دانلود و خرید کتاب راسته مسجدی‌ها محمدتقی عزیزیان
تصویر جلد کتاب راسته مسجدی‌ها

کتاب راسته مسجدی‌ها

انتشارات:فاتحان
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب راسته مسجدی‌ها

راسته مسجدی‌ها نوشته محمدتقی عزیزیان از مجموعه کتاب‌های ستارگان بازاریان و اصناف است که خاطراتی از زندگی علیرضا و غلامرضا حیدریان سرابی، از شهدای بازار و اصناف خرم‌آباد را روایت می‌کند.

علیرضا و غلامرضا حیدریان سرابی، از شخصیت‌های فعال انقلابی بودند که با وجود سن کم و جوانی، محضر بزرگان انقلاب را درک کردند و شانه‌به‌شانهٔ آنان در سنگرهای مختلف حضور داشتند. نشستن در پای منبر آیت‌الله مدنی، هم‌سفر شدن و استقبال از شهید دکتر بهشتی، هاشمی‌رفسنجانی و صادقی، فعالیت در دفتر حزب جمهوری و همکاری با شهید سیدفخرالدین رحیمی و ارتباط تنگاتنگ با سران مملکت و کمک‌رسانی در عرصه‌های فرهنگی و رزمی، همه از کارهایی است که این عزیزان انجام داده‌اند.

خواندن کتاب راسته مسجدی‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات پایداری، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس از خواندن این کتاب لذت خواند برد.

جملاتی از کتاب راسته مسجدی‌ها

یکی- دو روز از سوم خرداد ۱۳۶۱ می‌گذشت، سپیده‌دم بود. آفتاب داشت آرام‌آرام سرش را از پشت کوه بیرون می‌آورد. حاج اسماعیل در قاب در ایستاد و پاشنهٔ کفشش را بالا کشید. بسم‌الله الرحمن الرحیم گفت و راه افتاد. در ذهنش شاید کارهای روزمره و حساب‌وکتاب‌های مغازه را مرور می‌کرد.

شهر حال‌وروز خوشی نداشت. خیلی از مغازه‌ها را بمب نابود کرده بود. تیربرق‌ها سجده برده بودند به سنگفرش پیاده‌رو. صدای لااله‌الاالله به گوش می‌رسید. برای حاج اسماعیل عادی شده بود، ازبس‌که این روزها تشییع دیده بود و جوان به خاک سپرده بود.

ماشین حامل پیکر شهید، نزدیک‌تر شد. دورتادور عکس شهید را با گل پوشانده بودند. طوری که شاخ و برگ‌ها چهرهٔ شهید را از دید عابرها می‌قاپید. بالای قاب و گل با خط درشت نوشته بود:

-‌ شهید غلامرضا حیدریان.

حاج اسماعیل که هنوز قرصش را زیر زبان مزمزه می‌کرد، راه‌به‌راه دراز کشید و افتاد وسط خیابان. ملت ریختند دوروبر حاجی. آب می‌آوردند و نفس می‌دادند. هرکسی هر جور که سرش می‌شد، می‌خواست به حاجی کمک کند. با هزار سلام‌وصلوات حاجی را روبه‌راه کردند. یکی از همسایگان بازاریِ حاجی پرسید:

-‌ خدا بد نده حاجی چت شد؟

حاج اسماعیل که نا نداشت و زبانش نمی‌چرخید، با دست اشاره به غلامرضا حیدریان کرد که جلو ماشین نوشته بود. بعد هم به‌زحمت خودش را سر پا نگه داشت و هیکل بی‌رمقش را به سپاه استان رساند:

-‌ سلام‌علیکم. ببخشید این شهید کیه که آوردن؟

-‌ غلامرضا حیدریان؛ فرزند اسماعیل.

نویسنده پایداری
۱۴۰۲/۰۴/۱۲

عالی مرحبا به قلم استاد عزیزیان که از نویسندگان خوب حوزه فرهنگ و پایداری کشور می باشند. احسنتم

حجم

۹۵۲٫۷ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۹۵۲٫۷ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۳,۰۰۰
تومان