بریدههایی از کتاب گزیده اشعار سیلویا پلات
۳٫۰
(۱۲)
غرور کاذب پایانی تلخ دارد.
Mohammad
زندگیات را کجا جاگذاشتهای؟
YaSaMaN
Tonight, for this person, blue is a beautiful color.
da☾
برای تو، یا هر کس دیگری، با اخلاص بسیار هستم
تن تو
مرا عذاب میدهد
آن گونه که جهان خدا را.
YaSaMaN
زن پاها را به درون جمع کرده است
آنگونه که گلی گلبرگهایش بسته میشود
YaSaMaN
میلغزم و در هراسی ارغوانی غرق میشوم.
YaSaMaN
I have fallen a long way. Clouds are flowering
Blue and mystical over the face of the stars.
Inside the church, the saints will be all blue
دختر دریا
آسان نیست تا بگویم، چقدر تغییر کردهای
اگر زندهام حالا، آن روز مرده بودم
با این همه، چون مجسمه دست نخورده.
تو چون همیشهای.
تو یک قدم هم به جلو برنمیداری برای من. نه
مجال نمیدهی تا چشمهای سفیدم را
مأیوسانه شاید، باز به آسمان بدوزم.
از آبی ستارهها
آنگونه که وعده میدادی. نشانی نبود.
به خواب ابد رفتم
جایی تاریک در میان سنگهای سیاه
پوشیده در برف زمستان
YaSaMaN
ما چشم بر هم میگذاریم
گویی نشنیدهایم
صدای فرسودن ستارهها را.
کاربر نیوشک
صداست که مرا بیش از هر چیز به هراس میاندازد
pejman
I am the sun, in my white coat
da☾
به پای من نماز میبرند
اندوهشان را
علفها.
آرزو ایرانمهر
من مرموز نیستم در برابر عشق.
pejman
آسان نیست تا بگویم، چقدر تغییر کردهای
اگر زندهام حالا، آن روز مرده بودم
pejman
بخت که یار باشد
با گذری دشوار از این فصل خستگی
میخواهم
صورتی مرتب کنم
از همه معجزهها که اتفاق میافتد
شاید به دلخواه آنها را پراکنده بخوانی.
شگردهای شعلهوار معجزهها.
انتظار دوباره آغاز میشود.
انتظار بلند برای آن الاهه
برای آن هبوط نادر، آن نامنتظر.
negar
اگر او جای من بود.
کاری را میکرد که من کردم.
pejman
Now I resemble a sort of god
Floating through the air in my soul-shift
Pure as a pane of ice. It's a gift.
da☾
The moon is my mother.
da☾
بهتر آن که بیصدا بنشینی، خیالبافی کنی
زیر روشنایی ستارگان
با نگاهی خیره و مات
sobhan mohammadi
من؟
تنها قدم میزنم
در نیمهشب،
در مینوردم زیرپا، خیابان را.
این خانههای غرق در خواب، نفس میزنند
از ضمیر من
ماه، پیازی آسمانی
بر شیروانیها آویزان میماند.
sobhan mohammadi
I
Know you appear
Vivid at my side,
Denying you sprang out of my head,
Claiming you feel
Love fiery enough to prove flesh real,
Though it's quite clear
All your beauty, all your wit, is a gift, my dear,
From me.
sobhan mohammadi
شکوفه زدم مثل شاخههای بهاری:
با دست و پازدنی، تقلای دستی و پایی
عروج از سنگ به ابر،
اکنون خداگونه شدهام، به پرواز درمیآیم، در استحاله روح
شفاف به مانند قالبی از یخ، که پاداش است.
کاربر حسن ملائی شاعر
دل میگیرد
دریا پس مینشیند
آینهها را میپوشانند.
کاربر حسن ملائی شاعر
نگاهش به شعر از نوع جوشش هنری بود، اگر نمیتوانست از ماده خامی که در دست دارد میزی بسازد، با خوشحالی به صندلی رضایت میداد، یا حتی بازیچهای هم که میشد رضایتش را جلب میکرد.
zohreh
ماه، مادر من است
da☾
ماه، مادر من است
زیبا نیست مثل مریم
پیراهن آبیاش، جغدها و شبپرهها را میپراند.
چقدر میخواهم ایمان بیاورم به مهربانیاش؟
maryam
ماه، مادر من است
s
تن تو
مرا عذاب میدهد
آن گونه که جهان خدا را.
کاربر نیوشک
زندگیات را کجا جاگذاشتهای؟
کاربر نیوشک
خیال
از هر بافهای، بهتر شکاف میخورد
کاربر نیوشک
حجم
۱۶۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۲۱۵ صفحه
حجم
۱۶۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۲۱۵ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان