
کتاب هیچ کدام مثل او نبودیم!
معرفی کتاب هیچ کدام مثل او نبودیم!
کتاب «هیچکدام مثل او نبودیم!» نوشتهٔ زینب شکوهی و با تصویرگری نفیسه بهروزی، اثری است که نشر مداد جادو آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه برای نوجوانان است که با الهام از زندگی و خاطرات شهیدان جنگ ایران و عراق، بهویژه شهیدان مریم و مهدی فرهانیان، شهید مرتضی جاویدی و شهید مهدی برقی، نوشته شده است. داستانها با زبانی ساده و صمیمی، لحظات کودکی، نوجوانی و رشادتهای این شخصیتها را روایت میکنند و تلاش دارند ارزشهایی چون همدلی، فداکاری و مقاومت را به نسل جدید منتقل کنند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هیچ کدام مثل او نبودیم!
«هیچکدام مثل او نبودیم!» اثری در قالب داستان کوتاه است که برای نوجوانان نوشته شده و به زندگی و خاطرات چند شهید برجستهٔ دفاع مقدس میپردازد. زینب شکوهی با بهرهگیری از منابعی چون «دختری کنار شط» و «تپه جاویدی و راز اشلو»، روایتهایی از زندگی روزمره، خانواده و دغدغههای نوجوانی این شهیدان را بازآفرینی کرده است. کتاب با ساختاری اپیزودیک، هر داستان را به یکی از این شخصیتها اختصاص داده و از زاویهٔ دید نزدیک به نوجوانان، به روایت ماجراهای خانوادگی، دوستیها، تلاشها و آرمانهای آنها میپردازد. فضای کتاب، ترکیبی از خاطرات خانوادگی، لحظات طنزآمیز، چالشهای اجتماعی و ارزشهای اخلاقی است که در بستر وقایع دههٔ ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ ایران شکل گرفتهاند. این مجموعه، نهتنها به وقایع جنگ و شهادت میپردازد، بلکه زندگی عادی، دغدغههای روزمره و روابط صمیمانهٔ اعضای خانواده را نیز به تصویر میکشد و از این رهگذر، تصویری ملموس و انسانی از شهیدان ارائه میدهد.
خلاصه کتاب هیچ کدام مثل او نبودیم!
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستانهای «هیچکدام مثل او نبودیم!» هرکدام بر پایهٔ یک شخصیت واقعی و الهامگرفته از زندگی شهیدان نوشته شدهاند. روایتها از دل خانوادههای پرجمعیت و صمیمی آغاز میشوند؛ جایی که کودکان و نوجوانان با دغدغههای ساده و روزمره، مثل تقسیم کارهای خانه، بازیهای کودکانه و دعواهای خواهر و برادری، روبهرو هستند. در داستان «تنور»، خانوادهای آبادانی تصمیم میگیرند خودشان نان بپزند و بچهها هرکدام نقشی در این کار دارند. مریم، کوچکترین دختر خانواده، با اصرار میخواهد سهمی در کمک به مادر داشته باشد و این تلاش او، بهانهای برای نمایش روحیهٔ مسئولیتپذیری و همدلی در خانواده میشود. در داستانهای دیگر، مثل «همدلی» و «جیبهای وارونه»، روابط خواهر و برادری، رقابتها و همکاریها، و تلاش برای یادگیری مهارتهای جدید به تصویر کشیده میشود. شخصیتها با چالشهایی مثل تقسیم وسایل، ساخت کتابخانهٔ خانگی و یادگیری خیاطی روبهرو هستند و هرکدام از این موقعیتها، فرصتی برای رشد و تقویت ارزشهای اخلاقی فراهم میکند. در بخشهایی از کتاب، به وقایع مهمتر و جدیتری هم پرداخته شده است؛ مثل تلاش مهدی برای یافتن شغل و مقاومت او در برابر رشوه، یا تصمیمش برای پیوستن به جبهه پس از آغاز جنگ. داستان «درخت نارنج» به زندگی نوجوانی مرتضی جاویدی میپردازد و شجاعت و آرمانخواهی او را در بستر خانواده و جامعه نشان میدهد. در نهایت، کتاب با روایتهایی از فداکاری، ایثار و انتخابهای دشوار شخصیتها، تصویری از رشد تدریجی آنها تا رسیدن به جایگاه قهرمانی و شهادت ارائه میدهد، بیآنکه صرفاً به جنبههای حماسی بسنده کند.
چرا باید کتاب هیچ کدام مثل او نبودیم! را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانهایی کوتاه و برگرفته از زندگی واقعی شهیدان، فرصتی فراهم میکند تا نوجوانان با ابعاد کمتر دیدهشدهٔ زندگی این افراد آشنا شوند. «هیچکدام مثل او نبودیم!» نهتنها به وقایع جنگ و شهادت میپردازد، بلکه زندگی روزمره، روابط خانوادگی و دغدغههای نوجوانی را نیز به تصویر میکشد. خواندن این اثر میتواند به درک بهتر ارزشهایی چون همدلی، مسئولیتپذیری، مقاومت و فداکاری کمک کند و مخاطب را با نمونههایی ملموس از این مفاهیم روبهرو سازد. همچنین، کتاب با روایتهایی ساده و نزدیک به تجربههای نوجوانان، امکان همذاتپنداری بیشتری را فراهم میکند و تصویری انسانی و واقعی از قهرمانان معاصر ارائه میدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای کوتاه با محوریت زندگی واقعی، ارزشهای اخلاقی و خاطرات دفاع مقدس علاقه دارند، مناسب است. همچنین، برای خانوادهها و مربیانی که بهدنبال معرفی الگوهای مثبت و ملموس به نسل جدید هستند، گزینهٔ خوبی بهشمار میآید. «هیچکدام مثل او نبودیم!» بهویژه برای کسانی که دغدغهٔ شناخت بهتر شهیدان و درک فضای خانوادگی و اجتماعی دهههای گذشته را دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هیچ کدام مثل او نبودیم!
«شام که تمام شد و بچهها خواستند بروند، بابا همه را صدا زد و گفت: «بمانید کارتان دارم!» همگی نشستند تا ببینند چه شده و بابا چه میخواهد بگوید. بابا که دید انگار بچهها کمی ترسیدهاند با لبخند گفت: «دخترها و پسرهای گلم! میدانم که شما بچههای خوبی هستید و به مادر هم کمک میکنید. اما هم کارهای خانه زیاد است و هم تعداد شما؛ از فردا هم که میخواهیم در خانه تنور درست کنیم و نان بپزیم، کارهای مادر بیشتر میشود. میخواهم برای اینکه او کمتر خسته شود و ما هم بهتر بتوانیم کمکش کنیم، کارها را بینتان تقسیم کنم تا به نوبت آنها را انجام دهید. اول دخترها بگویند هر کس دوست دارد چطوری به مادر کمک کند؛ مثلاً کی ظرفها را میشوید؟!» دخترها به هم نگاه کردند و سمیره که از همه بزرگتر بود گفت: «بابا جان من میشویم.» بابا با مهربانی گفت: «آفرین دخترم! حالا چه کسی جارو میزند؟!» عقیله سریع دستش را برد بالا و گفت: «من... من!» پدر یکی یکی میگفت و بچهها کاری را انتخاب میکردند. وقتی برای همه کاری معین شد تا به مادر کمک کنند، مریم که از بقیه کوچکتر بود گفت: «بابا پس من چی؟ من چه کار کنم؟ به من نوبت ندادی! نمیشود که فقط بزرگترها کار کنند.» پدر جواب داد: «تو هنوز خیلی کوچکی دخترم.» اما مریم که نزدیک بود گریهاش بگیرد اصرار کرد: «بابا من میخواهم کمک کنم به من هم یک کار بگویید دیگر!» بابا فکری کرد و گفت: «باشد. تو هر روز به نوبت به یکی از خواهرهایت در کاری که میکند کمک کن.» مریم گفت: «یعنی چه جوری؟» بابا دخترش را بغل کرد و بوسید و گفت: «مثلاً وقتی سمیره ظرفها را میشوید، تو آنها را خشک کن یا توی گنجه بگذار یا مثلاً وقتی جواهر میخواهد لباسها را روی طناب بیندازد، برایش گیره بیاور.» مریم بابا را بوسید و گفت: «باشد باباجان حتماً.»
حجم
۸۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۳ صفحه
حجم
۸۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۳ صفحه