دانلود و خرید کتاب فقط برای خدا سیده‌هدی‌بتول موسوی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب فقط برای خدا

کتاب فقط برای خدا

معرفی کتاب فقط برای خدا

کتاب فقط برای خدا نوشته سیده هدی‌بتول موسوی است. این کتاب خاطرات شهید مدافع حرم سعید سامانلو است. خاطرات این کتاب از مصاحبه با نزدیکان آن شهید بزرگوار جمع‌آوری شده است. این کتاب جلد ۲۳ از مجموعه کتاب‌های مدافعان حرم است. 

درباره کتاب فقط برای خدا

انتشارات روایت فتح که در زمینه چاپ کتاب‌های دفاع مقدس، خاطرات شهدا و ادبیات پایداری فعالیت‌های گسترده‌ای دارد، از زیرمجموعه‌های بنیاد فرهنگی روایت فتح است. بنیاد فرهنگی روایت فتح متولی جشنواره‌های بین‌المللی فیلم مقاومت، جشنواره تئاتر مقاومت، جشنواره هنر مقاومت است و در حوزه‌های تئاتر و هنرهای نمایشی، مستند، سینما، هنرهای تجسمی، ادبیات و رسانه فعالیت دارد.

کتاب فقط برای خدا روایاتی ازخاطرات شهید مدافع حرم سعید سامانلو است. 

خواندن کتاب فقط برای خدا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به زندگی‌نامه شهدا پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب فقط برای خدا

بخش اول: خانواده و اقوام

سعید امانت خدائی بود.

راوی: آقای قنبر سامانلو ( پدربزرگوار شهید)

خوابی دیدم، شخصی خطاب به من می گفت:" این امانت پیش شما بماند، از آن خوب نگه داری کنید و او را سالم نگه دارید، به موقع آن را می خواهیم." از "مشهدی زیادعلی یعقوبلو" که سواد قرآنی خوبی داشت و او را می شناختم تعبیر خواب خواستم.

سوال کرد: " توراهی دارین؟"

گفتم: " بله"

گفتند: " از او مراقبت کنید."

پنج الی شش ماه بعد سعید به دنیا آمد.

حیات مجدد سعید!

راوی: آقای قنبر سامانلو ( پدر بزرگوار شهید)

سعید مریض بود، امیدی به ماندنش نبود. می گفتند یرقان دارد. تقریبا دو سال من و حاج خانم درگیر مریضی سعید بودیم، توان خوردن نداشت، خوراک او با سرم و دارو بود.آنقدر نحیف شده بود که در لا به لای پتو او را جابجا می کردیم تا آسیب نبیند.

آن زمان ارتباطات تلفنی نبود،در محل کار همیشه منتظر بودم که حاج خانم بیاید خبر بدهد که سعید ما تمام کرده است. آخرین بار 11 روز بستری بود، روز آخرنگاه مظلومانه ی سعید حالم را منقلب کرد. با دل شکسته رفتم حیاط بیمارستان، نمیدانم چرا اما ناخودآگاه متوسل شدم به علی بن موسی الرضا (علیه السلام )، عرض کردم: آقا این اولین فرزند من است، برای من جایگاه ویژه ای دارد او را از شما می خواهم. در دلم با آقا درد دل کردم و رفتم به محل کار، خوب یادم هست ساعت 10:30 بود که حاج خانم پیغام فرستادند بروم دنبالشان چون مرخص شده اند. من حس کردم سعید تمام کرده و حاج خانم بخاطر ترس، که نکند از شدت ناراحتی تصادف بکنم یا مشکلی برایم پیش بیاید اینطور به من گفتند.

نمیدانم چطور رسیدم، وارد حیاط بیمارستان شدم و دیدم سعید بازی میکند، آن زمان برای ما بازی کردن سعید نحیف و لاغر، معنا و مفهومی نداشت. آقای دکتر که خود حاذق و عالم بودند، نامشان"غلامرضا واحد" بود، ایشان در جریان برنامه ی معالجه ی سعید بودند، با این اتفاق تعجب کرد و گفت: این پسر هدیه شده است به شما. با حرف دکتر یادم آمد که گفتند "امانت" است. خود سعید این جریان را می دانست برای همین در وصیت نامه اش نوشته بود: به دست با کفایت علی بن موسی الرضا(ع) حیات مجدد یافتم.

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه