کتاب این راز سر به مهر
معرفی کتاب این راز سر به مهر
کتاب این راز سر به مهر مجموعه داستانهای کوتاهی از نویسنده معاصر ایرانی، حمیرا نظری است.
این راز سربه مهر، ستارههای عاشق، قشنگ ترین کوچه دنیا، درد شیرین، در پناه تو، تمام دنیای پسرم، پشت دیوار بلند، به اندازه یک پر کاه، بعد از تو، ایستگاه و آهسته با مسافر بهشت مام داستانهای این مجموعهاند.
درباره کتاب این راز سر به مهر
داستانهای این مجموعه، همه مرورهای کوتاه و متفاوتی بر دنیای شیرینی است که هرکدام ما ممکن است با پدرها و مادرها و یا اطرافیانمان داشته باشیم. شخصیتها برحسب تصادف انتخاب شدهاند به جز شهیدان بزرگوار، آیت صفری و عبدالله صفری. دو برادر فداکاری که آرامش اکنون ما نتیجه جانفشانی آنها و امثال آنها در راه حفظ میهن است.
نکته بارز این داستانها، پررنگ نشان دادن مفاهیم ناب عاطفی و اخلاقی اخلاقی مثل عشق، محبت، نوعدوستی، مهربانی و همچنین پست نشان دادن رذایل اخلاقی و عاقبت تلخ آنهاست.
خواندن کتاب این راز سر به مهر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران ادبیات داستانی معاصر، به ویزه علاقه مندان به داستان کوتاه فارسی را به خواندن داستانهای تاثیرگذار این مجموعه دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب این راز سر به مهر
خانهی ما ته یک کوچه بنبست، توی محلهی قدیمی و باصفای درخونگاه (یکی از محالت قدیمی تهران) بود؛ با مردمانی که وقتی نان میخریدند تا خانه برسند فقط تکهی کوچکی از نانشان باقی میماند. کوچهای تنگ و باریک با دیوارهای آجری. بین اهالی محل، به کوچه عشاق معروف شده بود. انتهایش در آهنی کوچکی بود که بالای دیوارش عشقهها و پیچکهای آویزان با هر نسیم کوچکی به این سو و آن سو میرفتند و این در منتهی میشد به حیاطی بزرگی که با سنگهای گرد رودخانه سنگفرش شده بود. دورتادورش باغچههای پر از گل و ریحان و حوض چهارگوش با ماهیهای گلی رنگش، درست وسط آن قرار داشت و درخت پرتقال زیبای کنار حوض که وقتی میوههایش میرسید، مثل این بود که صدها خورشید نارنجی رنگ به یکباره طلوع کرده و در میان برگهای سبز درخت خودنمایی میکنند.
تقریباً همهی اعضای خانواده در آن خانه و کنار هم زندگی میکردیم؛ زندگی که نه، بلکه چیزی بالاتر از زندگی در آن جریان داشت. ضلع شمالی و جنوبی خانه، اتاقهای پدربزرگ و خانوادهی عمهام قرار داشت و ضلع شرقی و غربیاش از آن خانوادهی ما و خانوادهی عمویم بود ؛ مانند چهارستون استوار و محکم گهوارهای مینمود که برای افراد ساکن در آن لالایی محبت و مهربانی میخواند. میدانم و به حقیقت میدانم که این کوچه و این محله و زندگی در میان اهالی باصفایش بود که زندگی مرا دگرگون کرد.
- درست ۲۷ سال پیش بود که توی همین حیاط و در یک شب برفی، مثل یک گلولهی آتش آمد و آمد و افتاد وسط قلبم ...
حس عجیبی است. درست نمیدانی چیست؟ آرامش است یا به هم ریختگی؟
حجم
۴۸۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
حجم
۴۸۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
نظرات کاربران
فقط یکی دوتا از داستانهاش ارزش خوندن داره
عالی