کتاب شما با خدا نسبتی دارید؟
معرفی کتاب شما با خدا نسبتی دارید؟
شما با خدا نسبتی دارید؟ مجموعه داستان‌هایی تاثیرگذار از نویسندگان ناشناس با ترجمه آوا علی‌حسین است.
درباره کتاب شما با خدا نسبتی دارید؟
داستان‌های کوتاه این کتاب، آثار نویسندگانی است که نامی از خود به جای نگذاشته اند؛ آنان در سالهای اخیر آثار خود را منتشر کرده و می‌کنند تا دیگران در هر کجای پهنه گیتی، آنها را بخوانند و لذت ببرند.
در میان این آثار، داستان‌های واقع گرا، تخیلی و افسانه‌ای به چشم می‌خورد اما ویژگی اصلی این داستان‌های کوتاه، تمرکز بر پیام اخلاقی و انسانی آنهاست. این داستان‌ها از نظر شخصیت‌پردازی عمدتاً تیپیک هستند همچنین در آنها به صحنه پردازی، فضاسازی و از این قبیل نکات، توجه چندانی نشده است.
ماجرای آنها پیچیدگی خاصی ندارد و معمولاً با ضربه پایانی که همراه با پیام اثر است خاتمه می‌یابد. درون مایه همه این آثار دغدغه‌های همیشگی بشر است و تاریخ مصرف ندارند، بنابراین نمی‌توان محدوده جغرافیایی برای آنها و مخاطبانشان تصور کرد و همین عامل جهانی شدن آنهاست.
خواندن کتاب شما با خدا نسبتی دارید؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
دوست داران داستان‌های کوتاه تاثیرگذار را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.
بخشی از کتاب شما با خدا نسبتی دارید؟
همسرم با صدای بلندی گفت: «تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟»
روزنامه را به کناری انداختم و به سوی آنها رفتم.
تنها دخترم، به نظر وحشت‌زده می‌آمد. اشک در چشم‌هایش پُر شده بود.
ظرفی پُر از شیربرنج در مقابلش قرار داشت.
گلوم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم: «چرا چند تا قاشق نمیخوری؟ فقط به خاطر بابا، عزیزم.»
دخترم کمی نرمش نشان داد و با پشت دست، اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: «باشه بابا، میخورم، نه فقط چند قاشق، همشو میخورم ولی شما هم باید...» او مکث کرد.
«... بابا اگر من تمام این شیربرنج رو بخورم، هر چی خواستم بهم میدی؟»
دست کوچک دخترم رو که به طرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم: «قول میدم.» ناگهان مضطرب شدم.
گفتم: «عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی. بابا از این جور پول‌ها نداره. باشه؟»
«نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمیخوام و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.»
در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودند عصبانی بودم.
حجم
۸٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحه‌ها
۹۴ صفحه
حجم
۸٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحه‌ها
۹۴ صفحه
نظرات کاربران
از کتابخونه مدرسه گرفتمش
کتاب شیرینی بود، خوبیش داستان های کوتاه کوتاهش بود که آدم رو خسته نمیکرد ولی ای کاش داستان هایی از مسلمانان داشت:(
از کتابخونه مدرسه گرفتمش. پ.ن. عالی، اکا اگه عکساشو عوض نمیکردن خوب بود.
کتاب عالی بود و نوع تصویرگریش جدید و جالب بود نسخه چاپیش رو خودم دارم لااقل ۵۰ بار خوندمش😍😍😍