دانلود و خرید کتاب رجّ رجاء لیلا قربانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب رجّ رجاء

کتاب رجّ رجاء

نویسنده:لیلا قربانی
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رجّ رجاء

کتاب رجّ رجاء، نوشته لیلا قربانی در حال و هوای بعد از اتفاقات ۲۸ مرداد روایت می‌شود. زمانی که مردم ندانسته درگیر یک فریب بزرگ شدند و دولت مصدق سقوط کرد.

درباره کتاب رجّ رجاء  

این کتاب داستان جوانی است که درست صبح کودتای بیست و هشت مرداد پا به جهان می گذارد. دوران خوش کودکی اش هنوز به نوجوانی نرسیده که خیانت پدر مرحومش خیلی زود دست به گریبان او می شود.

این کتاب نمونه زندگی آدم هایی است که بدون آن‌که درست درک کنند دست نشانده‌های حکومت می‌شوند. اما خیلی زود در ورق خوردن روزهای تلخ تاریخ پهلوی، زیر چکمه‌های مخملی قدرت‌پرستان له می‌شوند.

فضای داستان مربوط به دهه پنجاه است. ترسیم فضای زندگی الوات جنوب شهری تهران، ادبیات دهه‌ای است که چندان آشنای دهه سومی‌های بعد از انقلاب و بعدی هایشان نیست؛ اما روانی بیان اصطلاحات و تعابیر، کمی که که پیش می‌رود از مشقت اش می کاهد.

خواندن کتاب رجّ رجاء را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان بهادبیات داستانی تاریخی ایران پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب رجّ رجاء

صدای ابی بالا رفته است، ناخواسته. باز هم اهل اتاق خواسته، ناخواسته حواسشان را داده اند به یک تخت و سه آدمک دور و برش.

فری و ممل هم زل زده به خداداد و خداداد اما ساکت است. معلوم نیست حرفی ندارد یا نمی خواهد بزند. دکتر ها تکی تکی و گاهی هم جمعی آمده و هر یک نظری داده اند. بیشتری ها می گویند موج انفجار است. زبانش بند آمده است. اما نه، سست شده است. ممل گشنیز، یک دفعه ای، بغ کرده و داد می زند.

-خدا لعنت کند صدام حسین قالتاق را.. بی همه چی..

حرف فری اما به آخر نمی رسد. پرستار با چهره ای عبوس می ایستد توی آستانهٔ در. دوباره شلوغ می شود. صدا می پیچد توی اتاق. همه مشغول خداحافظی می شوند. ممل گشنیز سری به اطراف می چرخاند. نگاهش دزدانه است. پنج دانگِ حواسش را داده است به اهل اتاق و دانگ دیگرش را سپرده به کدو تنبلی که سرش را با پایین غلتیدن گیرهٔ زیپ بیرون زده است. دولا می شود. تحفهٔ ملاقاتی را تیز می گذارد روی زمین و با پا هلش می دهد زیر تخت و تندی کمر صاف می کند. فری تیغی و ابی زیلو هم یک بادمجان خپل و دو گوجهٔ رسیده به مرز ترکیدن را دزدکی رد می کنند بغل همان کدو تنبل. سر بادمجان اما بیرون زده است. پاپیون قرمزش توی چشم می زند. با همان نوارهایی است که حبیب بقال سبزی را کاغذ پیچ می کند و می دهد دست مشتری. نگاه خداداد دویده است پیِ آن دو قوطی کمپوتی که از اتاق های دیگر دست و پا کرده و نشانده اند روی تخت.

توی چشم به هم زدنی اتاق خالی شده است فقط صدای سرفه است که از تخت بغلی می آید و صاحبش که خجالت زده از ناتمامی سرفه ها، سر می دزدد زیر پتو. خداداد نگاهش را می اندازد به بازویش. زیر چند لایه بانداژ پنهان شده است.

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه