
کتاب حوالهی عاشقی
معرفی کتاب حوالهی عاشقی
کتاب حوالهی عاشقی نوشته مصیب معصومیان، خاطرات مرد خستگیناپذیر خانطومان؛ شهید مدافع حرم حسن رجاییفر است.
دربارهی کتاب حوالهی عاشقی
مصیب معصومیان در کتاب حوالهی عاشقی از زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم، حسن رجاییفر نوشته است. این اثر از ساعتها گفتگو و مصاحبه با پدر و مادر شهید و با کمک دست نوشتههای او که خانوادهاش در اختیار مولف قرار دادند، نوشته شده است.
کتاب حوالهی عاشقی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن زندگینامه رزمندگان و شهدا لذت میبرید، کتاب حوالهی عاشقی گزینهی خوبی برای شما است.
بخشی از کتاب حوالهی عاشقی
حسن همیشه کنار من میخوابید. به بویش، به شکل خوابیدنش علاقه داشتم. به بودنش عادت کرده بودم. او هم همینطور بود، به من وابستگی داشت. اصلاً امکان نداشت کاری کنم و حسن همراهم نباشد. یک شب حسن توی خواب شروع کرد به خندیدن و چه خندیدنی! من از خندهٔ او ذوق کرده بودم. خانمم هم داشت تماشایش میکرد. سر تکان میداد و صلوات میفرستاد! صدایش میزدم «داداش». گفتم:
- چرا «داداش» داره میخنده؟
+ یواشتر! فرشتهها دارن باهاش بازی میکنن!
فرداشب خواب بود. دیدم پتو از روی تنش کنار رفت. نگاه کردم، توی خواب باز داشت میخندید؛ امّا این بار دستوپا هم میزد. محو تماشایش شدم. گفتم خدایا یعنی فرشتهها دارند با حسن چه بازیای میکنند؟
طی روز هم به رویش نمیآوردم و سؤال نمیکردم. شب سوم بود. از صدای شدید خندهاش، از قهقههاش، از خواب پریدم. نشسته بود، انگار داشت نرمش میکرد. هنوز بیدار نشده بود، ولی هی میخندید، با صدای بلند! بعد دراز کشید و باز خندید! خانمم هم مثل من چشمهایش گرد شده بود. گفتم:
- خانم، چه خبره اینجا؟
دوباره صلوات فرستاد و گفت:
+ داره با فرشتهها...
- فرشته چیه خانم؟ مگه فرشتهها اینجوری هم بازی میکنن؟
تا کمی ساکت شد، آرام صدایش زدم. پلک باز کرد. هنوز لبهایش متبسم بود. گفتم:
- داداش چرا خندیدی تو خواب؟
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه