کتاب به افق چلچله
معرفی کتاب به افق چلچله
به افق چلچله از مجموعه سرآمدان علم و ایثار نشر فاتحان زندگینامه داستانی شهید علیاکبر پیرویان به قلم تیمور غلامی است.
خواندن کتاب به افق چلچله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به ادبیات پایداری و دفاع مقدس از خواندن این اثر لذت خواهند برد.
جملاتی از کتاب به افق چلچله
پدربزرگ سرش را بلند کرد میخواست به ساعت نگاه کند و نکند. چشمش منتظر بود و دلش بیقرار. انگار که هر لحظه کسی در را باز میکرد و نمیکرد. میآمد و نمیآمد. یادش آمد از زمان قدیم از روزگاری که در ممسنی بود. اسب که سوار میشد، میتاخت. با گامهای اسب، دلش نیز میتپید. همگام و هماهنگ، به همان سرعت و به همان قدرت. تیز و چابک. به نفسنفس میافتاد، عرق میکرد، امّا از شتاب بازنمیماند. هیچ چیزی را در سر راهش مانع نمیدید. پدرش میگفت:
- پیغمبر (ص) برای همین سفارش کرده که اسبسواری یاد بگیرید تا بدانید رسیدن به مقصود، سخت ولی شیرین است. باید عقل و احساس و عاطفهات با هم یکی باشد. به اسب فشار وارد نیاوری و نامهربانی نکنی. مدام تشویقش کنی ولی با جدّیت، نه با خشونت.
دریغ، دریغ که آن زمانها چه زود سپری شد. پسندها و سلیقهها تغییر کرد، ولی علیاکبر هنوز ذوق سوارکاری دارد. بچهٔ امروز و شهامت و ذوق سوارکاری؟! کاشکی زمان به عقب برمیگشت. دشتها، توسط آسفالت سیاه خیابانها و جادهها شخم زده نمیشدند. تقتق یادش نمیآمد. دچار فراموشی شده باشد تقتقتق چه میتواند باشد؟ سم ضربههای اسب؟ و یا...؟ تقتق تقتق کوبهٔ در است و یا کوبش منقار دارکوب با عشق بر درختِ سترگ جنگلی. هرچه باشد و هر که، لابد قدمش خیر است. تقتق، تقتقتق. مگر در راستهٔ بازار مسگرها قدم میزند. آهنگی موزون، ضربههایی هماهنگ، هموزن، هیچ انحراف و ناهنجاری وزنی ندارد. نه، نه باد در را باز میکند و با شدّت به دیوار میکوبد. مگر در باز بود؟
سرش را تکان میدهد و به نرمی و آهستگی، دوردست از تیررس نگاهش خارج میشود. گذشتههای دور و باصفا که هرگز از مرورشان خسته نمیشود.
حجم
۱۱۷٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۱۷٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه