کتاب بیراهههای زندگی
معرفی کتاب بیراهههای زندگی
این کتاب به ظاره با روزمزگی آغاز میشود اما با سرعت خواننده را وارد دنیایی پر از هجان و اتفاقات و عجیب میکند.
خواندن کتاب بیراهههای زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب بیراهههای زندگی
- بهتره پاتو به یه دکتر نشون بدی، بدجوری ازش خون میره" زمزمههایش در گوشم است، پلکهای چشمم سنگین و سنگین تر میشدند، چشمم را تا نیمه بستم.
صدیقه: "ظهر شده، نمیخوای بلند شی".
روی تخت نشستم، نگاهی به خودم انداختم، با لباس خاکی و کفشهای پر از خاک و گل توی رختخواب، روی ملافههای سفیدی که دیگر سفید نبودند، خوابیده بودم، یک لحظه جا خوردم "حالا جواب صدیقه را چی بدم" صدای قدمهای کسی را از پشت درب شنیدم، کسی به اتاقم نزدیک میشد "حتماً صدیقست، اگه این جوری منو ببینه " کفشهایم را از پا در اوردم و به طرف کمد لباسها دویدم، خودم را در میان لباسها انداختم، از پایین تا بالا پر از لباس بود، لباسهایی در انواع رنگ، زرد، سفید، صورتی، .... این لباس را هفتهی پیش برای جشن تولد محمد پوشیدم، این لباس را شب جمعه وقتی میخواستم برم خونهی بابا بزرگ پوشیدم، این لباس را برای عروسی فرید پسر عموی پدر پوشیدم و و و...
حجم
۸۳۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۸۳۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه