دانلود و خرید کتاب صوتی جوشکار
معرفی کتاب صوتی جوشکار
اینگبورگ باخمن در کتاب صوتی جوشکار داستانی از زندگی یک جوشکار را نوشته است که بعد از مرگ همسرش دچار تغییر و تحولاتی میشود. نسخه صوتی کتاب جوشکار با صدای هدی فلاح در اختیار شما است.
دربارهی کتاب صوتی جوشکار
داستان جوشکار روایتی از تحول فرهنگی و بینش یک کارگر ساده به نام آندریاس رایتر است. او یک جوشکار است. آندریاس رایتر سرانجام بر اثر جنون آنی ناشی از مرگ همسرش دست به خودکشی میزند. همسر او مدتی پیش بر اثر سل جان سپرده و او را دو فرزند خردسال تنها گذاشته بود.
کتاب صوتی جوشکار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به مطالعهی داستان کوتاه علاقهمند هستید، از شنیدن کتاب صوتی جوشکار لذت میبرید.
درباره اینگبورگ باخمن
اینگبورگ باخمن، زاده ۲۵ ژوئن ۱۹۲۶ نویسنده و شاعر اتریشی بود. اینگبورگ باخمن در کلاگنفورت اتریش زاده شد. فیلولوژی، فلسفه و روانشناسی را در دانشگاههای اینسبروک، گراتس و وین خواند و با نوشتن پایاننامهای درباره مارتین هایدگر دکترا گرفت. او از ۱۹۵۳ به نویسندگی روی آورد و عضو گروه ۴۷ شد. در همان سال او به رم مهاجرت کرد و تا آخر عمر در همانجا زندگی کرد. زمان تمدید شده نام یکی از دیوانهای شعر او و مالینا و حرص، از رمانهای اوست.
اینگبورگ باخمن در ۱۷ اکتبر ۱۹۷۳ در سانحه آتشسوزی جان خود را از دست داد.
بخشی از کتاب صوتی جوشکار
مرد انگار یکباره رنگش پرید و جدی شد. دانههای تیرهی ریش روی صورتش به روکشی سیاه و وحشتناک میمانست.
«دیگه نمیتونم آقای دکتر. فقط همین. دیگه نمیتونم. چیزی در درونم تحریک شده، شکسته. دیگه نمیتونم کار کنم، سرِ وقت بلند شم، خودم رو جمع و جور کنم! دیگه هیچ وقت نمی تونم کار کنم.» هیچ یک تکان نخوردند. یکباره اشک در چشمان مرد جمع شد. زمزمه گرد: «رُزیِ من حالش چطوره؟ حتما میرم سرکار، آقای دکتر. فردا میرم... فردا...» با ناله گفت: «رُزیِ بی چاره...»
دکتر شروع کرد به اینطرف و آنطرف رفتن روی کنارهی آبیِ اتاق رُزی که مانند راهی روشن و دست نخورده از میان اتاق میگذشت. «شما دیوونهاید. آخه این چرندیات چیه میخونید؟ خوندن این چیزها کار چرتیه، آدمی که دستش تو زندگیه... من هم دستم تو زندگیه. همهمون دستمون تو زندگیه همهمون دستمون تو زندگیه، اون وقت شما هی میخونی، غیر از خوندن کار دیگهای نمیکنی. به خاطر این کتابها پاک دست از خودتون شستهای.»
مرد آهسته و بدون خجالت اشکهایش را با لبهی یک دستمال کتانی پاک کرد و گفت: «اما شما باید من رو درک کنید. من جوشکارم...»
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد