دانلود و خرید کتاب تفکر جعبه سیاه متیو سید ترجمه سیدخشایار کیافر
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب تفکر جعبه سیاه

کتاب تفکر جعبه سیاه

معرفی کتاب تفکر جعبه سیاه

کتاب تفکر جعبه سیاه نوشتهٔ متیو سید و ترجمهٔ سیدخشایار کیافر است. انتشارات کدیور این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی درباره درس‌گرفتن از اشتباهات.

درباره کتاب تفکر جعبه سیاه

کتاب تفکر جعبه سیاه اثر متیو ساید، روزنامه‌نگار و نویسنده بریتانیایی، با الهام از مفهوم جعبه سیاه هواپیما، به بررسی اهمیت یادگیری از اشتباهات و شکست‌ها می‌پردازد. جعبه سیاه هواپیما اطلاعات پرواز را ثبت می‌کند و پس از هر حادثه، با تحلیل دقیق آن، از تکرار اشتباهات جلوگیری می‌شود. ساید معتقد است که این رویکرد باید در تمام جنبه‌های زندگی، از جمله کسب‌وکار، پزشکی، ورزش و آموزش، به کار گرفته شود.

یکی از مفاهیم کلیدی کتاب، یادگیری از شکست است. ساید تأکید می‌کند که شکست‌ها فرصت‌هایی ارزشمند برای یادگیری هستند و باید به جای پنهان کردن اشتباهات، آن‌ها را به دقت بررسی کرد. او همچنین به بررسی فرهنگ سرزنش می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه این فرهنگ مانع از پیشرفت و نوآوری می‌شود. مفهوم تفکر چرخه‌ای، که در آن افراد و سازمان‌ها به طور مداوم از آزمایش و خطا استفاده می‌کنند، از دیگر مفاهیم مهم کتاب است. ساید با مقایسه حوزه‌های مختلف، نشان می‌دهد که چگونه برخی حوزه‌ها مانند هواپیمایی به طور سیستماتیک از اشتباهات یاد می‌گیرند، در حالی که در برخی دیگر مانند پزشکی، اشتباهات پنهان می‌شوند.

خواندن کتاب تفکر جعبه سیاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای افرادی که می‌خواهند درک بهتری از نقش شکست در موفقیت داشته باشند، بسیار مناسب است. مدیران، رهبران سازمانی، کارآفرینان، ورزشکاران، مربیان و هر کسی که به بهبود عملکرد فردی و سازمانی علاقه‌مند است، می‌تواند از این کتاب بهره ببرد. ساید با استفاده از مثال‌های واقعی و متنوع، مفاهیم را به طور ملموس توضیح می‌دهد و با رویکرد علمی و پیام الهام‌بخش خود، خواننده را تشویق می‌کند تا نگرش خود را نسبت به شکست تغییر دهد و از آن به عنوان ابزاری برای رشد استفاده کند.

بخشی از کتاب تفکر جعبه سیاه

«در ۲۹ مارس ۲۰۰۵، «مارتین بروملی» ساعت ۶:۱۵ صبح از خواب بیدار شد و به اتاق خواب دو فرزند خردسالش، «ویکتوریا» و «آدام»، رفت تا آن‌ها را برای شروع روز آماده کند. صبحی بارانی در فصل بهار بود، چند روز پس از عید پاک؛ و بچه‌ها با شور و نشاط از پله‌ها پایین دویدند تا صبحانه بخورند. چند دقیقه بعد، «الین»، مادرشان، که چند دقیقه بیشتر در رختخواب مانده بود، به آن‌ها پیوست.

الین، زنی پرانرژی و ۳۷ ساله که پیش از مادر تمام‌وقت شدن، در صنعت گردشگری کار کرده بود، روز بزرگی در پیش داشت: او باید به بیمارستان می‌رفت. او چندین سال از مشکلات سینوسی رنج می‌برد و به او توصیه شده بود که برای حل دائمی این مشکل، عمل جراحی انجام دهد. پزشک به او گفته بود: «نگران نباش، این عمل ریسک بسیار کمی دارد. یک عمل روتین است.»

الین و مارتین پانزده سال بود که با هم ازدواج کرده بودند. آن‌ها از طریق یک دوست صمیمی در یک مراسم محلی با هم آشنا شده، عاشق هم شده و در نهایت در خانه‌ای در روستای دنج «نورث مارستون»، در قلب منطقه روستایی «باکینگهام‌شر»، واقع در سی مایلی شمال غرب لندن، ساکن شده بودند. ویکتوریا در سال ۱۹۹۹ و آدام دو سال بعد، در ۲۰۰۱، به دنیا آمده بودند.

زندگی، مانند بسیاری از خانواده‌های جوان، پرمشغله اما بسیار لذت‌بخش بود. پنج‌شنبه هفته قبل، برای اولین بار به عنوان یک خانواده سوار هواپیما شده بودند و شنبه در عروسی یکی از دوستانشان شرکت کرده بودند. الین می‌خواست این عمل را انجام دهد تا بتواند چند روز استراحت کند و از تعطیلات لذت ببرد.

ساعت ۷:۱۵ صبح از خانه خارج شدند. بچه‌ها در ماشین با هم صحبت می‌کردند و مسیر کوتاه تا بیمارستان را طی کردند. مارتین و الین بابت این عمل آرامش خاطر داشتند. جراح گوش، حلق و بینی، دکتر «ادواردز»، بیش از سی سال تجربه داشت و پزشک بسیار معتبری بود. متخصص بیهوشی، دکتر «اندرتون»، نیز شانزده سال تجربه داشت. بیمارستان نیز امکانات بسیار خوبی داشت. همه چیز عالی به نظر می‌رسید.

وقتی به بیمارستان رسیدند، آن‌ها را به اتاقی راهنمایی کردند که در آن الین برای عمل جراحی‌اش لباس آبی بیمارستان را پوشید. از آدام پرسید: «تو این لباس چطور به نظر می‌رسم؟» که با خنده جواب داد. ویکتوریا روی تخت بالا رفت تا مادرش برایش کتاب بخواند. مارتین با لبخند به داستانی گوش می‌داد که حالا برایش آشنا بود. روی طاقچه پنجره، آدام با ماشین‌های اسباب‌بازی‌اش بازی می‌کرد.

در یک لحظه، دکتر اندرتون وارد شد تا چند سؤال معمولی بپرسد. او خوش‌مشرب و خوشحال بود. مانند هر پزشک خوبی، او اهمیت ایجاد فضای آرامش‌بخش را به خوبی درک می‌کرد.

کمی قبل از ساعت ۸:۳۰ صبح، «جین»، سرپرستار، برای بردن الین به اتاق عمل رسید. با لبخند پرسید: «آماده‌ای؟» ویکتوریا و آدام در حالی که برانکارد مادرشان در راهرو حرکت می‌کرد، در کنار او قدم می‌زدند. آن‌ها به مادرشان گفتند که چقدر مشتاق دیدنش بعد از عمل در بعدازظهر هستند. هنگامی که به تقاطعی در راهرو رسیدند، مارتین بچه‌ها را به سمت چپ راهنمایی کرد، در حالی که الین به سمت راست برده شد.

او نیم‌خیز شد، لبخند زد و با خوشحالی گفت: «خداااافظ!»

وقتی مارتین و بچه‌ها به سمت پارکینگ می‌رفتند - آن‌ها قصد داشتند برای خرید هفتگی به سوپرمارکت بروند و برای الین یک خوراکی (کلوچه) بخرند - برانکارد الین به اتاق آماده‌سازی عمل منتقل شد. این اتاق، که در کنار اتاق عمل قرار دارد، جایی است که بررسی‌های نهایی انجام می‌شود و داروی بیهوشی عمومی تزریق می‌شود.

دکتر اندرتون، که چهره‌ای آشنا و اطمینان‌بخش بود، کنار او حضور داشت. او یک لوله باریک به نام کانولا را در ورید پشت دست الین وارد کرد تا داروی بیهوشی مستقیماً وارد جریان خونش شود.

دکتر اندرتون با ملایمت گفت: «خیلی آرام... حالا وارد یک خواب عمیق می‌شوی.»

ساعت ۸:۳۵ صبح بود.

داروهای بیهوشی بسیار قوی هستند. آن‌ها فقط بیمار را به خواب نمی‌برند؛ بلکه بسیاری از عملکردهای حیاتی بدن را نیز غیرفعال می‌کنند که باید به‌صورت مصنوعی مدیریت شوند. معمولاً برای کمک به تنفس از دستگاهی به نام ماسک حنجره‌ای استفاده می‌شود. این ماسک کیسه‌ای بادی است که در دهان بیمار قرار می‌گیرد و بالای راه هوایی می‌نشیند. سپس اکسیژن به راه هوایی و از آنجا به ریه‌ها پمپ می‌شود.

اما مشکلی پیش آمد. دکتر اندرتون نتوانست ماسک را در دهان الین قرار دهد؛ عضلات فک او منقبض شده بودند، که یک مشکل رایج در حین بیهوشی است. او دوز اضافی از داروها را برای شل کردن عضلات تزریق کرد و دو ماسک حنجره‌ای کوچک‌تر را امتحان کرد، اما باز هم موفق نشد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۵۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۴۵۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان