
کتاب چند حکایت از ملانصرالدین
معرفی کتاب چند حکایت از ملانصرالدین
کتاب چند حکایت از ملانصرالدین نوشته جلیل محمدقلیزاده و برگردان کریم کشاورز توسط انتشارات بوتیمار منتشر شده است. این مجموعه، داستانهایی کوتاه و طنزآمیز را در بستر زندگی اجتماعی و فرهنگی قفقاز و ایران روایت میکند و با نگاهی انتقادی به خرافات، جهل و فساد پرداخته است. نویسنده با زبانی طنز، شخصیتها و موقعیتهای روزمره را به تصویر میکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب چند حکایت از ملانصرالدین
کتاب چند حکایت از ملانصرالدین (مجموعه داستان؛ مشروطه، صندوق پست، تسبیح خان و ...) بخشی از مجموعه داستانهایی است که جلیل محمدقلیزاده، نویسندهی آذربایجانی، در اوایل قرن بیستم خلق کرده است. این داستانها نخستینبار در مجلهی مصور و فکاهی ملانصرالدین منتشر شدند؛ مجلهای که نقش مهمی در بیداری اجتماعی و مبارزه با خرافات و استبداد در قفقاز و ایران داشت. فضای داستانها اغلب در شهرها و روستاهای قفقاز و ایران میگذرد و شخصیتهای آن از میان مردم عادی، دهقانان، خانها و کارمندان دولت انتخاب شدهاند.
روایتها با طنز تلخ و انتقادی، روابط اجتماعی، فساد اداری، جهل و باورهای غلط را به چالش میکشند. این مجموعه در دورهای نوشته شده که تحولات سیاسی و اجتماعی بزرگی در منطقه رخ میداد و دغدغههای نویسنده، بازتابی از این تغییرات است. داستانها با نگاهی واقعگرایانه و گاه هجوآمیز، تصویری از زندگی مردم و مشکلات روزمرهشان ارائه میدهند و درعینحال لایههایی از نقد اجتماعی و فرهنگی را در خود جای دادهاند.
خلاصه کتاب چند حکایت از ملانصرالدین
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
در مجموعهی چند حکایت از ملانصرالدین، داستانها با روایتهایی کوتاه و طنزآمیز آغاز میشوند که هرکدام به گوشهای از زندگی مردم قفقاز و ایران میپردازند. شخصیتهایی مانند خانها، دهقانان، کارمندان دولت و مردم عادی در موقعیتهایی قرار میگیرند که جهل، خرافات، فساد و روابط قدرت را به نمایش میگذارد. برای نمونه، در داستان صندوق پست، دهقانی سادهدل مأمور رساندن نامهای میشود و درگیر ماجراهایی میشود که ناآشنایی او با سازوکارهای شهری و اداری، طنز و انتقاد اجتماعی را به اوج میرساند.
در داستانهای دیگر، روابط میان ارباب و رعیت، مشکلات اداری، سوءاستفاده از قدرت و باورهای غلط مذهبی و اجتماعی به تصویر کشیده میشود. نویسنده با استفاده از زبان طنز و روایتهای روزمره، تضادهای طبقاتی، بیعدالتی و ناآگاهی را برجسته میکند و گاه با هجو، رفتارهای شخصیتها را به نقد میکشد. هر داستان، موقعیتی متفاوت را روایت میکند، اما در مجموع، دغدغهی اصلی نویسنده، نقد ساختارهای اجتماعی و فرهنگی است که مانع پیشرفت و آگاهی مردم میشوند. پایانبندی داستانها اغلب باز است و خواننده را به تأمل دربارهی وضعیت جامعه و نقش افراد در تغییر آن دعوت میکند.
چرا باید کتاب چند حکایت از ملانصرالدین را خواند؟
مجموعهی چند حکایت از ملانصرالدین با روایتهایی کوتاه و طنزآمیز، تصویری زنده از زندگی مردم عادی در قفقاز و ایران ارائه میدهد و با نگاهی انتقادی به مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی میپردازد. داستانها با زبان طنز و هجو، جهل، خرافات و فساد را به چالش میکشند و خواننده را به تأمل دربارهی ساختارهای قدرت و روابط انسانی دعوت میکنند. مطالعهی این کتاب فرصتی است برای آشنایی با فضای اجتماعی و دغدغههای مردم در دورهای پرتحول و همچنین لذت بردن از روایتهایی که هم سرگرمکنندهاند و هم لایههایی از نقد اجتماعی را در خود دارند.
خواندن کتاب چند حکایت از ملانصرالدین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات داستانی، طنز اجتماعی و روایتهای انتقادی از جامعه مناسب است؛ همچنین کسانی که به تاریخ اجتماعی قفقاز و ایران، تحولات فرهنگی و نقد ساختارهای قدرت علاقه دارند، میتوانند از خواندن این مجموعه بهره ببرند. بمطالعهی این اثر برای دانشجویان و پژوهشگران حوزهی ادبیات و علوم اجتماعی نیز مفید است.
بخشی از کتاب چند حکایت از ملانصرالدین
«خان روی به مهمان کرده و گفت: نوروزعلی پستخانه را بلدی؟ نوروزعلی جواب داد: آی, خان. من آدمی دهاتیام. پستخانه چه میدانم چیه؟ عحب. ... دیوانخانهی "نچرنیک" را که نلدی؟ بله . خان. دورت بگردم. بلدم. چرا بلد نباشم. هفتهی پیش آمده بودم پیش نچرنیک شکایت کنم. خان, به سر تو قسم. کدخدا خیلی اذیتمان میکند. اصلا مثل این که این کدخدای ده ما از جنس و طایفهی دیگری است. چشم ندارد ما را ببیند. هفتهی پیش دو گوسالهام گم شده بود. رفتم ... خب این حرفها را بعد میزنی ... گوش کن, ببین چه میگویم. روبروی دیوانخانهی نچرنیک یک عمارت سنگی بز رگ است. جلوی آن عمارت صندوقی به دیوار کوبیده شده است. آن قوطی, صندوق پست است » یک دریچهی باریک و دراز دارده این کاغذ را تندی میبری ودرآن صندوق را بلند میکنی و کاغذ را میاندازی توی صندوق و دریچه را میبندی و زود می آیی ... نوروزعلی هر دو دست را گشود و به طرف خان دراز کرد و ترسان و لرزان کاغذ را گرفت و او کمی به کاغذ و بعد به خود خان نگاه کرد و به سمت دیوار رفت و خم شد و خواست کاغذ را لای دیوار بگذارد. خان به صدای بلند گفت: آن جا نگذار! کثیف میشود. زود ببر و بینداز توی صندوق بیا.»
حجم
۶۸۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۱۰ صفحه
حجم
۶۸۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۱۰ صفحه