
کتاب پاییز فصل مردن برگ ها نیست
معرفی کتاب پاییز فصل مردن برگ ها نیست
کتاب الکترونیکی «پاییز فصل مردن برگها نیست» نوشتهٔ پری نرگسی اثری داستانی است که نشر گلهای سفید آن را منتشر کرده است. این کتاب با نگاهی به روابط انسانی، عشق، فقدان و امید، روایتی از زندگی زنی به نام پرنیا را دنبال میکند که در مواجهه با چالشهای عاطفی و خانوادگی، به بازنگری در باورها و احساسات خود میپردازد. داستان در بستری از خاطرات، گفتوگوهای درونی و تعاملات شخصیتها شکل میگیرد و به دغدغههای فلسفی و معنوی نیز میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پاییز فصل مردن برگ ها نیست
«پاییز فصل مردن برگها نیست» از پری نرگسی، رمانی معاصر است که با روایتی اولشخص، زندگی و ذهنیات شخصیت اصلی را به تصویر میکشد. این کتاب در قالب داستانی بلند، به فرازونشیبهای عاطفی و خانوادگی یک زن جوان میپردازد که در آستانهٔ تغییرات بزرگ زندگی قرار گرفته است. فضای داستان در شهر و خانهای خانوادگی میگذرد و با توصیفهای فصلی و جغرافیایی، حس و حال خاصی به روایت میبخشد. ساختار کتاب مبتنی بر فصلبندی و روایت خطی است، اما با بازگشت به خاطرات و تأملات ذهنی شخصیت اصلی، لایههای عمیقتری از احساسات و دغدغههای او را آشکار میکند. دغدغههای فلسفی، معنوی و اجتماعی در بستر داستان تنیده شدهاند و شخصیتها با چالشهایی چون مرگ، خیانت، عشق و امید دستوپنجه نرم میکنند. این اثر با تمرکز بر روابط خانوادگی، دوستیها و تجربههای عاشقانه، تصویری از زندگی زنان جوان در جامعهٔ امروز ارائه میدهد.
خلاصه داستان پاییز فصل مردن برگ ها نیست
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «پاییز فصل مردن برگها نیست» با روایت پرنیا، زنی جوان، آغاز میشود که در واپسین روزهای زمستان، به گذشته و خاطراتش بازمیگردد. او از کودکی دل خوشی از زمستان نداشته و همواره به بهار امید بسته است. پرنیا در خانوادهای اهل مطالعه و فلسفه بزرگ شده و پس از مرگ مادر، مسئولیتهای خانه و مراقبت از پدر و برادرانش را بر عهده میگیرد. عشق دیرینهاش به «مهرشاد» که ده سال در ذهن و رویاهایش پرورانده، محور اصلی زندگی اوست؛ عشقی که هرگز به وصال نرسیده و تنها در خیال و خاطره باقی مانده است. با ورود زنی به نام «بهار» به زندگی پرنیا، تعادل او به هم میریزد. بهار، همسر جدید مهرشاد، از پرنیا میخواهد برای نجات جان مهرشاد که به بیماری سختی مبتلاست، به او کمک کند. این درخواست، پرنیا را با زخمهای کهنه و احساسات متناقضش روبهرو میکند. در همین حال، مرگ پدر، ضربهٔ دیگری به او وارد میکند و پرنیا را به بازنگری در باورها و رابطهاش با خدا و معنای زندگی و عشق وامیدارد. در طول داستان، پرنیا با دوستانش دربارهٔ عشق، خیانت، بخشش و معنای زندگی گفتوگو میکند و درگیر تصمیمی دشوار میشود: آیا باید به کسی که قلبش را شکسته کمک کند یا نه؟ روایت با توصیفهای شاعرانه از فصلها، خاطرات خانوادگی و تأملات فلسفی، تصویری از رنج، امید و رشد شخصیت اصلی ارائه میدهد، بیآنکه پایان داستان را افشا کند.
چرا باید کتاب پاییز فصل مردن برگ ها نیست را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی صمیمانه و جزئینگر، تجربههای عاطفی و ذهنی یک زن جوان را در مواجهه با عشق، فقدان و انتخابهای دشوار به تصویر میکشد. «پاییز فصل مردن برگها نیست» به دغدغههای فلسفی و معنوی نیز میپردازد و خواننده را با پرسشهایی دربارهٔ معنای زندگی، بخشش و تابآوری روبهرو میکند. روایت داستان، همزمان که به مسائل روزمره و روابط خانوادگی میپردازد، لایههایی از تردید، امید و جستوجوی هویت را نیز آشکار میسازد. این اثر برای کسانی که به داستانهایی با محوریت احساسات، روابط انسانی و تأملات درونی علاقه دارند، میتواند تجربهای تأثیرگذار باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر فارسی، داستانهای عاشقانه و آثاری با محوریت روابط خانوادگی و دغدغههای فلسفی مناسب است. همچنین کسانی که با موضوعاتی چون فقدان، خیانت، بخشش و جستوجوی معنای زندگی درگیر هستند، میتوانند با روایت این اثر همذاتپنداری کنند.
بخشی از کتاب پاییز فصل مردن برگ ها نیست
«اکنون که بعد از سه سال، از پشت پنجره بارش برف را تماشا میکنم تمام خاطرات آخرین زمستان زندگیام را خوب به یاد دارم و خاطرم است که تا چه اندازه به بهار خوشبین بودم. همیشه فکر میکردم بهار یعنی نسیم ملایمی که همراه عطر گلهای یاس از لابهلای سبزهها و گیسوی دخترکها عبور میکند، از لای در اتاقی آهسته تو میآید. گلی توی باغچه میشکفد و به دنیا سلام میکند. برگهای رفته از تن درختان دوباره با لباس سبز براق برمیگردند و قصهای از نو آغاز میشود. اما درست روزی که آخرین زمستان زندگیام را با شادی بدرقه میکردم او در اولین روزهای بهار آمد، نامش هم بهار بود و یک دختر به نام سایه داشت. امیرعباس و امیرارسلان دو برادر دوقلویم تنها دو سال از من کوچکتر بودند و امیرعباس و امیرارسلان هیچکدام اهدافشان شبیه هم نبود. من و امیرعباس حقوق میخواندیم و امیرارسلان اقتصاد. دوست داشتم عرفان بخوانم اما حقوق میخواندم تا موقعیت اجتماعی و آیندهٔ بهتری داشته باشم. کتاب عرفان هم خیلی میخوانم و ذهنم پر از سوالهای فلسفی بود.»
حجم
۹۱۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۵۳ صفحه
حجم
۹۱۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۵۳ صفحه