دانلود و خرید کتاب صوتی چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد

کتاب صوتی چه کسیر پنیر مرا جابه‌جا کرد نوشته‌ی اسپنسر جانسون است. این کتاب که توسط رادیو مثبت منتشر شده، راهنمایی برای تغییر کار و زندگی است.

درباره کتاب صوتی چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد

در کتاب صوتی چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد اسپنسر جانسون به شما خواهد آموخت که چگونه افکار کهنه‌تان را دور بریزید و باورهایتان را تغییر دهید. این داستان شگفت‌انگیز در مورد چهار شخصیت، دو موش و دو انسان، است که در مارپیچی زندگی می‌کنند و به دنبال پنیر می‌گردند تا آنها را سیر کند و شادمان سازد.

در واقع پنیر استعاره از هر آنچه در زندگی می‌خواهید است. گوش دادن به این کتاب صوتی بیش از ۱ ساعت طول نمی‌کشد ولی نگرشی که در ورای آن نهفته است شاید در تمام طول عمر بر جای بماند و بتوانید از موفقیت و پیشرفت بیشتری در کار و زندگی خود برخوردار شوید.

از همین حالا تصمیم بگیرید که آینده‌ی خود را تغییر دهید و در مسیر جدیدی گام بردارید چون هر ثانیه که زودتر تغییر کنید به نفع‌تان است.

درباره اسپنسر جانسون 

دکتر اسپنسر جانسون (۱۹۳۸ - ۲۰۱۷) فیزیکدان و نویسنده‌ی آمریکایی است. او عمدتا به دلیل نوشتن کتاب‌هایی در زمینه‌ی خودیاری و موفقیت مانند چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد؟ و مدیر یک دقیقه‌ای معروف و شناخته شده است. کتاب‌های او به چندین زبان در دنیا ترجمه شده است. به اسپنسر جانسون لقب پادشاه تمثیل را داده‌اند، چرا که مهارت او در دریافت مسائل دشوار و پیچیده و ارائه و بیان راهکارهای ساده و آسان است. جانسون در سن هفتادوهشت‌سالگی و بعد از یک مبارزه طولانی با سرطان لوزالمعده از دنیا رفت. کتاب صوتی چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

چه کسی پنیر مرا جا‌به‌جا کرد؟ کتابی است برای تمام کسانی که دوست دارند زندگی خود را با تمام تغییراتشان، درست و صحیح پیش ببرند و از همه مهم‌تر از آن لذت ببرند.

بخشی از کتاب چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد؟

حالا او نسیم خنک و خوشایندی را که در آن قسمت دالان پر پیچ و خم می‌وزید، احساس می‌کرد. او چند نفس عمیق کشید که باعث شد احساس شادابی و نشاط کند. به محض اینکه توانست بر ترسش غلبه کند، جستجو و حرکت در دالان پر پیچ و خم را بیش از آنچه تصور می‌کرد، لذت‌بخش یافت.

مدتها بود چنین احساسی پیدا نکرده بود. تقریبآ فراموش کرده بود حرکت کردن و به دنبال چیزی گشتن تا چه حد لذت‌بخش و مطلوب است.

ها برای اینکه مسایل برایش راحت‌تر و سهل‌تر شود، دوباره سعی کرد در خیال خود مجسم کند که در میان توده‌ای از پنیرهای مورد علاقه‌اش، از چدار گرفته تا بری، نشسته است و از خوردن و چشیدن طعم آنها لذت می‌برد. هر چه او بیشتر خودش را مجسم می‌کرد که از خوردن پنیر تازه لذت می‌برد، این تصویر در نظرش واقعی‌تر و دست یافتنی‌تر جلوه می‌کرد. او احساس می‌کرد پنیر را پیدا خواهد کرد.

او روی دیوار نوشت:

تجسم لذت از پنیر تازه، تو را به طرف آن راهنمایی می‌کند

ها سعی کرد فکر خود را بر آنچه به دست خواهد آورد متمرکز کند، نه آنچه از دست داده بود.

او از خود پرسید چرا همیشه تصور می‌کرد تغییر و دگرگونی کارها را خراب می‌کند؟ حالا او می‌دانست تغییر ممکن است منجر به وضعیتی بهتر شود. او از خودش پرسید: "چرا من قبلا متوجه این موضوع نشده بودم؟"

سپس با نیرو و سرعت بیشتری شروع به دویدن در میان دالان پر پیچ و خم کرد. بعد از مدتی کوتاه، او یک ایستگاه پنیر پیدا کرد و با دیدن تکه‌های نزدیک درِ ورودی ایستگاه پنیر، بسیار هیجان‌زده و خوشحال شد.

آن تکه‌های پنیر، نوعی از پنیر بود که او هرگز قبلا آن را ندیده بود، اما عالی به نظر می‌رسید. او آنها را امتحان کرد و متوجه شد همان طور که تصور می‌کرد، خوشمزه است. او بیشتر خرده‌های پنیرهای تازه را خورد و کمی از آن را در جیبش گذاشت تا بعدآ بخورد، و شاید هم بعد آن را با دوستش هِم بخورد. خوردن تکه پنیر به او جانی تازه بخشید و نیروی از دست رفته‌اش را به او بازگرداند.

او با هیجان زیادی وارد ایستگاه پنیر شد اما در کمال ناامیدی متوجه شد که آنجا خالی است. قبلا کسی به آنجا رفته و بجز تکه‌های کوچکی از پنیر تازه، چیز دیگری باقی نگذاشته بود.

او متوجه شد که اگر زودتر حرکت کرده بود، احتمالا مقدار زیادی پنیر تازه آنجا پیدا می‌کرد.