کتاب پنج صبح

علی صمدی در کتاب پنج صبح یک تجربه از زندگی مشترک خود را با شما به اشتراک می‌‌گذارد. تجربه‌ای که شاید تجربه ای مشترک در بیشتر زندگی‌های زناشویی باشد یعنی به سردی گراییدن رابطه ویافتن چاره‌ای برای آن.

درباره کتاب پنج صبح

علی صمدی پس از این که از سرد شدن رابه خود و همسرش می‌نویسد، درباره چاره‌ای که برای رفع این مشکل اندیشده بود سخن می‌گوید.  راه‌کار پنج صبح و داستان‌های عاشقانه‌ای که برای همسرش می‌نوشت. راهکاری که درباره چند و چون و شیوه اجرای آن با شما در این کتاب مفصل صحبت می‌کند:

این کتاب از چهار بخش تشکیل شده است. اولین بخش آن، ماجراهای کوتاه عاشقانه است. ماجراهایی که حتماً برخی از آن‌ها برای شما یادآور خاطرات خوش است. مطمئن باشید که با خواندن این ماجراها، ایده‌های تازه‌ای برای ابراز محبت و گرم‌تر کردن تنور زندگیتان در ذهنتان متولد می‌شود. اگر شک دارید، امتحان کنید.

در بخش دیگر آن، صحبت‌های جذاب دو شخصیت را آورده‌ام. البته گاهی من هم وارد گفتگوی آن‌ها می‌شوم. نام یکی از آن شخصیت‌ها «مثبت» است. مثبت آن قدر عزیز و خیرخواه است که او را «مثبت‌جان» می‌نامم. نام شخصیت دوم، «منفی» است، ولی خود را «منفی خان» می‌نامد. دوست داشتم که در کتاب نباشد ولی نمی‌شود او را به طور کامل حذف کنم. خود من به حرف «منفی» هیچ اهمیتی نمی‌دهم، پیشنهاد می‌کنم که شما هم به او اصلاً گوش ندهید.

بخش بعد مخصوص شماست. برای خودِ خودِ شماست. این قسمت را باید شما بنویسید. پیشنهاد می‌کنم، این بخش‌ها را حتماً بنویسید. نوشتن باعث می‌شود که درباره موضوع کاملاً تمرکز کنید. کم‌تر فردی می‌تواند چیزی بنویسد و به چیز دیگری فکر کند. از صمیم قلب دوست دارم، بعد از آن که این بخش‌ها را نوشتید، روی جلد کتاب و جلوی اسم من، اسم خودتان را به عنوان نویسنده بنویسید. اگر دوست داشتید، عکسش را برایم بفرستید تا خوش‌حال شوم.

و در نهایت بخش «دوستانه». راجع به بخش «دوستانه» باید بگویم، حلوای تن تنانی، تا نخوری ندانی. این بخش از متن‌های نسبتاً کوتاهی تشکیل شده‌اند که بین هر چند ماجرا قرار گرفته‌اند. پیشنهاد می‌کنم قبل از خواندن کتاب، ابتدا متن‌های «دوستانه» را بخوانید، سپس شروع به خواندن ماجراها کنید. لااقل «دوستانه: لطفاً قاتل نباشید!» (صفحه ۴۲) را حتماً بخوانید.

خواندن کتاب پنج صبح را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

تمامی زوج‌هایی که می‌خواهند رابطه عاشقانه خود را هر روز گرم و گرمتر کنند یا آن را از آستانه سرد و تیره شدن به دنیای گرم و صمیمی سابق بازگردانند، این کتاب را بخوانند.

 بخشی از کتاب پنج صبح

مردش باید صبح‌های خیلی زود می‌رفت. بیدار می‌شد، صبحانه آماده می‌کرد و با مردش صبحانه می‌خورد و دوباره می‌خوابید. می‌دانید، صبحانه خوردن بهانه بود؛ طاقت گرسنگیِ مردِ کمی تنبلش را نداشت. این را هرگز به مردِ مغرورِ محکم خود نگفته بود.

مثبت‌جان می‌گه:

همهٔ شما زندگی با همسرتون رو دوست دارید. اگه این طور نبود، این کتاب رو نمی‌خوندید. چون عاشق زندگی‌تون هستید، باید گاهی از بعضی مسائل کم اهمیت‌تر بگذرید تا زندگی عاشقانه‌تری داشته‌باشد. می‌پرسید چی‌کار باید بکنید؟ بهتون می‌گم.

وقتی زمانِ با هم بودن شما کمه، پس باید از هر فرصتی برای به هم نزدیک شدن استفاده کنید. بهترین زمان، وقت غذا خوردنه. سعی کنید حداقل یک وعدهٔ غذایی رو با همسرتون بخورید، حتی اگه باید از خوابتون بگذرید یا کمی گرسنه بمونید تا با همسرتون غذا بخورید.

منفی خان می‌گه:

مگه همسرمون بچه‌ست که بیدار شیم تا براش صبحانه آماده کنیم! مثبتِ بووو... ووق هم حرفایی می‌زنه.

مثبت‌جان می‌گه:

همسر عزیز ما بچه نیست ولی، رابطهٔ ما با همسرمون مثل یه نهالِ نحیفه که اگه بهش توجه نکنیم پژمرده می‌شه؛ حتی اگه سالیان زیادی با هم زندگی کرده باشیم. جمله قبل رو اغراق نکردم، رابطه رو باید مثل نهال نحیف در نظر بگیریم که مداوم و مداوم نیاز به توجه داره. اگه به رابطه این‌طور نگاه کنیم، تحمل سختی‌ها برامون آسون‌تر می‌شه.