
کتاب تا مسیحا
معرفی کتاب تا مسیحا
کتاب تا مسیحا نوشتهی آرزو حاجیدون، اثری داستانی است که با محوریت خانواده، فقدان و بازسازی زندگی پس از یک حادثه تلخ شکل گرفته است. این رمان فارسی، روایتی از زنی به نام آلا را دنبال میکند که پس از مرگ ناگهانی برادر و همسر برادرش، مسئولیت نگهداری از نوزاد تازهمتولدشدهی آنها را بر عهده میگیرد. داستان در بستر روابط خانوادگی، سوگواری، چالشهای عاطفی و تصمیمات دشوار شکل میگیرد و بهطور ویژه به نقش زنان و مردان در تداوم و بازسازی خانواده میپردازد. نشر نامه مهر آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تا مسیحا
تا مسیحا، رمانی از آرزو حاجیدون، داستانی خانوادگی و اجتماعی است که در فضای معاصر ایران روایت میشود. محور اصلی داستان، آلا، زنی جوان است که پس از تصادف مرگبار برادر و همسر برادرش، ناگهان با مسئولیت بزرگکردن نوزاد یتیم آنها روبهرو میشود. روایت کتاب با تمرکز بر احساسات، تردیدها و تصمیمات آلا و خانوادهاش پیش میرود و بهویژه به چالشهای عاطفی و اخلاقی سرپرستی کودک، سوگواری، و بازتعریف نقشها در خانواده میپردازد. نویسنده با نگاهی جزئینگر، روابط میان اعضای خانواده، دوستان و نامزد آلا (پارسا) را به تصویر کشیده است. ساختار کتاب خطی و روایی است و با زبانی صمیمی، موقعیتهای پیچیده و احساسات متضاد شخصیتها را بازتاب میدهد. تا مسیحا، علاوهبر پرداختن به موضوع فقدان و سوگواری، به مسائلی چون هویت، مسئولیتپذیری، مهاجرت و انتخابهای دشوار در زندگی نیز اشاره کرده است.
خلاصه داستان تا مسیحا
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان تا مسیحا با حادثهای تلخ آغاز میشود: علی و سلما، برادر و همسر برادر آلا، در راه بیمارستان برای تولد فرزندشان در تصادفی جان میبازند و نوزادشان، محمد، بیسرپرست میماند. آلا، که خود درگیر سوگ و شوک است، تصمیم میگیرد سرپرستی محمد را به عهده بگیرد. خانواده، بهویژه مادر آلا، درگیر افسردگی و بحران روحی میشوند و پدر خانواده تلاش میکند ستون خانه باقی بماند. پارسا، نامزد آلا، نیز در این بحران حضور دارد و پیشنهاد میدهد شناسنامهی محمد را به نام خود و آلا بگیرند تا کودک از برچسب یتیمی دور بماند. این تصمیم با تردیدها و بحثهایی در خانواده همراه است. در همین حین، دوست صمیمی آلا، میترا، که خود عاشق علی بوده، با فرصت شغلی جدیدی روبهرو میشود و تصمیم به مهاجرت میگیرد. آلا با احساس تنهایی و از دستدادن تکیهگاههایش دستوپنجه نرم میکند. در ادامه، مشخص میشود پارسا نیز قصد مهاجرت دارد و بدون مشورت با آلا، قراردادی هفتساله با یک شرکت آلمانی بسته است. این موضوع باعث بروز اختلافات عمیق میان آلا و پارسا میشود و آلا با احساس ناخواستهبودن و بیتوجهی از سوی نامزدش مواجه میشود. داستان با تمرکز بر کشمکشهای درونی آلا، تلاش او برای حفظ خانواده و مراقبت از محمد، و مواجهه با تصمیمات دشوار زندگی پیش میرود.
چرا باید کتاب تا مسیحا را بخوانیم؟
تا مسیحا با روایتی ملموس و صادقانه، تجربهی سوگواری، مسئولیتپذیری و بازسازی زندگی پس از یک فقدان بزرگ را به تصویر کشیده است. این کتاب با پرداختن به جزئیات روابط خانوادگی، چالشهای عاطفی و تصمیمات دشوار، فرصتی برای همدلی با شخصیتهایی فراهم میکند که در شرایط بحرانی، ناچار به انتخابهای مهم میشوند. روایت داستان، نهتنها به موضوع یتیمی و سرپرستی کودک میپردازد، بلکه به دغدغههای زنان، نقش مردان در خانواده، مهاجرت و تأثیر تصمیمات فردی بر جمع نیز اشاره دارد. خواندن این کتاب میتواند برای کسانی که به داستانهای خانوادگی و اجتماعی علاقه دارند، تجربهای تأملبرانگیز و آموزنده باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که دغدغهی روابط خانوادگی، سوگواری، مسئولیتپذیری، یا مهاجرت دارند و به داستانهایی با محوریت زنان و چالشهای اجتماعی علاقهمند هستند. همچنین برای علاقهمندان به رمانهای معاصر فارسی و روایتهای احساسی و واقعگرایانه مناسب است.
بخشی از کتاب تا مسیحا
«صدای گریهی نوزاد در آغوشم برای لحظهای قطع نمیشد. تمام تلاشم را میکردم تا با تکانهای آرام او را از گریه بیندازم ولی موفق نبودم. بار دیگر او را روی تخت گذاشتم و پوشکش را چک کردم ولی کاملا خشک بود. شیشهی شیر آماده را برداشتم و بهسمت دهانش بردم ولی بعد از دوبار مکزدن از خوردن امتناع کرد و دوباره به گریه افتاد. ضربهای آرام به در خورد و قبل از جواب من در باز شد. - چرا اینقدر بیقراری میکنه؟ بغضم را قورت دادم و با درماندگی گفتم: نمیدونم پارسا، این سه روز خیلی آروم بود ولی امشب خیلی ناآرومه. پارسا در اتاق را بست، قدمی داخل آمد و به من نزدیک شد. - بده به من ببینمش. با اینکه میدانستم کاری از دستش برنمیآید ولی نوزاد را آرام به دستش دادم. پیشانیاش را نرم بوسید و شروع به تکاندادن او کرد. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که با اخم به من نگاه کرد و گفت: بپوش ببریمش دکتر. این بچه از زور گریه کبود شده حتماً یه چیزیش هست. لبم را گزیدم تا اشکم نریزد. - برم مادرم رو بیدار کنم ازش بپرسم؟ با اخمی که متوجه من بود، نگاهم کرد و گفت: مادرت اصلاً شرایطش مناسب نیست که بیدارش کنیم چه برسه ازش در مورد نوزاد سه روزه بپرسیم. اشکهایم امان ندادند و از کاسهی چشمانم سرازیر شدند. - باشه... الان آماده میشم.»
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۷۳ صفحه
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۷۳ صفحه