دانلود و خرید کتاب حاج قاسم سلام مجید سانکهن
تصویر جلد کتاب حاج قاسم سلام

کتاب حاج قاسم سلام

نویسنده:مجید سانکهن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حاج قاسم سلام

کتاب حاج قاسم سلام با روایتگری حمیدرضا فراهانی از فرماندهان سردار شهید جاج قاسم سلیمانی در عملیان والفجر ۸  و تدوین مجید سانکهن به چاپ رسیده است. 

 درباره کتاب حاج قاسم سلام

 حمیدرضا فراهانی در این کتاب هربخش از روایتش را با سلام بر سردار شروع می‌کند. گویی نوشته‌هایش خطاب به خود اوست. سرداری که باید محتوای کتاب را می‌دیده و تایید می‌کرده است اما درست روزی که حاج قاسم قرار بود محتوای کتاب را بررسی کند، خبر شهادتش به گوش فرمانده می‌رسد. 

فراهانی در این کتاب سعی کرده روایات حضور خودش را هم در جبهه، خطاب به حاج قاسم بنویسد و این شیوه جالبی است که ابداع کرده و باعث شده بین مخاطب، راوی و سردار سلیمانی احساسی همسان ایجاد شود.

خواندن کتاب حاج قاسم سلام را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و دوست‌داران، سردارد شهید، حاج قاسم سلیمانی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

 بخشی از کتاب جاح قاسم سلام

ضبط کوچکم را روشن کرده بودم و حرف‌های حاج قاسم را ضبط می‌کردم؛ همه حال عجیبی داشتیم. بچه‌های غواص با چشم‌های نمناک به حاج قاسم نگاه می‌‌کردند. این حالت، نمایشی بود از دلشکستگی غواص‌ها. چند روز منتهی به عملیات، موقع نماز همه چشم‌هایشان خیس بود و گردن‌هایشان به نشانه تواضع در مقابل محبوب کج. صحبت‌های حاج قاسم به نقطه نهایی رسید، او به امواج خروشان اروند که چند متر آن‌طرف‌تر پرشدت و سهمگین در جریان بود، اشاره کرد و با بغض گفت: «این آب را می‌بینید، این آب مهریه فاطمه زهراست، خدا رو به حق مهریه حضرت زهرا قسم بدید که امشب از این آب بگذرید و دل امام رو شاد کنید.» بغض‌ها ترکید و گردان ۴۱۰ غواص در میان بلور اشک‌ها غرق شد. به خودم که آمدم دیدم شانه‌هایم می‌لرزد و چشم‌هایم می‌جوشد. دستی که ضبط را در دست داشتم مثل شاخه‌ای تکیده که در مسیر توفان قرار گرفته باشد، می‌لرزید. ضبط داشت از دستم می‌افتاد. بعد از حرف‌های حاج قاسم انگار مفهوم خروش و بی‌رحمی اروندرود از وجودم کوچ کرد و رفت و وجودم پر شد از مفهومی لطیف به نام مهریه حضرت زهرا؛ حالا چقدر اروند برایم دوست‌داشتنی شده بود. دیگر دوست داشتم همراه بچه‌های غواص به امواج خروشان آن بزنم و زندگی یا مرگ را در میان موج‌های آن تجربه کنم

کاربر ۸۷۰۹۳۰
۱۳۹۹/۰۱/۲۰

لطفا هزینه کتاب را پایین تر قرار بدید تا همه بتونن استفاده کنند

🐝 Mina 📚
۱۳۹۹/۰۷/۰۶

قلم نویسنده جذاب و دلنشینه و چون نویسنده کتاب قدم به قدم همراه حاج قاسم در مراحل فرماندهی عملیات والفجر ۸ حضور داشته، جزئیات را خیلی خوب تشریح کرده. به همه ی علاقه مندان حاج قاسم و ادبیات پایداری پیشنهاد

- بیشتر
کاربر ۱۶۴۰۷۰۱
۱۳۹۹/۰۱/۲۳

لطفا برای این کتاب با ارزش کد تخفیف بگذارید تا مردم بتوانند بخرند و بخوانند...

حاج قاسم
۱۳۹۹/۰۵/۱۰

کدخدارابرسانید که خون ارزان نیست ما جرای من و معشوق مرا پایان نیست مالک اگر رفت غیرت مالک باقیست سردار من فرمانده من این روزها جایت خیلی خالیست کاش امسال در کنارم بودی ما به روز های بیتو عادت نداریم کتاب

- بیشتر
کاربر ۱۶۴۱۶۲۲
۱۳۹۹/۰۲/۳۰

ای کاش رایگان بود😔

کاربر ۱۸۷۹۱۵۷
۱۳۹۹/۰۲/۰۷

کاش رایگان بود من خودم واقعااا شخصیت حاج قاسمو دوس دارم دوس داشتم میتونستم این کتابو مثل میثاق نامه حاج قاسم و کتاب صوتیش بخونم لطفا رایگانش کنین

ملینا میرزاپور
۱۳۹۹/۰۲/۲۶

باسلام خواهش مندم که این کتاب رو رایگان کنید😵 ممنون

minavelayat
۱۳۹۹/۰۱/۳۰

نمی تونیم بخریم گرونه...ارزون کن

کاربر ۲۳۱۳۵۵۲
۱۳۹۹/۰۷/۱۰

واقعا خیلی کتاب خوبیه من از خوندن این کتاب لذت می برم

mohammad pourramezan
۱۳۹۹/۰۱/۲۶

انصافا لذت بردم و جاهایی از نیمه دوم کتاب انگار تو عملیات بودم و جالب بود برام شروع جذاب یکی از بزرگترین انقلاب های درونی و شخصیت عظیم ک دوران جوانی چطور بود ! درمورد قیمت ک خودم تو تخفیف

- بیشتر
جنگ به آدم‌هایش آموخت که باید خودت را، آرزوهایت را و «من‌من» کردن‌هایت را زمین بگذاری تا بتوانی به حس اتحاد در فکر و عمل دست پیدا کنی و با همین اتحاد بود که کارهای نشدنی و پیچیده خیلی راحت شدنی می‌شد.
هدی✌
هنوز حاج‌قاسم زنده است
سبزک
- آن مرد آمد، آن مرد با یک اسم آمد، من آن مرد را دیدم، خندید و خندیدم و میان ما ایجاد علاقه شد و همین علاقه، آن اسم را در ذهن من به یک مفهوم تبدیل کرد؛ مفهومی به نام برادری... برادری... برادری...
هدی✌
فکر، چیز عجیبی است، وقتی تغییر می‌کند تمام ظاهر و باطن آدم هم با آن تغییر می‌کند. فکری که امام به امثال من داد، این بود که ما را از دنیای ُمد و زلف و لباس بیرون کشید و به دنیای ایثار، دیگردوستی، قناعت، تلاش، ایمان به وجود خدا و یقین به یاری او مهاجرت داد.
هدی✌
گاهی اوقات در دوران کودکی یک سلام، یک لبخند و یک جمله محترمانه یا یک اخم، یک ناسزا یا یک سیلی، مسیر زندگی آدم را برای همیشه عوض می‌کند. آدم‌ها در کودکی برنامه زندگی‌شان را یاد می‌گیرند و در طول عمر آن را به کار می‌بندند.
هدی✌
هنوز حاج‌قاسم زنده است؛ چراکه ایمان داریم شهید زنده است و نزد خدا روزی می‌خورد
Mohammad abolfazl Amini
و زبانی دارد به نام «زبان عمل»؛ عملی که برای آدم‌ها اولین نیاز حیات اجتماعی را به ارمغان می‌آورد و آن «احساس امنیت» خالص است؛ احساس امنیتی که سند ایجاد آن، به نام او خورده است و حالا تمام مردمان خاور میانه مشغول زندگی آرام در حریم امنیتی که او ایجاد کرده است، هستند و تمام دنیای مدرن به رفتار او به دیده احترام و تحسین می‌نگرند.
هدی✌
او صادقانه می‌گرید و دوستانه می‌خندد، عاقلانه خشم می‌گیرد و مردانه صبوری می‌کند، عمیق و مداوم عشق می‌ورزد و به وقت ضرورت نفرت را به استخدام خود درمی‌آورد. مرد قصهٔ من عقل منسجم و دقیق را با احساس صادقانه و زلال به همزیستی مسالمت‌آمیز درآورده است
دلتنگِ ماه
پیکر حمید باکری در طلائیه مانده بود و بچه‌های واحد تعاون لشکر می‌خواستند آن را به عقب انتقال بدهند که آقا مهدی باکری موافقت نکرده بود. آقامهدی گفته بود اگر می‌توانید پیکر بقیه بچه‌ها را هم بیاورید عقب، پیکر حمید را هم بیاورد. اما اگر می‌خواهید فقط پیکر حمید را بیاورید، بگذارید همان‌جا بماند. پیکر حمید باکری آنجا ماند و در عملیات بعدی آقامهدی باکری هم در منطقه‌ای به نام «کیسه» شهید شد. پیکرش را می‌گذارند توی قایق که بیاورند عقب که خمپاره می‌خورد توی قایق و پیکر آقامهدی می‌افتد توی آب و جریان آب آن را با خود می‌برد. عجب قصه‌ای بود قصه این دو برادر... هر وقت یاد شهادت آقامهدی و آقاحمید باکری می‌افتم بی‌اختیار این دو بیت را زمزمه می‌کنم: - شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد/ فریبنده‌زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی/ رود گوشه‌ای دور و تنها بمیرد
🐝 Mina 📚
مطهری چند ماه بعد از انقلاب شهید شد، اما حرف‌هایش در زمانی که اتمسفر ایران پر شده بود از عقاید و حرف‌هایی که بسیاری از آن‌ها زود دل آدم را جذب خود می‌کرد -ولی در عمل بسیار تناقض ایجاد می‌کرد- خیلی به درد من و امثال من خورد. من با شریعتی شور و ادبیات و با مطهری اندیشه و شعور را یاد گرفتم. زبان بی‌اندیشه، جهل تولید می‌کند و اندیشه بی‌زبان، متروک و بی‌مخاطب می‌ماند. یکی از چیزهایی که من از مطهری یاد گرفتم این بود که اگر موضوعی را نفهمیدیم آن را در عالم امکان بگذاریم و درباره آن قضاوت نکنیم و رأی صادر نکنیم تا زمان، باطن موضوع را مشخص کند.
🐝 Mina 📚
احساس امنیتی که سند ایجاد آن، به نام او خورده است و حالا تمام مردمان خاور میانه مشغول زندگی آرام در حریم امنیتی که او ایجاد کرده است، هستند و تمام دنیای مدرن به رفتار او به دیده احترام و تحسین می‌نگرند
دلتنگِ ماه
دشمن‌ساختن کار خوبی نیست، ولی دشمن‌داشتن می‌تواند خوب باشد. بهتر بگوییم؛ دشمن‌داشتن برای انسان در حال رشد اجتناب‌ناپذیر است. دشمن‌داشتن نشان می‌دهد که گاهی ما بر سر اصول و قانونی که به آن اعتقاد داشته‌ایم ایستاده‌ایم و همین ایستادگی ما سبب شده است که دیگران به زیاده‌خواهی خود دست پیدا نکنند و تولید دشمنی کنند.
🐝 Mina 📚
آدم‌ها فکرها را می‌سازند و فکرها آدم را. فکر درست به سراغ آدم درست می‌رود. پس اگر می‌خواهیم فکر درستی داشته باشیم باید درست زندگی کنیم و برای درست‌زیستن به هوشیارانه جنگیدن با ناراستی‌ها نیاز است و انسانیت انسان در میانه همین جدال مقدس است که شکل می‌گیرد و جلوه می‌کند. ما در جنگ هشت ساله به چشم‌های خود دیدیم که چگونه فکرهای بزرگ از جان‌های پاک و درست، فوران کرد و سایه تهدید و ترس را از سر ملت ایران برداشت. دنیا همیشه مدیون کسانی است که با فکر درست خود از کدورت و کینه و کشتار جلوگیری کرده‌اند.
🐝 Mina 📚
آدم‌ها با عشق جذب می‌شوند و با عقل ایستادگی می‌کنند و این درست نقل دکتر شریعتی و استاد مطهری برای ما جوان‌های دهه پنجاه بود. شریعتی زبانی آتشین و آرمانی داشت. نگاهت را باز می‌کرد و مرزهای نیازها و آرمان‌هایت را از خوردن، خوابیدن و جنسیت فراتر می‌برد، به تو می‌فهماند که نباید به وضع کنونی راضی باشی و باید بار سفر را ببندی و به دنیاهای کشف نشده جهان‌های جدید سفر کنی. اما وقتی انقلاب شد جوان‌هایی امثال من فهمیدند که برای ساختن دنیای جدید و تغییر جهان چیزی بیشتر از شوق و شور و حرکت نیاز است و آن عقل است و درست اینجا بود که ما با مردی دقیق و عمیق به نام شیخ‌مرتضی مطهری آشنا شدیم. شریعتی از عطش فهمیدن و دانایی سخن می‌گفت و مطهری چشمه‌ها را نشان‌مان می‌داد. با خواندن کتاب‌های مطهری سیراب می‌شدیم.
🐝 Mina 📚
او صادقانه می‌گرید و دوستانه می‌خندد، عاقلانه خشم می‌گیرد و مردانه صبوری می‌کند، عمیق و مداوم عشق می‌ورزد و به وقت ضرورت نفرت را به استخدام خود درمی‌آورد. مرد قصهٔ من عقل منسجم و دقیق را با احساس صادقانه و زلال به همزیستی مسالمت‌آمیز درآورده است. این‌گونه آدم‌ها، هم دوستانی فراوان و هم دشمنانی دارند. علت فراوانی دوستدارانش این است که با تمام وجود خود؛ بودن، زیستن و اعتقاد آدم‌ها را به رسمیت می‌شناسد و خود را به هیچ‌کس تحمیل نمی‌کند و در نگاه او خوب زندگی‌کردن امری اجباری و حق تمام آدم‌هاست. و سبب دشمنی بعضی با ایشان از آن جهت است که هر جا سرکشی و تجاوز توازن زندگی آدم‌ها را به هم می‌ریزد، او برای متعادل‌کردن فضای زندگی مردمان حضوری مقتدر و جدی دارد.
🐝 Mina 📚
خوبی دشمن این است که نقاط ضعف ما را کشف می‌کند و به آن ضربه می‌زند و این ضربه‌ها نقاط تهدید و خطر را به ما نشان می‌دهد و ما را به برطرف‌کردن آن نقاط ضعف وامی‌دارد. ما در جنگ آموختیم که دست‌کم گرفتن دشمن هوشیاری را از بین می‌برد و دست بالا گرفتن دشمن نیز سبب تولید ترس و رکود می‌شود. ما در جنگ آموختیم که دشمن همیشه در برابر ما نیست؛ بلکه گاهی در کنار ما یا پشت سر ما ایستاده است و پیروزی‌های ما زمانی حاصل می‌شود که احتمال حضور دشمن را در هر زمان و مکانی بدهیم. جنگ هشت ساله به ما آموخت که کوچک و بزرگ‌شمردن دشمن هر دو سبب شکست است؛ بلکه باید دشمن را آن‌گونه که هست شناخت و در مهار دشمنی او کوشید.
🐝 Mina 📚
چگونه می‌توان برای چنین مردی به احترام نایستاد و سر تعظیم فرود نیاورد. مرد قصهٔ من، به یک زبان بیشتر سخن نمی‌گوید، ولی بیشتر آدم‌ها به‌وضوح، زبان او را می‌فهمند. او زبانی دارد به نام «زبان عمل»؛ عملی که برای آدم‌ها اولین نیاز حیات اجتماعی را به ارمغان می‌آورد و آن «احساس امنیت» خالص است؛ احساس امنیتی که سند ایجاد آن، به نام او خورده است و حالا تمام مردمان خاور میانه مشغول زندگی آرام در حریم امنیتی که او ایجاد کرده است، هستند و تمام دنیای مدرن به رفتار او به دیده احترام و تحسین می‌نگرند.
🐝 Mina 📚
صدای حاج‌قاسم من را به خود آورد: - «اعرالله جمجمتک...» کاسه سرت را به خدا عاریه کن، دندان‌ها را به هم بفشار و اگر کوه‌ها از جای کنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندان‌ها را بر هم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پای بر زمین میخکوب کن، به صفوف پایانی لشکر دشمن بنگر، از فراوانی دشمن چشم بپوش و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است.
هدی✌
هر وقت حاج‌قاسم می‌گفت: - از تهران چه خبر؟ من هم شروع می‌کردم از اخبار و تحلیل‌ها می‌گفتم. از موضع‌گیری آدم‌های سیاسی و نوع نگاه‌شان به جنگ و انقلاب سؤال می‌کرد. خیلی ریز نمی‌شد و معمولاً حرف‌های من زیاد به درازا نمی‌کشد، چون از جایی به بعد حاج‌قاسم می‌گفت: - دیگه بسه. سؤال‌هایش درباره سیاست همیشه سیر نزولی داشت؛ یعنی دنبال قضایا را نمی‌گرفت. خبرهایی که نشان از به‌هم‌ریختگی وحدت جامعه بود، او را به‌شدت به هم می‌ریخت. گاهی از صورت برافروخته و سگرمه‌های در همش می‌فهمیدم که از اوضاع سیاسی پشت جبهه راضی نیست. معمولاً با مباحث سیاسی تهران زیاد ذهنش را درگیر نمی‌کرد. کاملاً می‌فهمیدم که فکر خودش را برمی‌گرداند به فضای جبهه و جنگ. او همیشه اولویتش خوب اداره‌کردن لشکر بود.
🐝 Mina 📚
ما در جنگ هشت‌ساله آموختیم که به‌جای مصرف‌کردن تمام توان خود برای نابودی دشمن، همه نیروی مادی و معنوی موجود را برای ساختن خودمان به کار ببندیم و به‌گونه‌ای خود را ساخته و پرداخته کنیم که هیچ‌کس جرئت و توان عملی‌کردن دشمنی‌اش را نسبت به ما نداشته باشد. ما در جنگ آموختیم که به جای نابودی، به فکر بیدارکردن باشیم و همین فرق جنگ ما با سایر جنگ‌هاست.
🐝 Mina 📚

حجم

۲۲۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

حجم

۲۲۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان