کتاب کفش هایی با بندهای قرمز (جلد اول)
معرفی کتاب کفش هایی با بندهای قرمز (جلد اول)
کتاب کفش هایی با بندهای قرمز (جلد اول) نوشتهٔ جلیل ربانی بی طرف است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب کفش هایی با بندهای قرمز (جلد اول)
کتاب کفش هایی با بندهای قرمز (جلد اول) یک رمان اجتماعی و جذاب است که به بررسی موضوعات انسانی و اجتماعی میپردازد. جلد اول این کتاب، به صورت عمده بر روی داستان زندگی شخصیتها و تجربیات آنها در موقعیتهای مختلف تمرکز دارد. داستان به روابط خانوادگی و چالشهایی که شخصیتها با آنها مواجه هستند، میپردازد. محیط خانواده و تأثیر آن بر شکلگیری شخصیتها یکی از محورهای اصلی داستان است. شخصیت اصلی داستان با چالشها و مشکلاتی روبرو میشود که او را در مسیر رشد و تغییر قرار میدهد. نویسنده به تفصیل به توسعهٔ شخصیت و پاسخهای او به شرایط گوناگون میپردازد. این کتاب به موضوعات اجتماعی متفاوتی از جمله فقر، ناامیدی، امید و تلاش برای تغییر وضعیت اجتماعی میپردازد. داستان میتواند به بررسی مسائلی مانند مبارزه با مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیز بپردازد. نثر کتاب با توصیفهای زنده و گویایی همراه است که به خواننده اجازه میدهد با احساسات شخصیتها ارتباط برقرار کند. زبان داستان به گونهای است که خواننده را به دنیای داستان فرا میخواند.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب کفش هایی با بندهای قرمز (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کفش هایی با بندهای قرمز (جلد اول)
«دلم گرفته، میخوام گریه کنم، حتی گریه هم دیگه آرومم نمیکنه. این خونه دیگه از عشق و محبت خالی شده. دیگه کسی نیست که وقتی از سر کار میام به من بگه: خسته نباشی و یه چائی داغ برام بریزه، و امروز اون داغیه چای" داغی در وجودم نهاده که توی زندگی قبلمون بیست و پنج سال سوختم و به هیچکس چیزی نگفتم.
ولی این بار میخوام فریاد بزنم و به همه بگم عشق زیباترین هدیه خداست و جدائی سنگینترین عذاب الهی که من هر دوی آن را در زندگیم چشیدم و در نهایت خاطرات زیبای برجایمانده قویترین مرهمی هستند بر زخمهای جدائی.
هیچوقت یادم نمیره در اون دوران کودکی که فقط سرگرمی ما الکدولک بود و هفت سنگ و بیخ دیواری.
در اون روز آفتابی شهریور ماه با دیدن اون کفشها که در زندگی قبلمون برای تولدش خریده بودم از اون فولکس واگن سبز رنگ پیاده شد و تمامی افکارم را بهم ریخت. من در نه سالگی به دنبال اون بندهای قرمزی که تا زیر زانوانش بسته بود به زندگی قبلی خودم سفری کردم و دوباره پرستوی عشق چنان در قلبم آشیونه کرد که تا پنجاه و سه سال دیوانهوار عین پروانه به دورش چرخیدم و در انتها دوباره با بالهائی سوخته او مرا تنها گذاشت و به بیکرانها بال گشود و نمیدانم کی و در کدامین جهان دیگر میتوانم او را ببینم...»
حجم
۸۲۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه
حجم
۸۲۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه