
کتاب سایه
معرفی کتاب سایه
کتاب سایه نوشتهٔ «سارا غفاریپناه» (رز سفید) اثری داستانی است که نشر سنجاق آن را بهصورت الکترونیک منتشر کرده است. این رمان با محوریت زندگی دختری به نام «سایه» روایت میشود که درگیر چالشهای عاطفی، خانوادگی و بیماریهای جسمی و روانی است. داستان با نگاهی به روابط خانوادگی، عشق، رنج و تلاش برای بازسازی خود در دل تاریکیها پیش میرود. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سایه
کتاب «سایه» به قلم «سارا غفاریپناه»، یک رمان معاصر و ایرانی است که با روایتی اولشخص، زندگی دختری جوان را در بستر مشکلات خانوادگی، بیماری و دغدغههای عاطفی دنبال میکند. این رمان با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، روابط دوستانه و خانوادگی و کشمکشهای درونی شخصیت اصلی، تصویری ملموس از فرازونشیبهای زندگی این جوان ارائه میدهد. روایت کتاب با لحن صمیمانه و گاه طنزآمیز به مسائل جدی مانند افسردگی، بیماری قلبی، فشارهای اجتماعی و نقش خانواده در تصمیمگیریهای مهم زندگی پرداخته است. ساختار داستان بهگونهای است که خواننده را بهتدریج با گذشته و حال شخصیتها آشنا میکند و از خلال گفتوگوها و خاطرات، لایههای پنهان شخصیت «سایه» و اطرافیانش را آشکار میسازد. این اثر علاوهبر روایت داستانی، بهنوعی بازتاب دغدغههای نسل جوان و زنان در جامعهٔ امروز ایران است و تلاش دارد با پرداختن به موضوعاتی چون استقلال، هویت فردی و تابآوری، مخاطب را به تأمل دربارهٔ مسیر زندگی و انتخابهایش دعوت کند.
خلاصه داستان سایه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
رمان با روایت زندگی دختری به نام «سایه» آغاز میشود که با بیماری قلبی و حملات عصبی دستوپنجه نرم میکند. او همراه با دخترخالهاش، «ترانه» و خاله«میترا» در شیراز زندگی میکند و مسئولیت دو فرزند دوقلو به نامهای «سپنتا» و «سارینا» را بر عهده دارد. سایه گذشتهای پر از رنج و جدایی از خانوادهٔ اصلیاش دارد و در تلاش است تا با مشکلات جسمی و روانی خود کنار بیاید. روایت داستان با بازگشت به خاطرات کودکی و نوجوانی سایه، رابطهٔ پیچیدهاش با خانواده بهویژه مادربزرگ مقتدرش و پسرعمو که عشق دوران کودکیاش بوده، گره میخورد. سایه در مسیر زندگیاش با چالشهایی چون فشارهای خانوادگی برای ازدواج، جدایی از خانوادهٔ مادری و تجربهٔ عشق نافرجام روبهرو میشود. او در کنار تحصیل در رشتهٔ گرافیک و کار حرفهای در طراحی لوگو، با مشکلات مالی و اجتماعی نیز مواجه است. حضور شخصیتهایی مانند «آرمان» (پزشک خانواده)، «ترانه» (دوست و همخانه) و «استاد زمانی» (استاد دانشگاه) به غنای داستان میافزاید و هرکدام بخشی از دغدغهها و حمایتهای سایه را شکل میدهند. در طول روایت، سایه با گذشتهٔ تلخ خود، خاطرات عشق و جدایی و تلاش برای ساختن آیندهای بهتر روبهرو است. داستان با تمرکز بر کشمکشهای درونی، امید به تغییر و جستوجوی روشنایی در دل تاریکیها پیش میرود.
چرا باید کتاب سایه را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به موضوعاتی مانند بیماری، افسردگی، فشارهای خانوادگی و تلاش برای استقلال، تصویری واقعی و ملموس از زندگی یک زن جوان در جامعهٔ امروز ارائه میدهد. روایت داستان از زاویهٔ اولشخص و با جزئیات احساسی، امکان همذاتپنداری با شخصیت اصلی را فراهم میکند و خواننده را به درک عمیقتری از چالشهای روحی و جسمی زنان جوان میرساند. «سایه» نهتنها به مسائل فردی، بلکه به روابط خانوادگی، دوستی و نقش حمایتهای اجتماعی میپردازد. این اثر برای کسانی که بهدنبال داستانهایی با لایههای روانشناختی و اجتماعی هستند، تجربهای تأملبرانگیز خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و خانوادگی، کسانی که دغدغههایی مانند بیماری، افسردگی، فشارهای خانوادگی یا تجربهٔ جدایی و استقلال دارند، مناسب است.
بخشی از کتاب سایه
«سهند هنوز درگیر قانون بود. چیزی به تبرئهشدنش نمانده بود. پسفردا آزاد میشد و میتوانست به آغوش خانواده برگردد. در این مدت سایه جرأت نکرده بود به ملاقاتش برود. هر سری به روبهروشدن با سهند فکر میکرد، تپش قلب میگرفت. سهند هم از وجود بچهها باخبر شده و مشتاق بود هرچه زودتر عشق و بچههایش را ببیند. در این دو هفته سایه رفته بود تهران و خانوادهاش را دیده بود، اما بهخاطر میترا جون و ترانه زود برگشته بود. خانوادهاش هم بهخاطر سایه به شیراز آمده بودند. بالاخره مادرش فهمید که دخترِ خواهرش را اینهمه سال بزرگ کرده. همه از دست پریچهر ناراحت بودند، اما از خوشحالی اینکه الان دختر و نوهشان را پیدا کردهاند باعث شده بود کدورتی پیش نیاید. همه در صلح و آرامش و منتظر سهند بودند؛ مخصوصاً سایه که این روزها بیشتر از هروقت دیگری بیتابی میکرد.
از آن زمان تابهحال یک جلسهٔ دیگر پیش روانشناسش رفته بود و کل ماجرا را براش تعریف کرده و سبک شده بود. روانشناسش هم به او راهحل داده بود تا بتواند راحتتر با سهند ارتباط برقرار کند، اما دست خودش نبود. باز هم استرس داشت.
همه چی در این دو هفته نرمال بود و فقط قلب من بود که از قبل بیشتر بیتاب معشوقش بود و نگران برای سپنتا که روزبهروز حالش بدتر میشد. آرمان امروز با من تماس گرفته و گفت: «قلب برای سپنتا پیدا شده.» اینقدر خوشحال شدم که بیمقدمه به آرمان گفتم: «عزیزمی». من که خودم هم از این کلمه تعجب کرده بودم سریع گفتم: «منظورم اینه ممنون که خبر به این خوبی بهم دادی».»
حجم
۳۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۳۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه