غزاله علیزاده
غزاله علیزاده را با نام داستان بلندش «خانه ادریسیها»، با پایان اندوهناکی که بر زندگی خود کشید، با عاشقیهایش و با آن چشمان درشت و نگاه نافذی که از پس یک عکسِ سیاهوسفیدِ سالهای گذشته همچنان بسیار گیراست، میشناسم. او که تحصیلات دانشگاهیاش در رشتههای دیگری بود، با بهره بردن از استعداد خدادادیاش توانسته بود به جایگاهی مخصوص به خود در ادبیات داستانی دست یابد.
در مسیر نویسنده شدن
نوشتن برای کسی که استعداد آن را دارد کار دشواری نیست هرچند که تبدیل کردن آنچه در ذهن نقش بسته است به بهترین تصویر نوشتاری علاوه بر استعداد، هنر بازآفرینی و همت و تداوم در عمل را نیز میطلبد. علیزاده از کودکی با ادبیات مانوس بود و به نظر میرسد رگ و ریشه این استعداد و علاقه به خانواده او بازمیگردد. او مسیر نویسندگی را به آهستگی و با تومانینه پیمود و همین تامل سبب شد تا آثاری قابلقبول ارائه دهد. ظهور زنان داستاننویس را میتوان از روزنههای روشن ادبیات داستانی ایران برشمرد. اتفاقی که سبب شد نگاهی زنانه به زندگی و البته به خود زنان در ادبیات جان بگیرد و نوع تازهای از روایت پدید آید؛ غزاله علیزاده یکی از همین زنان نویسنده بود.
توانایی او در ارائه فرم داستان به زبانی ساده و روان آثار او را با اقبال بیشتری مواجه کرد. رمان و داستاننویسی در هر دورهای بیشک تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و شرایط حاکم بر جامعه است. همین امر سبب شده تا آثار نویسندگانی که دغدغههایی از این جنس دارند با اقبال عمومی مردم و خوانندگان روبهرو شوند. غزاله علیزاده گرچه چندان از طبقات محروم و فقر و مسائلی ازایندست، چنانکه بابِ روز نویسندگی بود، نمینوشت اما آثار او نیز آینه تمامنمای اوضاع قشر متوسط و گاه اشرافی دوران بود.
زنان در داستانهای غزاله علیزاده
زنان داستانهای غزاله علیزاده اکثرا تحصیلکرده و حتی از طبقات مرفه اجتماع هستند. زنانی که کتاب و مجله میخوانند و دغدغههایی فراتر از نیازهای اولیه زندگی دارند. همین تفاوت بهنوعی او را خاص کرده و ازآنجاکه مفاهیمی که از آنها یاد میکرد چندان باب نبود نوشتههایش بوی تازگی نیز میداد و اگرچه شیوه توصیفی را برگزیده بود و تنها روایتگر اوضاع بود و نه فردی با دیدگاه ایدئولوژیک خاص و هرچند گاه در این داستانها از آرزوها و ایدهآلها و دغدغههایش پرده برداشته اما هواداران خود را داشت. منتقدان او را نویسندهای میدانند که در خلال داستانهایش مفاهیم عرفانی و مباحث مربوط به اسطورهها بهخوبی بروز و نمود پیداکرده و با توجه به همین امر او را که از پیشگامان زنان داستاننویس بوده از متاثران مفاهیم اسطورهای میدانند. اینکه او توانایی بهرهگیری از چنین مفاهیمی و درآمیختن و شرح و بسط دادن آنها و پردازش داستان خود را با همراهی این موارد داشته است و از پس این اتفاق بارها و بهخوبی برآمده همگی نشانگر توانایی بسیار او در امر نویسندگی است. غزاله علیزاده ازجمله نویسندگانی است که پژوهشگران و نویسندگان بسیاری آثار مختلف او را بررسی کردهاند. این بررسیها با رویکردهای مختلفی نظیر جامعهشناسی، روانشناسی، فمینیسم و… انجام پذیرفته و نتایج حاصل از آنها منتشرشده است.
ازدواج با بیژن الهی
غزاله علیزاده با بیژن الهی شاعر ازدواجکرده بود و دختری به نام سلما دارد. او در اواخر عمر درگیر بیماری سرطان شده بود و به جنگی مدام در میانه مرگ و زندگی مشغول بود و سرانجام به خواست و اراده خود به زندگیاش پایان داد. برای مرگ روستایی در شمال را برگزید. او دستنوشتهای از خود باقی گذاشت که در آن نوشته بود «خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه تاریک، من غلام خانههای روشنم». در سوگ او افراد زیادی دست به قلم بردند و در حد چندخطی حتی مطالبی گفتند. از شهریار مندنیپور، داستاننویس، نقلشده که «بهترین جمله را درباره غزاله علیزاده، گلشیری گفته که: او یک سیلی به همه ما زد و رفت». او همچنین در باب نحوه مرگ این نویسنده در جایی گفته است که «با توجه به تصویری که از او داشتم تا ماهها پس از شنیدن خبر، سؤالم این بود که او چگونه میتوانسته به مغازه برود، طناب بخرد و به جنگل بزند و درختی را برای دار زدن خودش انتخاب کند. در آثار او هیچ ردی از این نوع خودکشی خشونتبار دیده نمیشود و همیشه برای من این سؤال وجود دارد که او چرا درخت را بهعنوان قاتل خود انتخاب کرد».
مستند محاکات غزاله علیزاده
مستندی به تلاش پگاه آهنگرانی درباره غزاله علیزاده و زندگی او ساخته شده است. این فیلم که «محاکات غزاله علیزاده» نام گرفته نهتنها اطلاعات بیشتری از زندگی این نویسنده در اختیار ما میگذارد که ما را با تصویری کاملتر از او مواجه میکند. در این فیلم با تلفیقی از تصاویر سوژه که خود نویسنده است و تصاویری که بهتازگی و با موضوع این مستند خلقشده، مواجه هستیم. ماحصل این تلفیق «غزاله علیزاده» را به ما میشناساند. گرچه احتمالا با دیدن آن پردهای از غم چهرهتان را در بربگیرد اما تماشایش نهتنها خالی از لطف نیست که با تمام تلخی، دلنشین است.
داستانهای کوتاه
از داستانهای کوتاه این نویسنده میتوان به مجموعههای داستانی «سفر ناگذشتنی»، «بعد از تابستان»، «چهارراه» و «تالارها» نام برد. «چهارراه» عنوان بهترین مجموعه داستانی را از آن خود کرده است. برخی از داستانهای این نویسنده نیز در مجموعهای تحت عنوان «با غزاله تا ناکجا» به چاپ رسیده است.
جایزهای که پس از مرگ غزاله نصیبش شد
این نویسنده علاوهبر رمان «خانه ادریسیها» آثاری چون «دو منظره»، «ملک آسیاب» و «شبهای تهران» را نیز به رشته تحریر درآورده است. سه سال پس از مرگ نویسنده، رمان «خانه ادریسیها» موفق به کسب جایزه بیست سال داستاننویسی شد.
منتقدین «جزیره» به قلم این نویسندهی توانا را بهترین داستان از مجموعه داستانی «چهارراه» میدانند. این داستان که توانسته جایزه قلم طلایی مجله گردون ادبی را بهعنوان بهترین قصه کوتاه از آن خود کند، ازجمله داستانهایی است که در طاقچه در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
اگر دوست دارید بیشتر درباره آثار این نویسنده بدانید پیشنهاد ما مطالعه کتاب «به جستجوی غزاله» به قلم آسیه جوادی معروف به ناستین، محقق و داستاننویس و پژوهشگر هنری و ادبی است. این کتاب را انتشارات کتاب کولهپشتی منتشر کرده است.