
کتاب شب های شهرزیزی
معرفی کتاب شب های شهرزیزی
کتاب الکترونیکی «شبهای شهرزیزی (حکایت در حکایت در حکایت...)» نوشتهٔ هدیل غنیم و با ترجمهٔ الهام مریمی، توسط نشر مداد جادو منتشر شده است. این کتاب داستانی کودکانه است که با الهام از سنت قصهگویی و روایتهای درهمتنیده، ماجراهای چند کودک و خانوادههایشان را در یک آپارتمان روایت میکند. تصویرگری این اثر را سحر عبداله بر عهده داشته است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب شب های شهرزیزی
«شبهای شهرزیزی» اثری داستانی در قالب ناداستان کودکانه است که با ساختاری چندلایه و روایتهای تو در تو، به بازآفرینی سنت قصهگویی شبانه میپردازد. داستان در یک آپارتمان دو طبقه میگذرد و شخصیتهای اصلی آن، شهرزیزی، خواهر کوچکش دینازوزو، عمرویار و خانوادههایشان هستند. کتاب با الهام از قصههای کلاسیک و حکایتهای شرقی، بهویژه «هزار و یک شب»، روایتهایی را در دل یکدیگر جای داده است؛ بهگونهای که هر شب، شهرزیزی برای عمرویار که بهدلیل آسیبدیدگی خانهنشین شده، قصهای تازه تعریف میکند. این روایتها نهتنها سرگرمکنندهاند، بلکه به موضوعاتی چون دوستی، همدلی، بخشش و قدرت تخیل میپردازند. ساختار کتاب بهصورت داستانی پیوسته است که در دل خود حکایتهایی مستقل و کوتاه را جای داده و از این طریق، همزمان با پیشبرد داستان اصلی، مخاطب را با دنیای قصههای کهن و آموزههای اخلاقی آشنا میکند.
خلاصه کتاب شب های شهرزیزی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «شبهای شهرزیزی» با زندگی چند خانواده در یک آپارتمان آغاز میشود. شهرزیزی، دختری باهوش و مهربان، به همراه پدر، مادر و خواهر کوچکش دینازوزو در طبقهٔ اول زندگی میکند. در طبقهٔ دوم، عمرویار با پدر و مادربزرگش سکونت دارد. عمرویار پس از یک حادثه، مجبور است مدتها در خانه بماند و بهدلیل آسیبدیدگی، نمیتواند مانند گذشته بازی کند. این وضعیت باعث میشود او اغلب عصبانی و غمگین باشد و حتی دوستانش از او دوری کنند. دینازوزو که از رفتار عمرویار دلخور است، دیگر تمایلی به بازی با او ندارد. شهرزیزی تصمیم میگیرد برای کمک به عمرویار، هر شب پس از انجام تکالیف مدرسه به دیدارش برود و با روایت قصههای شبانه، او را سرگرم کند. نخستین حکایت، داستان ماهیگیر و غول است؛ قصهای دربارهٔ فریب، بخشش و هوشمندی که شهرزیزی با زبانی ساده برای عمرویار بازگو میکند. این روایت، بهانهای میشود تا شهرزیزی هر شب قصهای تازه تعریف کند و عمرویار به تدریج آرامتر و شادتر شود. در ادامه، حکایتهایی مانند ماجرای ملک بهتان و حکیم برهان، ملکه سیرین و شاهینش و شاهدخت سحرشده، در دل داستان اصلی روایت میشوند. هر یک از این حکایتها، مفاهیمی چون وفاداری، اعتماد، بخشش و قدرت اندیشه را به تصویر میکشند. با پیشرفت داستان، رابطهٔ عمرویار با دینازوزو و شهرزیزی بهبود مییابد و او با کمک دوستانش، بر احساس تنهایی و خشم خود غلبه میکند. در نهایت، قصههای شبانهٔ شهرزیزی نهتنها به عمرویار کمک میکند تا با شرایط جدیدش کنار بیاید، بلکه دوستی و همدلی را میان کودکان و خانوادهها تقویت میکند.
چرا باید کتاب شب های شهرزیزی را بخوانیم؟
این کتاب با روایت چندلایه و استفاده از حکایتهای درهمتنیده، تجربهای متفاوت از قصهگویی را برای مخاطب رقم میزند. «شبهای شهرزیزی» نهتنها سرگرمکننده است، بلکه با پرداختن به موضوعاتی مانند همدلی، بخشش، قدرت تخیل و اهمیت دوستی، به رشد عاطفی و فکری کودکان کمک میکند. روایتهای تو در تو و بازآفرینی قصههای کهن، فرصتی برای آشنایی با فرهنگ قصهگویی و ارزشهای اخلاقی فراهم میآورد. همچنین، این اثر به زیبایی نشان میدهد که چگونه قصهها میتوانند در شرایط دشوار، امید و آرامش را به زندگی کودکان بیاورند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای کودکان و نوجوانانی که به داستانهای ماجراجویانه و حکایتهای کلاسیک علاقه دارند مناسب است. همچنین برای والدین و مربیانی که بهدنبال کتابی برای تقویت مهارت همدلی، دوستی و حل تعارض در کودکان هستند، گزینهٔ خوبی بهشمار میآید. «شبهای شهرزیزی» بهویژه برای کودکانی که با چالشهایی مانند بیماری، تنهایی یا تغییرات ناگهانی روبهرو هستند، میتواند الهامبخش باشد.
بخشی از کتاب شب های شهرزیزی
«در روزی از روزها شهرزیزی در اتاقش مطالعه میکرد که ناگهان دینازوزو گربهکنان وارد شد. «ینازوزو چی شده؟» «عمرویار با من دعوا میکنه، اهی اهی اهی. ااااهی» شهرزیزی خواهر کوچکش را در آغوش گرفت و صورتش را نوازش کرد. «دیگه هرگز هرگز هرگز با او بازی نمیکنم.» «دینازوزو جان با او بازی نکن اما عمرویار هم گناه داره. یادت نیست قبل از اینکه اون حادثه براش اتفاق بیفته چهقدر با تو مهربان و خوب بود!» «من هرگز نمیبخشمش مگه اينکه رفتارش بهتر بشه... من با مامان به باشگاه میرم.» «برو. من هم با عمو سرور صحبت میکنم.» بعد از ظهر شهرزیزی به دیدار همسایهی کوچکشان رفت. عمو سرور در را باز کرد و خوشامد گفت: «خوش آمدی شهرزیزی! بفرما داخل.» «بعد از ظهر بهخیر عمو سرور! حالتان چطوره؟» «خدا را در همه حال شکر.» «از خواهرم شنیدم که عمرویار امروز عصبانی بوده.» «خیلی متاسفم که دینازوزو رو رنجانده. عمرویار بعد از صدمه دیدنش چون نمیتونه از خانه بیرون بیاد یا بازی کنه و حرکتی داشته باشه، بیشتر وقتها ناراحته. تا حدی که گاهی اسباببازیهاش رو میشکنه، غذاش رو پرت میکنه و داد و فریاد میزنه...»
حجم
۴٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
حجم
۴٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه