«من کی گفتم او را میشناسم؟ با جرات میگویم که حتا اگر او را میشناختم با او دوست نمیشدم. چون اگر کسی دوستهایش را بشناسد خیلی برایش خطرناک میشود.»
Sepidov
دانشجو از روی چمن بالا رو نگاه کرد و گوش داد، ولی نفهمید بلبل با او چه میگوید، چون او فقط چیزهایی رو میفهمید که در کتابها نوشتهاند.
Sepidov
«فقط آدمهای خل و زیبا مورد توجه نگارگرها واقع میشوند، آدمهایی که نگاه کردن به آنها لذتی هنری میآورد و گپ زدن با آنها استراحتی به عقل و شعور میدهد. مردهایی که شروشوری دارند و خانمهایی که دل ازهمه میبرند فرمانروایان جهانند، یا دستکم فرمانروایان جهانند.
Sepidov
شاه جوان پرسید: «مگرنه آن که دارایان و ناداران برادرانند؟»
و آن مرد به پاسخ گفت: «آری، و نام برادر دارا قابیل است.»
Sepidov
تا شخص ثروتمند نباشد جذابیتش بهکارنمیآید. دلدادگی از امتیازت ثروتمندان است، نه شغلی برای بیکاران. نادارها باید کارگر و زمخت باشند. حقوق آب باریکی داشتن بسیار بهتر است از دلربا بودن. ا
Sepidov
«جرالد عزیزم، زنها خلق شدهن که مردها عاشقشان بشند، نه این که درکشان کنند.»
«تا اعتماد نباشه، من نمیتونم عاشق بشم.»
و بعد با کنجکاوی گفتم: «جرالد فکر میکنم تو رازی در زندگیت داری، تعریف کن ببینم.»
Sepidov
در آن زمان تصور میکردم به رغم آن همه رازگراییها دلباختهاش شدهام، و اکنون نیک میبینم که دلباختگی من به او در نتیجهی همان رازگراییها بود. نه، خود آن زن بود که مرا شیدا و دلداده کرده بود، رازگراییهایش مرا میآزرد، دیوانهام میکرد.
محمدحسین
در جواب او گفتم: «جرالد عزیزم، زنها خلق شدهن که مردها عاشقشان بشند، نه این که درکشان کنند.»
«تا اعتماد نباشه، من نمیتونم عاشق بشم.»
محمدحسین