
کتاب اتاق سبز
معرفی کتاب اتاق سبز
کتاب اتاق سبز نوشته مهسا طیار و ناداستانی در قالب خودزندگینامه است که با محوریت تجربههای شخصی نویسنده در مسیر رواندرمانی و مواجهه با زخمهای عمیق کودکی و بزرگسالی شکل گرفته است. این کتاب با نگاهی صادقانه و بیپرده به روایت سفر درونی یک زن میپردازد که در دل تاریکیهای ذهن و خاطرات تلخ، به جستوجوی نور و رهایی برمیخیزد. اثر حاضر نهتنها داستانی از رنج و بازسازی است، بلکه تلاشی برای بازشناسی خویشتن و آشتی با کودک درون به شمار میآید. نشر مشق این کتاب را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اتاق سبز
کتاب اتاق سبز به قلم مهسا طیار یک ناداستان در قالب خودزندگینامه است از سفری درونی که از دل تاریکیهای روان و خاطرات تلخ کودکی آغاز میشود و بهسوی بازسازی و پذیرش خود پیش میرود. این کتاب در قالب خاطرهنویسی و روایتهای جلسات رواندرمانی، به بررسی تأثیرات عمیق روابط خانوادگی، زخمهای عاطفی و بحرانهای هویتی میپردازد. نویسنده با صداقتی بیپرده، تجربههای شخصی خود را از کودکی تا بزرگسالی، از روابط خانوادگی پرتنش تا چالشهای زناشویی و عاطفی بازگو کرده است. ساختار کتاب بر پایهی فصلهایی است که هرکدام به بخشی از این سفر روانی اختصاص یافتهاند؛ از مواجهه با رواندرمانگر و بازگشت به خاطرات کودکی تا تلاش برای آشتی با کودک درون و عبور از بحرانهای عاطفی. کتاب اتاق سبز اثری است که مرز میان روایت شخصی و تأملات روانشناختی را در هم میآمیزد و تصویری ملموس از فرایند درمان و خودشناسی ارائه میدهد.
خلاصه کتاب اتاق سبز
کتاب با مقدمهای آغاز میشود که نویسنده در آن از سالها زندگی در سایهی شک، ترس و تردید سخن میگوید و ورودش به مسیر رواندرمانی را نقطهی آغاز رهایی و تغییر معرفی میکند. اثر با روایت اولین جلسهی مشاورهی ماهرو، شخصیت اصلی پیش میرود؛ زنی ۳۵ساله که در اتاقی با دیوارهای سبز زیتونی و روبهروی دکتر سعادت نشسته و با پرسش «من کیستم؟» دستوپنجه نرم میکند. روایت به گذشته بازمیگردد و کودکی ماهرو را در خانوادهای پرتنش و آسیبدیده به تصویر میکشد؛ با مادری نوجوان و پدری با روحیهای ناپایدار که تجربهی طرد، خشونت و ناامنی را به زندگی او وارد کردهاند. ماهرو با راهنمایی دکتر به مواجهه با کودک درونش میپردازد؛ از بازسازی صحنههای دردناک کتکخوردن تا گفتوگو با آن کودک ترسیده و تلاش برای حمایت و آشتی با او. نویسنده با جزئیات، فرایند نقاشی با دست مخالف، گفتوگوهای درونی و لحظات عاطفی را شرح داده است. در ادامه، بحرانهای عاطفی بزرگسالی، روابط پیچیده با همسر و تجربهی عشقی ممنوعه و آسیبزا بهعنوان تکرار الگوهای گذشته و بازتولید زخمهای قدیم روایت میشود. کتاب با تأملاتی دربارهی معنای زندگی، نقش مادرانگی و اهمیت پذیرش و مراقبت از خود به پایان میرسد.
چرا باید کتاب اتاق سبز را بخوانیم؟
ناداستان اتاق سبز با روایتی صادقانه و بیپرده، تجربهی زیستهی زنی را به تصویر میکشد که در مسیر رواندرمانی با زخمهای عمیق کودکی و بحرانهای هویتی روبهرو میشود. این کتاب نهتنها به بازنمایی رنج و آسیبهای خانوادگی میپردازد، بلکه فرایند تدریجی آشتی با خود و کودک درون را نیز به تصویر میکشد. از ویژگیهای شاخص این اثر، پرداختن به جزئیات جلسات درمان، بازسازی خاطرات و گفتوگوهای درونی است که خواننده را با فرایند واقعی درمان و پیچیدگیهای آن آشنا میکند. کتاب اتاق سبز میتواند برای کسانی که بهدنبال فهم بهتر خود، ریشهی مشکلات عاطفی و معنای رهایی هستند، الهامبخش باشد و تصویری ملموس از مسیر پرچالش خودشناسی ارائه دهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این ناداستان در قالب خودزندگینامه به کسانی پیشنهاد میشود که با زخمهای عاطفی، بحرانهای هویتی یا تجربههای دشوار خانوادگی دستوپنجه نرم میکنند. همچنین این اثر برای علاقهمندان به رواندرمانی، خودشناسی و روایتهای شخصی دربارهی رنج و بازسازی مناسب است.
بخشی از کتاب اتاق سبز
«چهارشنبهای دیگر از راه رسید. صبح، درحالیکه نور کمرنگ سپیدهدم از میان پردههای اتاقم میخزید، با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم. هوای زمستانی، سرد و سنگین بود و صدای قطرات باران، همچون نجوایی دور، بر شیشهٔ پنجره طنینانداز شده بود. برخاستم. پتو را کنار دادم و بهآرامی پا بر زمین سرد اتاق گذاشتم. با گامهایی آهسته بهسمت آشپزخانه رفتم. قهوهٔ صبحگاهی را آماده کردم. بخار ملایمش در فضا پیچید و عطری تلخ و خوشایند به مشام رسید. میز صبحانه را چیدم. صدای آرام چرخیدن قاشق در فنجان قهوه، ریتمی نرم به لحظات آغازین صبح بخشیده بود. همسر و دخترم، سارا، را بیدار کردم. عطری ملایم از نان تازه در هوا پیچید. نوری کمرنگ از میان پردههای نیمهباز، اشیای داخل آشپزخانه را در سایهروشن فرو برده بود.
یک ساعت بعد، همه از خانه خارج شدیم. خیابانها هنوز از باران شب قبل خیس بودند. نور صبحگاهی بر چالههای پر از آب منعکس میشد. سارا را پدرش به مدرسه رساند و من راهی دانشگاه شدم. ساعت یک ربع به هشت بود که قدم به ساختمان قدیمی دانشگاه گذاشتم. سایههای درختان خشکیده در نور صبحگاهی بر دیوارهای آجری منعکس شده بود. راهروی طویل و کمنور را طی کردم. سرمای هوا از درزهای پنجرههای بلند به داخل میخزید و پوست صورتم را نوازش میکرد. پشت در اتاقم ایستادم، بوی آشنای کاغذهای قدیمی و جوهر در هوا معلق بود.»
حجم
۹۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
حجم
۹۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
