تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب وقتی باد برمی گردد
معرفی کتاب وقتی باد برمی گردد
کتاب الکترونیکی «وقتی باد برمیگردد» نوشتهٔ طهورا دارائیپور و با ویراستاری فاطمه شکرانی، توسط نشر نوآوران دانش رویانا منتشر شده است. این اثر در قالب داستان بلند، به زندگی خانوادهای ایرانی در بستر فرازونشیبهای عاطفی و اجتماعی میپردازد و با نگاهی به روابط خانوادگی، سوگ، فقدان و جستوجوی هویت، روایتی چندلایه و احساسی را پیش روی مخاطب قرار میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب وقتی باد برمی گردد
«وقتی باد برمیگردد» اثری داستانی است که در قالب روایتی بلند و چندپاره، زندگی شخصیت اصلی و خانوادهاش را در بستر تحولات اجتماعی و عاطفی به تصویر میکشد. طهورا دارائیپور در این کتاب، با بهرهگیری از عناصر خاطره، گفتوگوهای خانوادگی و بازگشت به گذشته، فضایی خلق کرده است که در آن مرز میان واقعیت و خیال گاه محو میشود. داستان با محوریت شخصیت «ساقی» و خانوادهاش، به ویژه رابطهٔ او با برادرش «سروش»، مادر و پدر، پیش میرود و در دل روایت، به موضوعاتی چون سوگ، فقدان، احساس گناه، تلاش برای آشتی با گذشته و جستوجوی معنای زندگی پرداخته شده است. ساختار کتاب مبتنی بر روایت اولشخص و بازگشتهای مکرر به خاطرات کودکی و نوجوانی است و در کنار روایت خطی، از تکنیکهای ادبی مانند مونولوگ درونی و دیالوگهای عمیق بهره برده شده است. فضای داستان، خانهای قدیمی، کافهای دنج و کوچههای شهر را در بر میگیرد و با توصیفهای جزئینگرانه، حس نوستالژی و دلتنگی را به خواننده منتقل میکند. این کتاب در دستهبندی رمانهای معاصر فارسی قرار میگیرد و با تمرکز بر تجربههای زیسته و عواطف انسانی، تصویری از خانوادهای ایرانی در مواجهه با بحرانها و امیدها ارائه میدهد.
خلاصه داستان وقتی باد برمی گردد
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «وقتی باد برمیگردد» با روایت زندگی «ساقی» آغاز میشود؛ دختری که در خانوادهای پر از فرازونشیب بزرگ شده است. روایت از دل خاطرات کودکی و نوجوانی ساقی میگذرد و رابطهٔ او با برادرش «سروش» و والدینش را به تصویر میکشد. فضای خانه، حیاط، ایوان و کافهای قدیمی، بستر رخدادهای مهم داستان است. سروش، برادر کوچکتر، پس از حادثهای تلخ، شنوایی خود را از دست میدهد و این اتفاق، نقطهٔ عطفی در زندگی خانواده و بهویژه ساقی میشود. احساس گناه، اندوه و تلاش برای جبران، سایهای سنگین بر روابط خانوادگی میاندازد و مادر، پدر و ساقی هرکدام به شیوهٔ خود با این فقدان دستوپنجه نرم میکنند. در ادامه، مرگ سروش و سپس بیماری و از دست رفتن پدر، خانواده را بیش از پیش درگیر سوگ و اندوه میکند. ساقی در این میان، با خاطرات گذشته، دفترچههای قدیمی و شعرهای پدر، به جستوجوی معنای زندگی و آشتی با خود و مادرش میپردازد. حضور مردی مرموز در کافه، که گویی نمادی از گذشته و امید است، به ساقی کمک میکند تا با زخمهایش روبهرو شود و برای بازگشت به خانهٔ کودکی و مواجهه با مادر، شجاعت پیدا کند. داستان با تلاقی خاطرات، گفتوگوهای عمیق و جستوجوی هویت، تصویری از رنج، بخشش و امید به ترمیم پیوندهای ازهمگسسته را ترسیم میکند، بیآنکه پایان قطعی یا راهحلی ساده ارائه دهد.
چرا باید کتاب وقتی باد برمی گردد را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی صمیمی و جزئینگر، تجربههای زیستهٔ یک خانواده را در مواجهه با فقدان، سوگ و تلاش برای آشتی با گذشته به تصویر میکشد. «وقتی باد برمیگردد» با پرداختن به روابط پیچیدهٔ خانوادگی، احساس گناه، بخشش و جستوجوی هویت، فرصتی برای تأمل دربارهٔ معنای زندگی و نقش خاطرات در شکلگیری شخصیت فراهم میکند. روایت داستان، با بازگشتهای مکرر به گذشته و استفاده از عناصر ادبی مانند شعر و نقاشی، فضای احساسی و چندلایهای میسازد که خواننده را به همدلی و تفکر دربارهٔ ریشههای درد و امید در زندگی دعوت میکند. این اثر برای کسانی که به داستانهایی با محوریت خانواده، سوگ و بازسازی روابط علاقه دارند، تجربهای متفاوت و تأثیرگذار خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر فارسی، دوستداران روایتهای خانوادگی و کسانی که دغدغهٔ سوگ، فقدان، بخشش و جستوجوی هویت دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال داستانهایی با محوریت روابط والدین و فرزندان و تأثیر خاطرات بر زندگی امروز هستند، این اثر پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب وقتی باد برمی گردد
«سکوت بر لبهٔ پرتگاه. سکوت در سکویهای پشتبام، سکوت در آغوش پیادهرو؛ در گریهها، در چهره عابران، و در همهجا. قهوهاش را یکباره نوشید و پنجره را بست. کودک عقلم را در حیاط، کنار او جا گذاشتم. کنار حوض انگشتانش را در آب فرو میبرد و میخندید. هر از گاهی، از سر شیطنت، قطرات آب را در هوا میپاشید و زیر باران خیالیش با میکوبید. مادر، چادر گلگلیاش را با دندان نگه داشته بود و در لبه ایوان، با سینیای پر از عدس، اشتیاق کودکانه ما را از زیر نگاه نافذ و درشتش وارسی میکرد. بوی یاس همهجا را پر کرده بود و من، عروسکم را کنار او بازی میدادم. ناگهان زنگ در به صدا درآمد. منل همیشه، فریاد مادر گوشم را پر کرد: -برو در را باز کن. وقت ناهار شده. حتماً باباست. به سمت در دویدم و آن را باز کردم. بابا با آغوشی باز و دستانی پر از کیسه وارد شد: -یاالله بااللّه. طبق عادت، سرم را بوسید و کیسهها را به دستم داد. سروش، شادمان فریاد زد: -آخ، پدر برگشتید.»
حجم
۹۱۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۹۱۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه