کتاب عادت های اتمی
معرفی کتاب عادت های اتمی
کتاب عادت های اتمی نوشته جیمز کلیر است که با ترجمه طیبه احمدوند منتشر شده است. کتاب عادت های اتمی به شما یاد میدهد چطور عادتهای کوچک، شخصیت شما را شکل میدهند؛ راهکارهای موثر برای جذب عادتهای خوب و ترک عادتهای بد چه چیزی است.
درباره کتاب عادت های اتمی
اتم، کوچکترین واحد تشکیل دهندهٔ یک ماده است و از همین رو میتوان آن را کوچکترین چیز در عالم هستی نامید.
ترکیب کلمه عادت با اتم خود توضیح کاملی از این کتاب است که به چه چیزی میپردازد و علت نامگذاری این کتاب به «عادتهای اتمی» را آشکار میکند.
ما همیشه به دنبال تغییرهای بزرگ در زندگی خود هستیم و تغییرات کوچک را نادیده میگیریم. در صورتی که همین تغییرهای کوچک هستند که منجر به تغییرهای بزرگ میشوند. عادتهای کوچک نقش بسیار تعیین کنندهای در زندگی ما دارند و وقتی کنار هم جمع میشوند شخصیت ما را شکل میدهند که مصداق این گفته را میتوان در این ضربالمثل یافت: «قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود». این ضربالمثل را در اقتصاد و پسانداز امور مالی به کار میبرند، اما روانشناسانی همچون جیمز کلیر، نویسندهٔ این کتاب، ثابت کرده که در زمینهٔ روانشناسی و شخصیت هم کاربرد دارد.
انسانها شبیه به هم آفریده نشدهاند و هرکدام از ما با روحیات و علایق خاص خودمان به دنیا میآییم. کسی که ابتدا به خودشناسی برسد و راه و مسیری را برای زندگیاش تعیین کند، میتواند متناسب با روحیات و علایق خود عادتهایی را برای گام برداشتن در مسیر زندگیاش ایجاد و خود را به هدفش نزدیک و نزدیکتر کند.
یک عادت خوب شاید برای شخص دیگری یک عادت بد به حساب بیاید و بلعکس. این کتاب به شما عادتهای خوب را معرفی نمیکند و همین طور به شما نمیگوید کدام عادتها بد هستند، بلکه به روشهای عملی و اثبات شده به شما میآموزد که عادتهایی که احساس میکنید برایتان مفید است را حفظ کنید و آنها را ارتقاء دهید و عادتهایی که به نظرتان بد هستند را کنار بگذارید تا به شخصیت دلخواهتان برسید.
خواندن کتاب عادت های اتمی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که در زندگی به دنبال موفقت و شادی هستند پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب عادت های اتمی
خوشبختانه صبحِ روزِ بعد، نفس کشیدن و شرایط حیاتی من بهگونهای شد که پزشکان خیالشان راحت شد که من از کُما خارج شدهام. وقتی کاملاً هشیار شدم فهمیدم که حس بویاییام را از دست دادهام. برای آزمایش این موضوع پرستار از من خواست که فین کنم و سپس آب سیب را بو بکشم. حس بویایی من برگشته بود، ولی -چیزی که همه را غافلگیر کرد- فین کردن باعث شد هوا از داخل کاسهٔ چشمم عبور کند و چشم چپم را بیرون بیندازد. کُرهٔ چشمم از جایش درآمده بود و بهسختی توسط رگهایی که چشم را به مغز وصل میکرد، سر جای خود مانده بود.
چشمپزشک گفت که چشمم بهمرور سر جای خودش بر خواهد گشت؛ ولی مشکل بود که بگوید چقدر طول میکشد. هفتهٔ بعد برای من نوبت عمل جراحی گذاشتند که با این فرصت وقت بیشتری داشتم تا حالم بهتر شود. قیافهام طوری بود که انگار با یک فرد قویهیکل مسابقه بوکس دادهام؛ با اینحال من را با دماغ شکسته، صورتی که نصف آن پاره شده بود و چشم چپم که از کاسه بیرون زده بود، از بیمارستان مرخص کردند.
ماههای بعد از آن خیلی سخت گذشت. احساس میکردم همه چیز در زندگیام ثابت مانده است. چندین هفته چشمهایم تار میدید. یک ماهی طول کشید تا چشمهایم به حالت قبلی خود برگردد. هشت ماهی طول کشید تا دوباره بتوانم پشت فرمان بنشینم. در فیزیوتراپی الگوهای اصلی حرکت، مثل راه رفتن روی خط صاف را تمرین میکردم. تصمیم گرفته بودم اجازه ندهم که مصدومیت زمینگیرم کند، ولی گاهی پیش میآمد که افسرده و ناامید میشدم.
یک سال زَجر کشیدم تا دوباره به زمین بیسبال برگردم. بیسبال همیشه بخش بزرگی از زندگی من بود. پدرم در لیگ دسته پایین بیسبال سنت لوئیس کاردینالز بازی میکرد و من هم آرزوی یک بازیِ حرفهای را داشتم.
پس از ماهها توانبخشی چیزی که من بیشتر از همه آرزویش را داشتم برگشتن به زمین بازی بود، ولی مسیر برگشت اصلاً هموار نبود. نیمفصل بازیها، من تنها سال سومی بودم که نامم را از تیم دانشکده خط زدند و به تیم سال دومیها فرستادند.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه