کتاب اکسیر
معرفی کتاب اکسیر
کتاب اکسیر مجموعه اشعار سپید عاشقانه سروده سیده مریم واعظ زاده گورجی است که در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. این مجموعه دربردارنده اشعاری زیبا و عمیق است که از احساسات و عواطف انسانی و به ویژه عشق سخن میگوید.
شاعر در این شعرها، مخاطب را همراه با خود به دنیایی دیگر میبرد. دنیایی که از عشق و شور و مستی سرشار است. او با نگاهی تیزبین، با کمک زبانی ساده و البته توصیفاتی بدیع، عواطفش را شرح داده است و قصه عشق و دلدادگیاش را روایت میکند. این شعرها به آدمها کمک میکنند تا برای لحظهای هم که شده از دنیای خود فاصله بگیرند و به دنیای شاعر قدم بگذارند.
کتاب اکسیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن اشعار کتاب اکسیر را به تمام طرفداران اشعار شاعران معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اکسیر
من همنفس هوایت هستم
یادت نرود که به یادت هستم
من در صف این دلهای خسته
یادت نرود در انتظارات هستم
***
تو همانی که مرا برد به تنگنای خیال
از همان ابتدای راه و فاصلههای محال
تو همانی که مرا داد نفس، مرا داد جان
از همان ۴ دقیقه بین من و تو تا کوی فردوس نام
تو همانی که مرا بوییدی، از سرانگشتان کشیده این باور
تو همانی که ثانیههایم را دزدیدی
از همان تکرار خندههایت در ذهن شاعر
تو همانی که میشنوم بویت را
از همان فاصله پر زدن شاپرکا
تو همانی که گرفتارت شدم
شاهد دلتنگیای تو شدم
تو همانی که زیبایت شدم
شاهد عطر گذرهایت شدم
تو همانی که خواهانت شدم
شاهد حال و آیندهات شدم
تو همانی که قسم قولهایت شدم
شاهد حس سرانگشتانت شدم
تو همانی
تو همانی
تو همانی...
***
انگاری دخترک بر دامن خویش
کشیده است آواز یک لالایی
انگاری کفتری در آن پس پشتبام
میکند شکر نعمتهای یزدان
یا که اینکه دنبال دلربای خود است
یا که اینکه از پس تنهایی
زده است به پشتبام خانهای
چه کنم همه ساز خود را میزنند
و با او زندگی را آغاز میکنند
بیا از دل تنهایی چشمهای بجوشانیم
به نام زندگی
یا که اینکه از دیوانگان شنیده است
عشق بالاها پیدا کردنی است
یا که اینکه در یککلام
عاشق مخلوق خداست و
نامه تمام.
تقدیم به درخشندهترین ستاره آسمانم
***
نسپار مرا به باد
گویند که این رفته بر باد است
نشکن دلم را بیباک
گویند این خاکبرسری است چالاک
نگو بیخبرم از تو خوشم
گویند که عروسک بود و شاد
ننداز مرا به آغوش گرگ
گویند که این خویش سگ زرد بود
بدم نگو به اهل خویش
گویند این بدکاری بود پیش
نشکن پرهای مرا به دست
گویند که اون خودخواسته است
ندو دوان به سوی عدو
گویند که این خودخواسته چیز دیگری است
نفرین نکن با دستهای باز
گویند که بر این نعمت دوباره باد
خستهام نکن هر آنچه هستی
گویند که کارش این است تو دل نبستی
دلگیرم از هر آنچه گفتی
نخواهم تو را
قسم که بتپرستی
**
من در شراب خیره شده بودم
که تو آن را نوشیدی
و من گم شدهام
و کسی خبر من را
نداشت
***
آنوقت که من
دل تو را شکستم
تو به من لبخند
زدی
من نفهمیدم
آن روز را ولی
شب در تاریکی تمام
تو را دیدم
آنگاه که میرفتی و پاهایت
هردو گام
هردو گام
به هم میرسید
و تو به آسمان نگاه میکردی
و اشکهایت را
به پنهان میخوردی
دستهایت چه گرم بود
آن زمان که
به من راه نشان میدادی
و من را همراهی کردی
آن روز را به خاطر
میآوری
به پشت نگاه کن
من هنوز
دلم نشکسته
برایت.
حجم
۲۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
حجم
۲۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه