
کتاب تولد فراموش شده
معرفی کتاب تولد فراموش شده
کتاب «تولد فراموش شده» نوشتهٔ مهشید بامداد است. انتشارات سنجاق این کتاب را منتشر کرده است. این اثر در قالب رمان و داستان ایرانی نوشته شده و در دستهبندی ادبیات معاصر فارسی قرار میگیرد. کتاب بهصورت الکترونیکی منتشر شده و از طریق پلتفرم طاقچه در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
درباره کتاب تولد فراموش شده
این کتاب بهعنوان یک رمان در ادبیات معاصر فارسی شناخته میشود. اطلاعات دقیقی دربارهٔ تاریخ انتشار، تعداد صفحات، یا اینکه آیا این اثر بخشی از یک مجموعه است یا خیر، در دسترس نیست. همچنین، اطلاعاتی دربارهٔ اقتباسهای احتمالی از این اثر در قالب فیلم، سریال، یا تئاتر موجود نیست.
خلاصه کتاب تولد فراموش شده
داستان از صبح روز تولد شخصیت اصلی آغاز میشود؛ روزی که برخلاف انتظار، هیچ تبریکی دریافت نمیکند. با گذشت زمان و عدم دریافت پیام یا تماس از سوی دوستان و خانواده، احساس ناامیدی و بیاهمیتی در او تقویت میشود. با این حال، تصمیم میگیرد بهجای انتظار برای توجه دیگران، روز خود را با فعالیتهایی که برایش خوشایند است، سپری کند. او به بوتیکی میرود که همیشه از بیرون آن را تحسین میکرده، گردنبندی برای خود میخرد، به کتابفروشی موردعلاقهاش سر میزند و در نهایت، غذای موردعلاقهاش را در رستورانی سفارش میدهد. در پایان، غذای خود را با مردی که بیرون رستوران نشسته و به نظر گرسنه میرسد، تقسیم میکند. این اقدامات به او کمک میکند تا احساس بهتری نسبت به خود داشته باشد و روز تولدش را بهگونهای متفاوت تجربه کند.
چرا باید کتاب تولد فراموش شده را بخوانیم؟
این کتاب به بررسی احساسات و تجربیات فردی در مواجهه با بیتوجهی و تنهایی میپردازد. داستان نشان میدهد که چگونه میتوان با تغییر نگرش و اقداماتی ساده، روزی ناخوشایند را به تجربهای مثبت تبدیل کرد. مطالعهٔ این اثر میتواند برای افرادی که به داستانهای روانشناختی و تأملبرانگیز علاقهمند هستند، مفید باشد.
کتاب تولد فراموش شده را به چه کسانی پیشنهاد میدهیم؟
این کتاب برای افرادی مناسب است که به داستانهای معاصر فارسی با محوریت احساسات و روابط انسانی علاقهمند هستند. همچنین، کسانی که به دنبال آثاری هستند که به بررسی دروننگری و رشد شخصی میپردازند، ممکن است از خواندن این کتاب لذت ببرند.
بخشی از کتاب تولد فراموش شده
«از کتابفروشی بیرون آمدم، کتابی در دستم بود و جلد آن را به سینهام فشرده بودم، انگار میتوانست جای خالی درونم را پر کند. تولدم بود، اما خیابانها مثل هر روز دیگر شلوغ و بیتفاوت بودند. برای همه، امروز یک روز عادی بود.
عطر نان تازه در هوا پیچید و متوجه شدم جلوی یک رستوران ایستادهام. نورهای گرم از پنجرههایش به بیرون میتابید و داخل را میدیدم؛ جایی که مردم میخندیدند و حرف میزدند. جایی دنج و دعوتکننده بود. بیآنکه زیاد فکر کنم، در را باز کردم.
زنگ کوچکی بالای در به صدا درآمد. گرمای داخل رستوران فوراً مرا در بر گرفت و سرمای هوا را از تنم بیرون راند. خانوادهها دور میزها نشسته بودند، غذاهایشان را شریک میشدند و از همراهی یکدیگر لذت میبردند. یک دختر کوچک با قاشق خود از غذایش به برادر کوچکش میداد، در حالی که والدینشان میخندیدند.
چند میز آن طرفتر، گروهی از نوجوانان برای پسری آهنگ «تولدت مبارک» میخواندند. پسر سرخ شده بود، در حالی که گارسون کیکی جلویش میگذاشت.»
حجم
۴۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۴۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
نظرات کاربران
امروز بجای چرت بعد از ظهر این کتاب روخوندم، بیشتر فرهنگ سازی بود کوتاه ومفید دوست داشتم .