بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آبنبات نارگیلی | طاقچه
تصویر جلد کتاب آبنبات نارگیلی

بریده‌هایی از کتاب آبنبات نارگیلی

نویسنده:مهرداد صدقی
امتیاز:
۴.۲از ۵۰۰ رأی
۴٫۲
(۵۰۰)
راز آنقدر در دل آدم می‌ماند که آدم فکر می‌کند اگر به کسی بگوید، انگار که لخت توی خیابان دارد راه می‌رود و با خجالت فراوان حس می‌کند دارد رسوا می‌شود. اما به اولین نفر که می‌گویی، دیگر از گفتنش خجالت نمی‌کشی و راه‌به‌راه به بقیه هم می‌گویی و به خودت که می‌آیی می‌بینی داری لخت راه می‌روی و عین خیالت نیست. ب
Marie Rostami
روزهای آخر ترم رسیده بود و هر کس که جزوه نداشت، مثل گدای سامرا دنبال جزوه بود و هرکس که جزوه کامل داشت، جوری قیافه می‌گرفت که انگار کلیددار کعبه است.
Book
همه آدم‌ها هرجور که باشند، بخشی از وجودشان زلال است.
Book
اون درخت رو می‌بینی؟ - بله - بیشتر از شاخ و برگش که دیده می‌شه، توی زمین ریشه داره. شمام باید اونقدر بخونین که بیشتر از چیزی که توی جزوه میاد، بیشتر از چیزی که توی امتحان میاد، توی مغزتون علم و دانش داشته باشین. نه اینکه تازه همون شاخ و برگ‌تون رو هم از بقیه پیوند زده باشین.
sajjadrchesly
اگر همه آدم‌های دنیا عاشق بودند چقدر خوب می‌شد چون همه مهربان می‌شدند.
Book
نفهمیده بود آدم وقتی با کسی مشورت می‌کند تایید می‌خواهد نه نظر واقعی.
Mersana
ذات درس این است که از قرص خواب‌آور هم خواب‌آورتر است و ربطی به استاد و مخاطب ندارد.
مژگان
چه آدم‌هایی پیدا می‌شوند که به بدبختی دیگران می‌خندند
Hadis🦋
به‌صورت کمرنگی مخالفت کردم اما از آن مخالفت‌های مبهمی که اگر جواب داد، یعنی که من نگفته بودم مخالفم و اگر بد شد، بگویم «من که گفته بودم نه که.»
Book
روزهای آخر ترم رسیده بود و هر کس که جزوه نداشت، مثل گدای سامرا دنبال جزوه بود و هرکس که جزوه کامل داشت، جوری قیافه می‌گرفت که انگار کلیددار کعبه است.
Zahra Zahrabi
آدم به اولین نفری که رازش را بگوید، ترسش از افشای راز می‌ریزد و به بعدی‌ها زودتر می‌گوید.
Book
آقاجان که انگار خیلی ناراحت شده بود، گفت: «چی دِینی؟ چی سهمی؟ با دوچرخه و موتور گازی میامدی حالا با ماشینای آخرین مدل داری این ور اون ور مری باز دنبال سهمی؟» - حاج آقا کم زحمت نکشیدیم‌ها - فقط تو زحمت مکشی؟ بقیه زحمت نمکشن؟ پس چرا بقیه زحمتکشا به این چیزا نمرسن؟ - بقیه اگه عرضه ندارن تقصیر منه؟ - اسمش بی‌عرضگی نیست. بچه من یک پاش از دست داد، جوانی نکرد، ولی یک بار از سهمش نگفت. حالا شما که حتی یک روزم خط مقدم نبودی و با ساخت و پاخت هی پول درمیاری، باز دنبال سهمی و تازه ازش ناراحتی و بهش طعنه مزنی بی‌عرضه و بی‌معرفت؟ بی‌معرفت شماهایین که از ارتباطات‌تان سو استفاده مکنین. اون نون از دست من نمخوره فکر مکنه شاید گران فروخته باشم، از بانک سود نمگیره مِگه سود بانکی درست نیست، بعد به جای اینکه بهش بگین راه تو درسته، خودتان ناراحتین چرا نمیاد توی دزدی گرگی‌ها؟»
روح سرگردان
از اینکه با او مشورت کردم، پشیمان شدم. نفهمیده بود آدم وقتی با کسی مشورت می‌کند تایید می‌خواهد نه نظر واقعی
هانی
بچه‌ها قرار گذاشته بودند که هفته آخر نرویم کلاس. باز هم یکی دو نخاله بودند که دور و بر کلاس می‌چرخیدند تا شاید استاد آنها را ببیند و بداند که آنها حاضرند.
Book
اینکه دروغ گفته بودم، نه تنها ناراحت نبودم بلکه از خودم هم تشکر کردم و به پدر و مادر و جامعه و آموزش و پرورش و دانشگاه هم افتخار کردم که چنین فرد دروغگویی تربیت کرده‌اند که در مواقع حساس می‌تواند جان خودش را نجات دهد.
مژگان
«هیچوقت بر اساس ظاهر دیگران قضاوت نکن.»
Book
به قول آقای جاجرمی خدابیامرز، اگر آدم زیاد عاشق شود، یعنی که عاشق نشده
میس سین
خانم شهریاری با صدایی لرزان و گرفته برای اینکه نشان دهد چه خانواده تحصیل‌کرده و حسابی دارد، گفت: - من بابام متخصص گوشه مامانم متخصص تغذیه - منم داییم متخصص گوشته خودم متخصص اغذیه
shariaty
بدی فیزیک این بود که توی درس به تو می‌گفت فنر اینجوری است که اگر آن را بکشی، دوباره به جای اول برمی‌گردد اما توی مساله‌ها یا خودت را توی همان فنر می‌گذاشت و فشار می‌داد، یا بالعکس.
takhtary
زندگی قانون‌های خاص خودش را دارد. یعنی دقیقا در روزی که حسابی ناراحتی و حالت گرفته است، یکدفعه خبری به تو می‌رسد که از این رو به آن رو می‌کندت آنهم روزی که اصلا رویش حساب نمی‌کنی.
Book
یادم هست یکبار آقای اشرفی از انارهای حیاط خانه‌شان برای ما آورد و به آقاجان گفت «انارها که کوچیکن ولی به بزرگی خودتان، یعنی بزرگی دل خودتان ببخشید» حالا من هم باید به آقای خلیلی می‌گفتم «شلوارم تنگه ولی به گشادی خودتان، یعنی گشادی شلوار خودتان ببخشید»
shariaty
اِبی با این همه خلوص نیت و پرهیز از هرگونه ارتباطی با دخترهای دانشگاه حتی در حد نگاه یا سلام، چیزهایی از تصوراتش از بهشت و انگیزه‌اش برای حضور در آنجا می‌گفت که اگر حوری‌ها می‌شنیدند، از دستش به اتوبوس ما پناه می‌آوردند.
Maryam Kazemi
مخی که زدنی باشه، یعنی اصلا مخ نیست
takhtary
گفتم از لج او بروم شام ستاد ناطق را بخورم اما به خاتمی رای بدهم.
sajjadrchesly
حس خوبم مثل ادکلن‌هایی که دم پاساژها می‌فروشند و عطرش دو دقیقه هم نمی‌ماند، کلا پرید.
shariaty
کتاب فیزیکم را هم برداشتم که با نخواندنش، میهمانی بیشتر خوش بگذرد.
pegah
کمی داریوش گوش کردم تا حالم بهتر شود اما حس کردم الان خودِ خواننده بیشتر به کمک من احتیاج دارد.
pegah
وقتی بحث شام شد، همه اولش گفتند «مگه برای شام آمدیم؟» بعدش «حالا یک نون و ماستی مخوریم دور هم» و بعد «اصلا یک چیز سبک» و وقتی ملیحه گفت «به هادی مِگم از بیرون غذا بگیره»، بی‌بی گفت «ها همون کباب از همه خوبه» همه اول باز مخالفت کمرنگی کردند که «نه غذای بیرون که خوب نیست» اما با آمدن اسم کباب، به قول «گل‌آقا» همه از مخالف به مخافق و نهایتا به موافق تبدیل شدند. -مال من کم نمک باشه قرص فشارمِ از یاد کردم -نوشابه‌ش زرد باشه. -ولی سیاه هم باشه. -کبابای سید خوبه بگین از جای دیگه نگیره
shariaty
خودم فکر کردم اگر همه آدم‌های دنیا عاشق بودند چقدر خوب می‌شد چون همه مهربان می‌شدند.
karoon
و اینکه همه آدم‌ها هرجور که باشند، بخشی از وجودشان زلال است.
pegah

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۵ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۵ صفحه

قیمت:
۲۱۰,۰۰۰
۱۰۵,۰۰۰
۵۰%
تومان