دانلود و خرید کتاب سیاحت غرب محمدحسن نجفی قوچانی
تصویر جلد کتاب سیاحت غرب

کتاب سیاحت غرب

معرفی کتاب سیاحت غرب

یکی از معروفترین کتاب‌های محمدحسن نجفی قوچانی کتاب سیاحت غرب یا سرنوشت ارواح است. مرحوم قوچانی با اینکه یک روحانی بود اما مانند یک نویسنده، به شرح داستانش بعد از مرگ خودش پرداخته است، و خواننده را با ترس‌ها و وحشتی که بعد از مرگ گریبانش را می‌گیرد آشنا می‌کند. سیر و سیاحت در عالم پس از مرگ برای همه جذّاب و دلنشین است.

درباره کتاب سیاحت غرب

کتاب سیاحت غرب یک نوآوری بسیار زیبا در آموزش و پرورش نوشتاری به‌حساب می‌آید. این کتاب از زمان نگارش تاکنون، با استقبال بی‌نظیر و درخور ستایشی روبروشده است و از روی آن فیلمی هم ساخته شده است. این کتاب بارها به چاپ رسیده شده است.

مرحوم آیت‌الله شیخ حسن نجفی قوچانی با بهره‌گیری از قدرت انتقال پیام با داستان و استفاده از روایات اهل‌بیت سفری به عالم برزخ کرده و خواننده را در این سفر با تجاربی آشنا می‌کند که قبل از مرگ نمی‌توان تجربه کرد. علت معروفیت آقای نجفی به امتیاز و مراحل عالی فقه و مقام اجتهاد نیست بلکه او انسانی کامل و دانشمندی واصل بوده است. نجفی قوچانی این کتاب را براساس احادیث رسیده از امامان شیعه درباره علم برزخ و از زبان اول‌شخص نوشته است. این اثر سرشار از جلوه‌هایی زیبا، جذاب و پویاست. یکی از این جلوه‌ها، صحنه‌ها و تصویرهای هنری شگرف و نفیس آن است که هر یک به روشنی، صحنه‌ای از عالم برزخ و سرنوشت افراد در آن عالم را بازگو می‌کند.

اگرچه بیشتر از نیم قرن از نگارش کتاب سیاحت غرب گذشته است؛ اما هنوز هم خواندن این کتاب، آدم را پر از هیجان و نشاط می‌کند. آنچه بیشتر از همه‌چیز اهمیت دارد، تفاوت میان کلمات دو روزگار و ناآشنایی کلمات برای خوانندگان امروزی است. از سوی دیگر برای آنکه خوانندگان این اثر را بیشتر کنیم، لازم بود تا این متن ارزشمند بازنویسی و آسان‌نویسی شود. هر اثر، یک روح معنوی دارد در این اثر نیز تلاش شده که بازنگاری متن، از هدف نویسنده دور نشود و حق سخن به‌خوبی ادا شود.

محمدحسن نجفی قوچانی کتاب سیاحت غرب را به‌عنوان گزارش‌های برزخی خودش معرفی کرده است. نثر این کتاب به اوایل سده چهاردهم هجری شمسی تعلق دارد و در آن از عبارات عربی و دینی فراوانی استفاده شده ‌است. روایت کتاب با جمله «و من مُردم» آغاز می شود و به همین سادگی مخاطب را در نقطه ای متفاوت قرار می‌دهد.

چرا باید کتاب سیاحت غرب را مطالعه کنیم؟

نویسنده با به کارگیری کلمات و الفاظ ساده، صحنه‌هایی باشکوه ارائه می‌دهد که می‌تواند ضمن برانگیختن احساسات و عواطف آدمی، عقل و فکر خواننده را نیز به چالش بکشند. این کلمات چنان تأثیرگذار هستند که انسان به‌جای آن که خود را در مقام خواننده بیابد، خود را بیننده صحنه‌هایی زنده و سرشار از حرکت و می‌‌بیند.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

خواندن کتاب سیاحت غرب به کسانی که به زندگی و تجربه‌های بعد از مرگ علاقه دارند پیشنهاد می‌شود.

درباره نجفی قوچانی

نجفی قوچانی در ۱۲۹۵ قمری در روستای خسرویه به دنیا آمد. پدرش سیدمحمد نجفی حسینی بود که در خسرویه کشاورزی می‌کرد. او در سفرنامه‌اش تحت عنوان سیاحت شرق که نثری بی‌تکلف دارد، از ابتدای کودکی تا زمانی که به مقام اجتهاد در حوزه علمیه نجف برسد را نوشته است. نجفی، در این کتاب تصویری واضح از زندگی مردم روزگار خود نوشته است. او از رنج و سختی و فقر و گرسنگی‌ که در مسیر تحصیل تقوا و دانش تحمل کرده نوشته است.

او در سال ۱۳۱۳ قمری در ۱۹ سالگی همراه یکی از هم‌درسانش با پای پیاده از راه طبس و کویر به یزد و از آنجا به اصفهان رفتند و در مسجد «عربون» ساکن شدند. او در اصفهان حکمت را نزد میرزا جهانگیرخان قشقایی فرا گرفت. تحصیلات آقا نجفی قوچانی در مشهد و اصفهان با سختی همراه بود، چنان که گاه مجبور می‌شد برای گذران زندگی بعضی از کتاب‌های خودش را به بهای ناچیز بفروشد، او در سال ۱۳۱۸ و در سن بیست و سه سالگی پس از چهار سال توقف در اصفهان با یکی از دوستانش با پای پیاده عازم عتبات عالیات شد.

وقتی به نجف رسید در حجره‌ای متروک در یکی از مدارس شهر ساکن شد. او به حوزه درس آخوند ملا محمدکاظم خراسانی رفت و تصمیم گرفت تا برای ادامه تحصیل در نجف بماند. او که از طرفداران مشروطیت بود، به تزکیه نفس سخت مقید بوده است. او در شب جمعه در ۶۸ سالگی در قوچان درگذشت. نجفی قوچانی در حسینیه خود به خاک سپرده شد و آرامگاه‌اش اکنون زیارتگاه مردم قوچان است.

بخشی از کتاب سیاحت غرب

مثل دیوهای قوی هیکل و از دهان و دو سوراخ بینی‌هایشان دود و شعله آتش بیرون می‌رود و گرزهای آهنین که با آتش سرخ شده بود که برفهای آتش از آنها جستن می‌کرد در دست داشتند و به صدای رعدآسا که گویا زمین و زمان را به لرزه درآورد از جنازه پرسش نمودند که من ربک و من از ترس و وحشت، نه دل داشتم و نه زبان و فکر کردم که جنازه بی‌روح جواب اینها را نخواهد داد و یقین است که با این گرزها خواهند زد که قبر پر از آتش شود و با آن وحشت مالاکلام این آتش سوزان هم سربار خواهد شد پس بهتر این است که من جواب گویم.

توجه نمودم به سوی حق و چاره ساز بیچارگان و کارساز درماندگان و در دل متوسل شدم به علی ابن ابیطالب چون او را به‌خوبی می‌شناختم و دادرس درماندگان فهمیده بودم و دوست داشتم او را و قدرت و توانایی او را در همه عوالم و منازل نافذ می‌دانستم و این یکی از نعمت و چاره‌سازی‌های خداوند بود که در همچو موقع وحشت و خطرناکی که آدمی از هوش بیگانه می‌شود و تری الناس سکاری و ما هم بسکاری آن وسیله بزرگ را به یاد آدمی می‌آورد و به مجرد این خطور و الهام، قلبم قوت گرفت و زبانم باز شد و چون سکوت و لا جوابی من به طول انجامیده بود آن دو سائل به غیظ به شدت مالاکلام دوباره سؤال نمودند که خدا و معبود تو کیست، به صوت و هیبتی که صد درجه از اولی سختتر و شدیدتر بود و از شدت غیظ صورتشان سیاه و از چشمهایشان برق آتش شعله می‌زد و گرزها بالا رفت و مهیای زدن شدند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۰ صفحه