
کتاب خانه ام تویی
معرفی کتاب خانه ام تویی
کتاب خانهام تویی نوشتهی کوثر جباری، روایتی داستانی از زندگی دختری جوان به نام ریحانه در بستر اجتماعی و خانوادگی ایران دورهی قاجار است. این اثر با نگاهی به دغدغهها، آرزوها و محدودیتهای زنان آن دوران، داستانی عاشقانه و اجتماعی را روایت میکند که در آن ریحانه میان سنتهای خانوادگی، فشارهای اجتماعی و میل به تحصیل و استقلال، راه خود را جستوجو میکند. انتشارات نامه مهر این کتاب را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب خانه ام تویی
خانهام تویی اثری داستانی از کوثر جباری است که با روایتی اولشخص، زندگی ریحانه، دختری جوان در خانوادهای متوسط و سنتی را به تصویر کشیده است. داستان در فضای تهران قدیم و در دل کوچهپسکوچههای محلههای سنتی میگذرد و با جزئیات دقیق از خانهها، آداب و رسوم، و روابط خانوادگی، فضایی ملموس و زنده میسازد. دغدغهی اصلی کتاب، کشمکش میان خواستههای فردی و انتظارات اجتماعی است؛ جایی که ریحانه با فشارهای ازدواج زودهنگام، محدودیتهای تحصیلی و نگاههای سنگین اطرافیان روبهروست. در کنار این مسائل، عشق پنهانی او به امیرارسلان، پسر همسایه، محور اصلی روایت را شکل میدهد و نامهنگاریهای مخفیانهشان، لایهای از هیجان و تعلیق به داستان میبخشد. جباری با زبانی ساده و توصیفاتی دقیق، فضای خانه، حیاط، بازار و گرمابه را بازآفرینی کرده و روابط میان اعضای خانواده، همسایهها و دوستان را با جزئیات انسانی و باورپذیر به تصویر کشیده است. این کتاب نهتنها داستانی عاشقانه، بلکه روایتی از مقاومت و امید زنان در برابر سنتهای محدودکننده است.
خلاصه داستان خانه ام تویی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با زندگی روزمرهی ریحانه در خانهی پدری آغاز میشود؛ دختری هفدهساله که برخلاف همسنوسالانش هنوز ازدواج نکرده و همین موضوع، او را در معرض زخمزبانهای اطرافیان قرار داده است. ریحانه عاشق درسخواندن و رفتن به دارالفنون است، اما خانواده و جامعه از او انتظار ازدواج دارند. مادرش، خانمجان، با نگرانی از بستهشدن بخت دخترش، او را به رسم پنبهزنی میبرد تا شاید گره از بختش باز شود. در این میان، ورود خانوادهای جدید به محله و آشنایی با امیرارسلان، پسر دانشجوی طب، زندگی ریحانه را دگرگون میکند. رابطهی آنها در ابتدا با نامهنگاریهای پنهانی شکل میگیرد و به تدریج به عشقی عمیق بدل میشود. اما موانع زیادی سر راهشان است: خانوادهی ریحانه خواستگارانی از طبقات بالاتر برای او در نظر دارند و پدرش بهشدت مخالف ازدواج او با امیرارسلان است. فشارهای خانوادگی، تهدید به ازدواج اجباری با پسر نصیرالملک و محدودیتهای اجتماعی، ریحانه را در تنگنای انتخاب میان عشق و وظیفه قرار میدهد. در این میان، حمایت دوستانی مانند فرنگیس و ننهاختر، و امید به آیندهای بهتر، او را به مقاومت وامیدارد. داستان با فراز و نشیبهای عاطفی، جدالهای خانوادگی و تلاش برای حفظ عشق و استقلال، پیش میرود و تصویری از زندگی زنان در جامعهای سنتی و مردسالار ارائه میدهد.
چرا باید کتاب خانه ام تویی را بخوانیم؟
خانهام تویی با روایت صمیمی و جزئینگر خود، تصویری زنده از زندگی زنان در دورهای پر از محدودیت و سنتهای دستوپاگیر ارائه میدهد. این کتاب نهتنها داستانی عاشقانه، بلکه بازتابی از آرزوها و مقاومتهای دختران جوانی است که در دل خانواده و جامعه، برای حق انتخاب و استقلال میجنگند. روایت نامهنگاریهای پنهانی، فضای خانههای قدیمی، و توصیف دقیق روابط خانوادگی، خواننده را به دل تهران قدیم میبرد و او را با دغدغهها و احساسات شخصیتها همراه میکند. اگر علاقهمند به داستانهایی با محوریت زنان، عشقهای ممنوعه و کشمکشهای اجتماعی هستید، این کتاب میتواند تجربهای متفاوت و ملموس از زیستن در گذشته را برایتان رقم بزند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان داستانهای اجتماعی و عاشقانه، کسانی که دغدغهی حقوق زنان و محدودیتهای سنتی را دارند، و افرادی که به روایتهای تاریخی و فضای تهران قدیم علاقهمندند، پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به دنبال شناخت بهتر از زندگی و احساسات زنان در بستر سنتهای ایرانی هستند، این اثر مناسب است.
بخشی از کتاب خانه ام تویی
«حیاط را آبوجارو میکردم که صدای خانمجان را از مطبخخانه شنیدم. جارو و آفتابهی مسی را روی زمین گذاشتم و بهسمت مطبخخانهی گوشهی حیاط رفتم. خانمجان مشغول بارگذاشتن آبگوشت بود. - بله خانمجان؟ رو به من کرد و گفت: ریحانه من میرم خونهی میرزامرادخان مرثیهخونی دارن. حواست به این غذا باشه که ته نگیره. سرم را تکان دادم. حواسم هست. خانمجان از مطبخ بیرون رفت و در همان حال گفت: زود برمیگردم. بدون هیچ حرف دیگری به صندوقخانه رفت و بعد از چند دقیقه، چادر به سر از خانه خارج شد. به آبگوشتی که در دیگ مسی کوچک روی اجاق در حال قلزدن بود نگاه کردم. عطرش مستکننده بود. نفس عمیقی کشیدم. از مطبخ خارج شدم و روی پلهی اول نشستم. دستم را زیر چانهام گذاشتم و به شمعدانیهایی که در گلدانهای سفالی دورتادور حوض آبیرنگ وسط حیاط بود نگاه کردم. عاشق حیاط خانهیمان بودم. درست است که همانند خانهی آمیرزاداوودخان یا خانهی ادیبالدولهها بزرگ نبود اما صفایی داشت که در هیچ کدام از آن خانهها نمیشد پیدایش کرد.»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۳۸ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۳۸ صفحه