
کتاب مخمل رویا
معرفی کتاب مخمل رویا
کتاب مخمل رویا نوشتهی مهدی جهانتیغ (میتی با خدا) مجموعهای از دلنوشتهها، نثرهای شاعرانه و روایتهای کوتاه است که با نگاهی شخصی و احساسی به زندگی، تنهایی، امید، دوستی و دغدغههای نسل امروز میپردازد. این کتاب در قالب نثر ادبی و قطعههای کوتاه، تجربهها و تاملات نویسنده را دربارهی روزمرگی، دلتنگی، معنای زندگی، جنگ، وطن و رابطه با خدا بازتاب میدهد. جهانتیغ با زبانی صمیمی و گاه تلخ، از فرازونشیبهای زیستن، خاطرات، امیدها و ناامیدیها سخن گفته است. نشر متخصصان آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مخمل رویا
مخمل رویا اثری است که در مرز میان نثر ادبی و دلنوشته حرکت میکند و فضایی میان خاطره، روایت و تاملات شخصی را به تصویر میکشد. مهدی جهانتیغ در این کتاب، با بهرهگیری از زبان محاورهای و گاه شاعرانه، دغدغههای ذهنی و عاطفی خود را در قالب قطعههای کوتاه و مستقل بیان کرده است. ساختار کتاب مبتنی بر فصلها و بخشهایی است که هرکدام به موضوعی خاص مانند دوستی، تنهایی، امید، وطن، جنگ، خاطرات و گفتوگو با خدا یا شیطان اختصاص یافتهاند. روایتها گاه به شکل داستانک، گاه به صورت نامه یا گفتوگو و گاه در قالب نثر آزاد ارائه شدهاند. نویسنده تلاش کرده است با استفاده از تصویرسازیهای ملموس و مثالهای روزمره، تجربههای زیستهی خود و نسلش را بازتاب دهد. مخمل رویا اثری است که در آن مرز میان واقعیت و خیال، خاطره و رویا، امید و ناامیدی بارها جابهجا میشود و خواننده را به تامل دربارهی معنای زندگی و روابط انسانی دعوت میکند.
خلاصه کتاب مخمل رویا
مخمل رویا مجموعهای از دلنوشتهها و روایتهای کوتاه است که هرکدام به گوشهای از دغدغههای ذهنی و عاطفی نویسنده میپردازد. در بخشهایی از کتاب، نویسنده با زبانی صمیمی و گاه تلخ، از دلتنگیها، امیدها، شکستها و تلاش برای دوباره برخاستن سخن گفته است. روایتهایی مانند «خداحافظ رفیق دیروزی» داستان دو پرنده را بازگو میکند که یکی زخمی و دیگری اسیر قفس تنهایی است؛ رابطهای که نماد دوستی، جدایی، امید و بازگشت است. در قطعههایی دیگر، نویسنده از کویر و سکوت آن بهعنوان استعارهای برای تنهایی و قناعت یاد میکند و فلسفهی زندگی را در پذیرش و مدارا جستوجو میکند. بخشهایی به خاطرات جنگ و نسل گذشته اختصاص یافته و با نگاهی انتقادی به تفاوت نسلها و دغدغههای امروز پرداخته شده است. نویسنده در جایجای کتاب، با خدا گفتوگو میکند، از او کمک میخواهد و گاه با شیطان به بحث مینشیند تا ریشهی مشکلات و رنجهای انسانی را جستوجو کند. مضمونهایی چون امید، شکست، تلاش برای دوباره برخاستن، ارزش دوستی و اهمیت مدارا در روابط انسانی، در سراسر کتاب تکرار و بازآفرینی شدهاند. مخمل رویا اثری است که با قطعههای کوتاه و روایتهای پراکنده، تصویری از ذهن و دل نویسنده و نسلش ارائه میدهد.
چرا باید کتاب مخمل رویا را بخوانیم؟
مخمل رویا با نثر صمیمی و قطعههای کوتاه، فرصتی برای همدلی با دغدغهها و احساسات انسانی فراهم میکند. این کتاب برای کسانی که به دنبال تامل در معنای زندگی، دوستی، امید و تجربههای زیسته هستند، میتواند الهامبخش باشد. روایتهای کتاب، گاه تلخ و گاه امیدوارانه، به مسائل روزمره و درونی میپردازد و با مثالهایی ملموس، خواننده را به بازاندیشی دربارهی روابط انسانی و ارزشهای فردی دعوت میکند. ویژگی شاخص این اثر، تنوع موضوعات و نگاه شخصی نویسنده به مسائل است که باعث میشود هر خوانندهای بتواند بخشی از تجربههای خود را در آن بیابد. همچنین، استفاده از استعارهها و تصویرسازیهای ساده، کتاب را برای مطالعهی کوتاه و پراکنده مناسب کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که به دلنوشتهها و نثرهای احساسی علاقه دارند، دغدغهی تنهایی، امید، دوستی یا معنای زندگی را در ذهن خود مرور میکنند یا به دنبال همدلی با تجربههای نسلی معاصر هستند. همچنین برای علاقهمندان به روایتهای کوتاه و تاملات شخصی مناسب است.
بخشی از کتاب مخمل رویا
«اینحا که من ایستادهام، ثانیهها لنگ میزنند. زمان گاهی بوی تلخی میدهد؛ اما هوایمان کمی ابری شده است. نمیدانم چرا باید از گذشته گذشت. هر صبح، به امید روزی زیبا از خواب بیدار میشوم. سفری در راه است. من دستبهقلم میشوم؛ ولی تو ساده از کنارم عبور میکنی و به امید ثانیههای لنگان نفس نکش! به خاطر خدا بیا باهم پرواز کنیم؛ آنهم از جنس «رویا»! نفسکشیدن با تو زیباست و یقین دارم «خدا» هم خوشش میآید از این دیدارها. به خاطر هردویمان، بیا باهم نفس بکشیم... امید را از کجا پیدا کنم... از کجا زندگی را شروع کنم. از این دلتنگیهای لعنتی! از این نفسکشیدنهای اجباری! از این خندههای پوشالی! از کجا باید به باورهای زیبایی برسم؟ خدایا! سهم من کجاست؟ مهربانم! ناشکر نیستم؛ ولی دلم تنگ است. تنهایم. چقدر این دوری را حس میکنم با احساسم. خدا جانم! من یک چیزی لازم دارم؛ یک چیزی میخواهم مثل خودت. مرهم... یک چیزی مثل تکیهگاه. خنده دارد قصهی من که بین دوراهی ماندهام. عادت ندارم هنگام نوشتن ناشکری کنم؛ ولی به خودت قسم، نگاه بودنم را باید اینگونه جلوه بدهم: خندههایی با بغض!»
حجم
۵۲۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۵۲۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه