کتاب جای من اینجاست
معرفی کتاب جای من اینجاست
کتاب جای من اینجاست، نوشته فریبا انیسی یک مستند روایی از زندگی شهید حاج سید حمید تقویفر است که در سال ۱۳۹۳ به دست داعش شهید شد.
دربارهی کتاب جای من اینجاست
فریبا انیسی در کتاب جای من اینجاست، داستان زندگی و فعالیتهای شهید تقویفر را به صورت یک مستند روایی نوشته است. سید حمید تقویفر در سال ۱۳۳۸ در اهواز متولد شد. او در سالهای جنگ بین ایران و عراق از فرماندهان سپاه پاسداران بوده است و بعد از اتمام جنگ نیز، فرماندهی قرارگاه رمضان را برعهده داشته است. شهید تقویفر در سال ۱۳۹۳ در نزدیکی شهر سامرا از پهلو مورد اصابت قرار گرفت و شهید شد. فریبا انیسی در کتاب جای من اینجاست زندگی شهید حمید تقویفر را از دوران کودکی، تا بزرگسالی و شهادت نوشته است. او اطلاعات کتاب جای من اینجاست را در مصاحبهای که با ایشان داشت، به دست آورد و بعد از تایید نهایی خانوادهی او و سرداران سپاه، کتاب را منتشر کرد.
کتاب جای من اینجاست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن زندگینامه شهدا و رزمندگان لذت میبرید، شما را به خواندن کتاب جای من اینجاست دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب جای من اینجاست
حمید و خسـرو با هم نقشـه کشـیدند از کلانتری نزدیـک خانه خاله چند سلـاح بردارند که موفق نشدند. حمید به مسائل روز، اوضاع مملکت و مردم آگاه بود و این روزها نسبت به این مسائل حساستر شده بود. صدای انقلاب که بلند شد، کمتر سرکار میرفت و بیشتر در تظاهراتها و راهپیماییها شرکت میکرد. راهپیماییها از مرکز شهر، چهارراه پهلوی شروع می شد. مقر پلیس و مرکز جنگ و گریزها آنجا بود. مادرش روبه خیر، در جریان این مسائل نبود، اما اهالی روستا که حمید را در تظاهرات دیده بودند، خبر آوردند که؛ مگر پسرتان را نمیخواهید؟! چرا جلویش را نمیگیرید؟ میزنند میکشندش... و مادر و پدرش در حد تذکر به او میگفتند، حمیدجان مواظب باش کار ندهی دست خودت... .
این روزها حمید دیگر در خانه بند نمی شـد و آنها میدانستند که نمیتوانند مانعش شوند. به همان نسـبت که انقلاب پیش میرفت و تظاهراتها در شهر زیاد میشد، او را کمتر در خانه میدیدند. در چهارشـنبه سـیاه اهواز، حمید بین چهارراه نادری و چهارراه آبادان بود. درگیری که شروع شـد به حسـینیه اعظم رفت. فرماندار، کارگران شهرداری را برای راهپیمایی آورده بود. کارگران طبق دستور جلوی ماشینها را میگرفتند و عکس شاه را به رانندهها میدادند. هر کس عکس شاه را نمیگرفت، شیشه ماشینش را میشکستند. طرفداران شاه مسبب درگیری شدند. حمید هم در درگیری بود. تعداد زیاد شـهدا و مجروحان در یک روز و اخبار ضد و نقیضی که به خانـواده بی خبر مش نصرالله میرسـید، دلشـوره و نگرانی شـان را از حد بهدر برد. تا اینکه حمید خود را به روستا رساند و خانواده را از دلواپسی درآورد. در راه پیمایی هـا با افراد بیشـتری، ازجمله صـادق کرمانشـاهی، کاظم، علی و حسین علمالهدی و... آشنا شد. در اوج درگیریها قرار شد یکی، دو پاسگاه را شناسـایی کنند و ضربه بزنند. پاسـگاه کوت عبدالله را شناسایی کردند که انقلاب پیروز شد و به عملیات نرسید.
فهرست
- مقدمە نویسنده
- شجرهنامه
- من انقلابیام
- جنگ جنگ تا پیروزی
- همیشه غایب، همیشه حامی
- تو یک آرمان مهم داری
- آرزویی که محقق شد
- عکسها و اسناد
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه