کتاب قصه های خنده دار پدربزرگ
معرفی کتاب قصه های خنده دار پدربزرگ
در بخشی از داستان «گرگی که شمردن بلد نبود» از این مجموعه میخوانیم: یک روز صبح که گرگ دنبال خرگوشها و گاوها دویده و خسته شده بود، دوست داشت کمی هم بازی کند. آن روز با دیدن اولین گرگ که از آن نزدیکی میگذشت، فریاد زد: آهای گرگ خاکستری میای باهم بازی کنیم؟
گرگ خاکستری جواب داد: بله با کمال میل، من عاشق بازیام. بازی قایم باشک چطوره؟ باید تا عدد ۱۰بشمری تا من قایم بشم.
گرگ با خوشحالی قبول کرد و شروع کرد به شمردن: یک، دو، سه
اما نمیدانست بعد از سه چه عددیه!؟ پس با صدای بلند گفت: بعد از سه چه عددیه؟ اما گرگ خاکستری که رفته بود قایم بشود، خیلی از آن جا دور شده بود و صدای او را نمیشنید. گرگ دوباره با صدای بلندتری پرسید: آهای بعد از سه چه عددیه؟ خرگوش که فریاد گرگ را شنیده بود، آمد که ببیند چه خبر شده است. گرگ، خرگوش را خوب میشناخت.....خرگوش گفت: یعنی تو نمیدونی بعد از سه چه عددیه؟ خرگوش این را گفت و زد زیر خنده و آنقدر خندید که رو زمین افتاد...
حجم
۲٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۳ صفحه
حجم
۲٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۳ صفحه
نظرات کاربران
عالیه
داستانش خوب بود بدک نبود ولی بهتون پیشنهاد میکنم داستان مرد عنکبوتی و ددپول را بخوانید
دوستش داشتم ولی عالی عالی نبود در کل قشنگ و خاص بود 😊😘👍
عالیهه
#174بسیار بد
عالی
افتضاح افتضاح افتضاح افتضاح بووووووووووووووووووووووووووود این چه کتابیه به مردم میدید افتضاح بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود
افتضاح خیلی مسخرس حیف پول
بد
بدرد نمیخوره 😠😠