
کتاب ماموریت بزرگسالی
معرفی کتاب ماموریت بزرگسالی
کتاب الکترونیکی «ماموریت بزرگسالی» نوشتهٔ صبا ایلبیگی را نشر شکلات منتشر کرده است. این اثر در دستهٔ رمانهای نوجوان و جوان قرار میگیرد و با روایتی ماجراجویانه، داستانی پرکشش را در بستری فانتزی و معمایی روایت میکند. محوریت داستان بر خانواده، هویت، رشد فردی و مواجهه با چالشهای بزرگسالی استوار است و شخصیتهای اصلی آن با مسائل پیچیدهای همچون فقدان، مسئولیت و انتخابهای دشوار روبهرو میشوند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ماموریت بزرگسالی
«ماموریت بزرگسالی» اثری داستانی با ساختاری رمانگونه است که در فضایی فانتزی و معاصر روایت میشود. داستان حول محور خانوادهای شکل میگیرد که پس از مرگ پدر خانواده، با ارثیهای جادویی و پررمزوراز مواجه میشوند. نویسنده، صبا ایلبیگی، با خلق شخصیتهایی چندلایه و ماجراهایی پرتنش، مخاطب را به دنیایی میبرد که در آن مرز میان واقعیت و خیال باریک است. روایت از زاویه دید شخصیت اصلی، لوییزا، پیش میرود و خواننده را با دغدغههای او در مسیر بزرگ شدن و پذیرش مسئولیتهای تازه همراه میکند. فضای داستان، ترکیبی از عناصر معمایی، ماجراجویی و روابط خانوادگی است و در کنار آن، مفاهیمی چون اعتماد، وفاداری، شجاعت و هویت فردی بهگونهای ملموس به تصویر کشیده شدهاند. کتاب با زبانی امروزی و نگاهی به دغدغههای نسل جوان، تلاش میکند تجربهٔ عبور از نوجوانی به بزرگسالی را در قالب روایتی پرحادثه و پرکشمکش بازتاب دهد.
خلاصه کتاب ماموریت بزرگسالی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «ماموریت بزرگسالی» با مرگ پدر لوییزا آغاز میشود؛ مردی که بهواسطهٔ گوی سبزرنگ جادوییاش، حسادت و طمع بسیاری را برانگیخته است. پس از فوت او، گوی به لوییزا و همسرش گوین میرسد و همین موضوع آغازگر مجموعهای از دردسرها و تهدیدها برای خانواده میشود. لوییزا که خود را برای مسئولیتهای تازه آماده نمیبیند، ناخواسته وارد ماجرایی میشود که باید از خانواده و میراث پدرش محافظت کند. در این مسیر، دشمنان قدیمی و تازهوارد، از جمله پسرخواندهها و گروهی از شروران، برای تصاحب گوی و قدرت جادویی آن نقشه میکشند. لوییزا و فرزندانش با تهدیدهایی چون آتشسوزی، گروگانگیری و دسیسههای پیچیده روبهرو میشوند. گوین، همسر لوییزا، ناپدید میشود و لوییزا با کمک فرزندان و دوستان جدیدش، بهویژه دختری به نام سالی، تلاش میکند او را پیدا کند و خانواده را از خطر نجات دهد. در طول داستان، شخصیتها با چالشهایی چون اعتماد به دیگران، عبور از ترسها و پذیرش هویت واقعی خود مواجه میشوند. لوییزا که گاه با نام مارتا شناخته میشود، در مسیر جستوجوی گوین و مقابله با دشمنان، به بلوغ فکری و احساسی میرسد. ماجراهای پرتنش در زندانها، فرارهای جسورانه، مواجهه با شخصیتهایی عجیب مانند کروز (خونآشام کوچک) و تلاش برای حفظ امید، بخشهایی از مسیر پر فرازونشیب لوییزا را شکل میدهد. در نهایت، داستان بر اهمیت خانواده، دوستی، شجاعت و یافتن هویت فردی تأکید دارد، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب ماموریت بزرگسالی را بخوانیم؟
این کتاب با روایت ماجراجویانه و شخصیتپردازی چندلایه، تجربهای متفاوت از مواجهه با چالشهای بزرگسالی را ارائه میدهد. «ماموریت بزرگسالی» نهتنها به دغدغههای نوجوانان و جوانان دربارهٔ هویت، مسئولیت و استقلال میپردازد، بلکه با فضاسازی فانتزی و معمایی، خواننده را درگیر دنیایی پرحادثه و غیرقابلپیشبینی میکند. روایت داستان از زاویه دید شخصیت اصلی، امکان همذاتپنداری و درک عمیقتری از احساسات و تصمیمات او را فراهم میکند. همچنین، ترکیب عناصر خانوادگی، دوستی و ماجراجویی، اثری خلق کرده که میتواند برای مخاطبان جوان و نوجوان جذاب و تأملبرانگیز باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای فانتزی، معمایی و ماجراجویانه علاقه دارند، مناسب است. همچنین، کسانی که با دغدغههایی چون هویتیابی، عبور از بحرانهای خانوادگی و پذیرش مسئولیتهای تازه روبهرو هستند، میتوانند با شخصیتهای داستان ارتباط برقرار کنند. «ماموریت بزرگسالی» برای علاقهمندان به رمانهای رشد و بلوغ نیز پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ماموریت بزرگسالی
«مردم شهر» اصلاً متوجه معنای واقعی مرگ پدر من نبودند. حسودان غارتگر هم بهشدت هیجان داشتند و استرس گرفته بودند. دخترم میلن میخواست برود و به همهی شهر بگوید که مرگ پدربزرگش» به معنای فقدان شگفتانگیزترین مرد اینچاست» به معنای این است که ارث و مبراث ارزشمندی گذاشته تا بقیه بدزدند و غارت کنند. پدرم گوی سبزرنی داشت که از شدت محشر بودن حسادت همه را برانگيخته بود. این گوی هميشه همراهش بود» و گاهی اوقات هم آن را به الکساندر ایزابوق دیگر یداد» کسی که اخلاقش اصلاً شبیه اخلاق الکساندر ایزابوق واقی» یعنی همان پدرم نبود. فکر کنم آن گوی میتوانست یک بدل از انسان درست کند. بدلی که درست چهرهاش شبیه صاحب گوی میشد. البته حافظه و اخلاق او را نداشت و فقط یک مقلد ناثی بود. ولی به درد گمراه کردن دشمنان میخورد. آنها به پدرم میگفتند جادوگر پلید. و سعی میکردند او را در جامعه تخریب کنند و #تکحیبتنش را که بدهند. اما او همانی ماند که بود» حداقل تا قبل از مرگش. الکساندر ایزابوی آدی نگران» مهربان» و منطقی بود و بههیچوجه شبیه جادوگرهای پلید نبود. تواناییهای زیادی داشت و راحت ییتوانست روی دستهایش راه برود» ول اگر کسی ییخواست از او تقلید کند میگفت «تا وقتی آموزش نبیق حق نداری همچین کاری بکی. چون خطرناکه.» بااینکه در کودی و قبل از کشف جادویش از طبقه متوسط جامعه بود اما بسیار ظردف و مثل اشرافزادهها رفتار می کرد. پدرم قابلاعتمادترین فرد نیوزلند بود» بسیار وفادار» ول کمی لجباز. اینها وی جادوگر پلید نبودند و نیستند» و یک گوی و مقام جادوی نمیتواند شخصیت درون فرد را عوض کند. اینها ویژگهای یک انسان بودند.»
حجم
۷۲۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۷۲۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه