دانلود رایگان کتاب شیدایی شیدا اکبریان
تصویر جلد کتاب شیدایی

کتاب شیدایی

انتشارات:سلما 131
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۲۶۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شیدایی

«شیدایی» نام رمانی دیگر از نویسنده جوان شیدا اکبریان (۱۳۷۱) است . در بخشی از آن می‌خوانیم: تواتاقم قدم می‌زدم وبازی‌های کودکیم رو با پگاه مرور می‌کردم، همیشه دوست داشت تو بازی ماشین داشته باشه و رانندگی کنه هرچی می‌گفتم من پسرم باید پشت فرمون بشینم قبول نمیکرد، منم به ناچار سینی گرد استیلی رو که حکم فرمون ماشین داشت برامون رو دستش میدادم وخودم هم کنارش مینشستم صدای در اتاقم رو شنیدم یه بفرماییدگفتم و سمت در چرخیدم، بادیدن شیواتعجب کردم، خیلی وقت بود دیگه به من سر نمیزد شیوا: سلام، مهمون نمیخوای؟ من: مهمونی که باباش صاحب خونهٔ هممونه رو کی جرات داره رد کنه؟! خندید و اومد داخل لبهٔ تختم نشست و منم رفتم با فاصله کنارش وایسادم شیوا: چه خبر؟ خوبی؟ من: چه عجب حالم رو می‌پرسی؟! شیوا: وقتی حرفم رو گوش نمیدی حقته منم دیدنت نیام لبخند زدم و سرم رو پایین انداختم، میدونستم منظورش چیه ولی حوصله بحث کردن باهاش رو نداشتم شیوا: خانم اسدی امروز نیومده؟ من: نه شیوا: خوب اونم سرکار گذاشتی! خندیدم و گفتم: نمیخوای ول کنی این حرفارو؟ بعدهم برا این که بحث عوض شه گفتم: چه خبر از آقای اردکانی؟ شیوا: مربی شماست حالش رو از من میپرسی! من: والا بیشتر از ما نبینیش کمتر نمیبینیش، به سلامتی خبریه؟ شیوا: چه خبری؟ من: چمیدونم، خبرهای خوب مثلا شیوا خندید وگفت: مثلا بخوایم باهم ازدواج کنیم؟؟
SARA
۱۳۹۶/۰۶/۰۴

سلام .راستش تو انتخاب تعداد ستاره ها ب این کتاب سردرگم شدم . نویسنده ،موضوع جذابی انتخاب کردن ولی متاسفانه توی نگارش اون طوری ک انتظار می رفت ،موفق نبودن .از همون صفحات دوم ،سوم ،جذابیت و کشش داشت ولی

- بیشتر
M.l
۱۳۹۸/۰۶/۱۹

کتاب خوبی بود . ولی خیلی تند پیش رفت ، ی ذره این سر کار گذاشتنای دکترا ب نظرم اشتباه بود ، شاید از دید ما یعنی منی که در حد یک روانپزشک نیستم و فقط یه خواننده ام واقعی

- بیشتر
....
۱۳۹۹/۰۹/۱۷

عالیه خیلی جذابه اصلا خودش جذبت میکنه

raha
۱۳۹۶/۰۵/۱۶

به نظر من کتاب خیلی خوب وملایمی بود و همه چیش به اندازه ودرست بود من خیلیییی دوسش داشتممم

arta
۱۳۹۹/۰۸/۱۴

دوست نداشتم تموم شه دوست دارم ادامه داشته باشه خیلییی خوب بود😍😍😍😍

امیرحسین
۱۳۹۷/۰۷/۱۶

کتاب عالی بود... این که هی از زبان افراد مختلف داستان داشت داستان رو توضیح میداد رو دوست داشتم... داستانش هم جالب بود

shadi
۱۳۹۷/۰۳/۱۳

بد و ابکی بود.

ARASTEH
۱۳۹۹/۰۴/۲۲

داستان روان و جالبی بود مخصوصا زندگی پدرام خیلی جالبتر بود...ای کاش محوریت داستان بیشتر ب پدرام پرداخته میشد امیدوارم ک جلد۲ این کتاب نوشته بشه با جزئیات بیشتر از زندگی و آینده پدرام🙂

محدثه
۱۳۹۹/۰۱/۲۷

دوست داشتم ادامه داستان پدرام رو بدونم و انتظار داشتم بهش بپردازه خیلی معمولی و خلاصه بود از رمان اای الکی و کشدار و فضایی بهتر بود

Fatemeh
۱۳۹۷/۰۴/۲۳

خوندنش روان بود جوری که دو روزه تمومش کردم اما دقیقا سبک داستان مثل فیلم های ایرانی بود !!

بعضی ها از آدم بودن فقط شکل ظاهریش رو دارن.
_SOMEONE_
هیچوقت نباید غصهٔ چیزی که اتفاق نیفتاده و ممکنه هیچوقت هم اتفاق نیفته روخورد
یا صاحب الزمان
هیچوقت نباید غصهٔ چیزی که اتفاق نیفتاده و ممکنه هیچوقت هم اتفاق نیفته روخورد
m.gh.t
تو زن ها رو نمیشناسی؟ همه ذوق تو دلشون به اینه که مطمئن باشن یه مرد هست ازشون حمایت کنه این حس رو همشون دارن از نازک نارجیاشون گرفته تا اون پوست کلفتاشون
ka'mya'b
هیچوقت نباید غصهٔ چیزی که اتفاق نیفتاده و ممکنه هیچوقت هم اتفاق نیفته روخورد
Nika
شاید آدم ها گاهی لازمه طعم ترس از دس دادن رو بچشن تا یکم دقیق تر یادشون بیاد همدیگرو چقدر دوست دارن
della
ولی چقدر جالبه چیزی که برا ما توهمه و قبولش نداریم برا یکی دیگه همه چیزه و داره باهاش زندگی میکنه...
;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
من: نکنه میخوای بری اونور ازدواج کنی درس بهونست؟! شیوا: نه ولی خب کاره دیگه پیش میاد میبینی یهو رو پله ها خوردم به یکی کتاب های دستش افتاد و بعدهم عاشقم شد هر دو خندیدیم و گفتم: شیوا خانم اونجا به این امید نزنی هر روز یکی رو از رو پله ها بندازی پایین این برخورد برا تو فیلماست تو واقعیت اینجوری بشه پسره بر میگرده میگه مگه کوری خانوم جلوپات رو نگاه کن
;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
بعضی ها از آدم بودن فقط شکل ظاهریش رو دارن.
;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
شاید آدم ها گاهی لازمه طعم ترس از دس دادن رو بچشن تا یکم دقیق تر یادشون بیاد همدیگرو چقدر دوست دارن
;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
ولی چقدر جالبه چیزی که برا ما توهمه و قبولش نداریم برا یکی دیگه همه چیزه و داره باهاش زندگی میکنه...
....
شاید آدم ها گاهی لازمه طعم ترس از دس دادن رو بچشن تا یکم دقیق تر یادشون بیاد همدیگرو چقدر دوست دارن
Yumeko_Jabami
شاید هیچ لذتی بالاتر از این نباشه که سختی های زندگی رو برا خودم آسون کنم و نهایت لذت رو از لحظه لحظهٔ زندگیم ببرم حالا اینکه تا چه حد میتونم موفق باشم رو نمیدونم...
roksana
پای تلویزیون نشسته بود
{ آیه راد } کتاب نخوان همیشگی :)
راز کسی رو فاش نمیکنم
{ آیه راد } کتاب نخوان همیشگی :)
دخترها حساسن وقتی عیب و ایراد خودشون رو به روشون میاری دلشون میشکنه چه برسه عیبی که ندارن رو روشون بزاری دیگه ببین چه حالی میشن
aysan
عشق لازمه اما کافی نیست دوست داشتن به تنهایی از عهده نگه داری یه زندگی بر نمیاد، باید علاوه بر دوست داشتن احترام هم باشه مسئولیت هم باشه تکیه گاه بودنم باشه
مریم
هیچوقت نباید غصهٔ چیزی که اتفاق نیفتاده و ممکنه هیچوقت هم اتفاق نیفته روخورد
Sara yousefi
پدرام: ولی اون بیرونی که ازش حرف میزنی شده میدون مسابقه، درسته؟ همه میترسین یه جا کوتاه بیاین و بقیه حقتون رو هورتی بکشن بالا زندگی رو خیلی جدی گرفتید اصلا هم حواستون به کوتاهیش نیست
rezvan
تواتاقم قدم میزدم وبازی های کودکیم رو با پگاه مرور میکردم، همیشه دوست داشت تو بازی ماشین داشته باشه و رانندگی کنه هرچی میگفتم من پسرم باید پشت فرمون بشینم قبول نمیکرد، منم به ناچار سینی گرد استیلی رو که حکم فرمون ماشین داشت برامون رو دستش میدادم وخودم هم کنارش مینشستم
rezvan

حجم

۹۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۳۳ صفحه

حجم

۹۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۳۳ صفحه

قیمت:
رایگان