دانلود و خرید کتاب ماجراهای رضا و فاطمه رضا خلخالی
تصویر جلد کتاب ماجراهای رضا و فاطمه

کتاب ماجراهای رضا و فاطمه

معرفی کتاب ماجراهای رضا و فاطمه

کتاب ماجراهای رضا و فاطمه داستان‌هایی کوتاه از رضا خلخالی و فاطمه عماری برای کودکان است که در انتشارات آذرفر منتشر شده است. 

ماجراهای رضا و فاطمه داستان خواهر و برادری است که در این کتاب به زندگی آن‌ها سفر می‌کنیم. آن‌ها ماجراهای زیادی را پشت سر می‌گذارند و هر ماجرا یک نکته و یک یادگیری جذاب برای ما دارد. در انتهای هر داستان هم بخشی مانند کتاب کار طراحی شده تا بچه‌ها بتوانند بعد از خواندن آن، با کتاب بازی کنند و از طریق بازی بیاموزند. 

کتاب ماجراهای رضا و فاطمه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کودکان گروه سنی پیش از دبستان مخاطبان کتاب ماجراهای رضا و فاطمه هستند. 

بخشی از کتاب ماجراهای رضا و فاطمه

یک روز بعداز خوردن صبحانه، مادرشان برای خرید وسایل هفت سین به بازار می رفت. رضا و فاطمه از او خواستند که همراه او به بازار بروند. فاطمه بسیار خوشحال بود و همیشه برای خرید هفت سین همراه با مادرش به بازار می رفت. نزدیک خانه آنها بازاری قرار داشت و تصمیم گرفتند پیاده به آنجا بروند. قبل از اینکه راه بیوفتند مادر گفت که ماسک هایشان را حتما بردارند. چون یک سالی هست که بیماری کرونا آمده و باید زمانی که بیرون می رویم ماسک بگذاریم تا سریع تر این بیماری ازبین برود.

در راه فاطمه سوالی برایش ایجاد شد و از مادرش پرسید: مادر این درخت ها و گل ها که تا الان بی برگ بودن چطور الان پر از گل و برگ هستن؟

- فاطمه جان بهار فصلی است که درختان از خواب زمستانی بیدار می شوند و شکوفه می دهند.

- درختان چرا به خواب زمستانی می روند؟

رضا که داشت به حرف های مادرش و فاطمه گوش می داد گفت: درختان به این خاطر به خواب زمستانی می روند که در فصل زمستان یخ نزنند و بتوانند در فصل بهار دوباره شکوفه دهند.

- آفرین پسر گلم.

از دور صدای همهمه فروشندگان می امد. ماهی قرمز، سبزه.

- بچه ها ماسک های خود را در نیاورید و دست به جایی هم نزنید.

وقتی وارد بازار شدند فاطمه چشمش به تخم مرغ های رنگی زیبایی افتاد و از مادر خواهش کرد تا برایش بگیرد. فاطمه بعداز انتخاب تخم مرغ صورتی کوچکی، از مادر تشکر کرد و در تمام راه حواسش به تخم مرغ رنگی اش بود که نکند ناگهان بشکند. مادر همه سین های سفره هفت سین را خرید و به سمت خانه به راه افتادند. زمانی که به خانه رسیدند فاطمه و رضا مشغول چیدن سفره هفت سین بودند.

ـ در سفره هفت سین چه وسایلی قرار می دهیم؟ یک نقاشی زیبا با آنها بکش.

پدر بعداز اینکه از سفره شان عکس گرفت گفت: بیایید ایتجا بنشینید الان سال تحویل می شود.

رضا در فکر فرو رفت و گفت: ای کاش کرونا نبود تا می تونستیم به مسافرت بریم. امسال دومین سالیه که کرونا هست و تو خانه میمونیم.

پدر دستی بر موهای رضا کشید و گفت: امسال براتون برنامه ای دارم، می خواهیم به گردش علمی برویم.

فاطمه که هنوز نمی توانست ساعت را بخواند پرسید: پس کی سال تحویل می شود؟

رضا گفت: وقتی عقربه بزرگه بیاید روی ۱۰.

همه لباس های تازه خود را پوشیده بودند و دور سفره نشستند تا چند عکسی برای یادگاری بگیرند. فاطمه کم کم خوابش گرفته بود و نگاهش به عقربه های ساعت بود که یک دفعه تلویزیون گفت: سال ۱۴۰۰ بر هم وطنان مبارک باد.

mjfarshchi
۱۴۰۰/۰۷/۲۲

نثر کتاب ضعیف و فاقد خلاقیت و جذابیت است. صرفا انتقال مستقیم یک سری پیام است

حجم

۲۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۳ صفحه

حجم

۲۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۳ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان