
کتاب آرام بی قرار
معرفی کتاب آرام بی قرار
کتاب آرام بیقرار نوشتهی علیرضا صداقت، اثری است که به زندگی و خاطرات سردار شهید محمد بنیادی، فرمانده تیپ حضرت معصومه از لشکر ۱۷ علیبنابیطالب، میپردازد. این کتاب با بهرهگیری از روایتهای خانواده، دوستان، همرزمان و نزدیکان شهید، تصویری چندوجهی از شخصیت، منش و سبک زندگی او ارائه میدهد. ساختار کتاب بر پایهی خاطرات کوتاه و روایتهای مستند شکل گرفته و تلاش دارد ابعاد مختلف زندگی فردی، اجتماعی و نظامی شهید بنیادی را بازتاب دهد. انتشارات خادمالرضا این کتاب را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آرام بی قرار
آرام بیقرار اثری مستند و روایی دربارهی زندگی و سیرهی شهید محمد بنیادی است که با نگاهی جزئینگر و انسانی، از دوران کودکی تا شهادت او را مرور میکند. کتاب با مقدمهای دربارهی اهمیت بازنمایی سبک زندگی شهدا آغاز شده و سپس با خاطراتی از خانواده و دوستان، به روایت زندگی روزمره، فعالیتهای اجتماعی، مبارزات انقلابی و حضور او در جبهههای دفاع مقدس میپردازد. ساختار کتاب مبتنی بر خاطرات کوتاه و روایتهای پراکنده است که هرکدام گوشهای از شخصیت و رفتار شهید را روشن میکند. این روایتها نهتنها به نقش او در عملیاتهای مهم نظامی اشاره دارند، بلکه به ویژگیهای اخلاقی، روابط خانوادگی، دغدغههای اجتماعی و باورهای دینی او نیز میپردازند. نویسنده با گردآوری بیش از صد مصاحبه و استفاده از منابع آرشیوی، تلاش کرده تصویری زنده و ملموس از یک فرمانده گمنام اما تأثیرگذار ارائه دهد. آرام بیقرار، علاوهبر بازخوانی خاطرات جنگ، به سبک زندگی، منش فردی و دغدغههای اجتماعی شهید بنیادی نیز توجه ویژه دارد و از این منظر، اثری فراتر از یک زندگینامه صرف بهشمار میآید.
خلاصه کتاب آرام بی قرار
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! کتاب با روایت تولد و کودکی محمد بنیادی در محلهی خاکفرج قم آغاز میشود؛ جایی که او در خانوادهای مذهبی و روحانی رشد میکند و از همان کودکی نشانههایی از هوش، مسئولیتپذیری و روحیهی جمعی در رفتارهایش دیده میشود. خاطرات مادر و نزدیکان، از توجه ویژهی خانواده به تربیت دینی و اخلاقی او حکایت دارد. در نوجوانی، بنیادی علاوهبر تحصیل در مدرسه، به فراگیری علوم دینی میپردازد و همزمان با فعالیتهای مذهبی، در جریان مبارزات انقلابی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نقشآفرینی میکند. او در دوران سربازی، با فرمان امام خمینی از پادگان فرار میکند و به صف مبارزان انقلابی میپیوندد. پس از انقلاب، به عضویت سپاه پاسداران در میآید و در بخشهای مختلف از مبارزه با مفاسد اجتماعی تا حفاظت از بیت امام فعالیت میکند. با شروع جنگ تحمیلی، مسئولیتهای نظامی متعددی بر عهده میگیرد و در عملیاتهای مهمی چون بیتالمقدس و والفجر حضور فعال دارد. روایتهای کتاب، علاوهبر صحنههای نبرد، به ویژگیهای اخلاقی، سادهزیستی، احترام به والدین، حمایت از ضعیفان و حساسیت او نسبت به بیتالمال میپردازد. در نهایت، بنیادی در عملیات والفجر ۴ در منطقه پنجوین عراق به شهادت میرسد و خاطرهی او در ذهن همرزمان و خانوادهاش بهعنوان الگویی از ایثار، شجاعت و معنویت باقی میماند.
چرا باید کتاب آرام بی قرار را بخوانیم؟
آرام بیقرار با کنار هم قرار دادن روایتهای متنوع از زندگی شهید محمد بنیادی، تصویری چندلایه از یک فرمانده گمنام اما اثرگذار ارائه میدهد. این کتاب نهتنها به وقایع جنگ و عملیاتهای نظامی میپردازد، بلکه سبک زندگی، منش فردی، دغدغههای اجتماعی و باورهای اخلاقی یک انسان متعهد را به تصویر میکشد. خواننده با مطالعهی این اثر، با نمونههایی از مسئولیتپذیری، احترام به والدین، سادهزیستی، حساسیت نسبت به بیتالمال و حمایت از ضعیفان آشنا میشود. همچنین، کتاب با روایت خاطرات کوتاه و متنوع، امکان همذاتپنداری و لمس نزدیکتر فضای آن دوران را فراهم میکند. آرام بیقرار میتواند الهامبخش کسانی باشد که به دنبال الگوهای واقعی برای زندگی فردی و اجتماعی هستند و علاقهمندند با زوایای کمتر دیدهشدهی زندگی رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس آشنا شوند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب به علاقهمندان تاریخ معاصر ایران، پژوهشگران حوزه دفاع مقدس، دانشجویان علوم اجتماعی و کسانی که دغدغهی شناخت سبک زندگی شهدا و الگوهای اخلاقی دارند پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به دنبال روایتهای مستند و انسانی از جنگ و زندگی روزمره رزمندگان هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب آرام بی قرار
«چند صباحی از پاییز میگذشت. تابستان تازه رخت بربسته بود و میشد سوز نسیم پاییزی را روی پوست صورت حس کرد. کوچه پس کوچههای «خاکفرج» داشت در سکوت شبانه خواب میرفت که صدای نوزادی سکوت کوچه را شکافت و تا کنج خانهی همسایهها پیش رفت. در خانهی حاجآقا بنیادی ولولهای شده بود و پسری که از پیش انتظارش را میکشیدند و نامش را محمد نهاده بودند بر سر دست پدر میگریست. پدر هم میگریست. میگریست و لبخند میزد. گریه و خنده در هم آمیخته بود. اصلاً زندگی یعنی همین اشکها و لبخندها. به گریه است که خون در رگهای نوزاد جاری میشود و به لبخند است که صورت پدر گل انداخته است؛ صورتش رنگ زندگی به خودش میگیرد. آرام زیر گوش پسرش اذان گفت و بعد زمزمه کرد: پسرم بزرگ میشوی، رشید میشوی و آرامش پدر خواهی بود در کشاکش زندگی...»
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۵۸ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۵۸ صفحه