خیلی لذت‌بخش است که همیشه می‌توانم درست قبل از مُردن بیدار شوم. به‌ محض این‌که جنگی اتفاق بیفتد، غلت می‌زنم و به ‌طرف دیگر می‌خوابم. فرزند زمانه‌ی خودم هستم؛ اما مجبور هم نیستم محدود به همین دوره باشم. چند سال پیش در خواب، دو خورشید دیدم. و دو شب قبل، پنگوئنی دیدم به ‌روشنیِ روز.
گیسو
در این زندگیِ شتاب‌زده کار مهمی‌ست که موکول شَده به هیچ‌وقت.
نورا
هر کسی به تنهایی احتیاج دارد، به‌خصوص کسی که نیاز دارد در مورد آن‌چه تجربه می‌کند، فکر کند.
ASMA
مرا ببخش امیدِ به‌ستوه‌آمده اگر بعضی وقت‌ها، از سرسختی‌ات خنده‌ام می‌گیرد.
ماهی
به آن‌هایی که عاشق‌شان نیستم خیلی مدیونم. احساس آسودگی خاطر می‌کنم وقتی می‌بینم کسِ دیگری به آن‌ها بیشتر نیاز دارد. شادم از این‌که خواب‌شان را پریشان نمی‌کنم. آرامشی که با آن‌ها احساس می‌کنم، آزادی‌یی که با آن‌ها دارم، عشق، نه می‌تواند بدهد، نه بگیرد.
.ً..
فیلم‌های بزرگی درباره‌ی زندگی دانشمندان و هنرمندان ساخته می‌شود، اما کم پیش می‌آید شاعران موضوع فیلمی باشند. کارشان به ‌طرز ناامیدکننده‌ای غیر‌فتوژنیک است. یک نفر پشت میز می‌نشیند یا روی مبل دراز می‌کشد، درحالی‌که به دیوار یا سقف خیره شده است. هر چند وقت یک‌بار هفت خطی می‌نویسد، فقط برای این‌که یکی از آن‌ها را پانزده دقیقه‌ی بعد خط بزند، و سپس یک ساعت دیگر می‌گذرد که در طول آن هیچ اتفاق دیگری نمی‌افتد. چه کسی می‌تواند تماشای چنین چیزی را تحمل کند؟
farnaz Pursmaily
تاریخ، تعداد مُردگانش را رُند می‌کند. هزار و یک نفر، تبدیل می‌شود به هزار نفر، گویی آن یک نفر، هرگز وجود نداشته است: یک جنین خیالی، یک گهواره‌ی خالی، کتاب الفبایی که برای کسی باز نبود، هوا بود که می‌خندید، گریه می‌کرد، بزرگ می‌شد، خلأ بود که از پله‌ها پایین می‌دوید و به طرف باغ می‌رفت، در میان صف، جایی برای هیچ‌کس بود. ما در میان علفزار می‌ایستیم، درست همان جایی که او ایستاده بود، اما علفزار ساکت است، مثل یک شاهد دروغین.
کاربر ۲۹۶۰۵۶۲
از سؤال‌های بزرگ به‌ خاطر جواب‌های کوچک، معذرت می‌خواهم.
آرزو ایرانمهر
واقعاً زیاد حرف می‌زنیم. همه دارند حرف می‌زنند. بیشتر از نیاز. همه فکر می‌کنند چیزی گفتنی دارند. حال آن‌که حرف باارزش شاید دو سه‌بار در یک قرن پیدا شود. خود من شخص پُرحرفی نیستم. اصلاً بیش از آن‌که راجع‌به چیزی اظهارنظر کنم، دوست دارم یکی دو روز بیندیشم. دلم می‌خواهد حرفم ارزش دو روز فکر کردن را داشته باشد.
spencer
وقتی کلمه‌ی آینده را بر زبان می‌آورم، بخش اول کلمه، دیگر متعلق به گذشته است. وقتی کلمه‌ی سکوت را بر زبان می‌آورم، آن ‌را می‌شکنم. وقتی کلمه‌ی هیچ را بر زبان می‌آورم، چیزی می‌سازم که دیگر در نبودن، جای نمی‌گیرد.
spencer
طبق گفته‌ی منشی خصوصی‌اش، مایکل روسینک، شیمبورسکا تا لحظه‌ی مرگش پیوسته در حال نوشتن بود، بااین‌حال در طول حیاتش کمتر از ۴۰۰ شعر منتشر کرد. وقتی از او در مورد
Ahmad
الهام، هر چه باشد، از یک "نمی‌دانمِ" مُدام زاده شده است... به همین خاطر این عبارتِ کوچک این‌قدر برای من باارزش است: "من نمی‌دانم." این جمله خیلی کوچک است، اما با بال‌های نیرومندی پرواز می‌کند. این سؤال زندگی‌های‌مان را وسعت می‌بخشد، به‌ طـوری ‌که فضاهای درون‌مان را در برمی‌گیرد، و همزمان فضـاهای خـارج از ما را ــ که زمینِ کوچک‌مان در آن معلق است ــ هم شامل می‌شود... شاعران، اگر واقعاً شاعر باشند، باید همیشه یک "نمی‌دانمِ" بی‌وقفه را همراه خود داشته باشند.»
farnaz Pursmaily

حجم

۶۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۵ صفحه

حجم

۶۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۵ صفحه

قیمت:
۳۸,۵۰۰
تومان