کتاب خاطرات او

کتاب «خاطرات او» نوشتۀ فائزه عربی است و انتشارات اهورا قلم آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب خاطرات او

کتاب خاطرات او با معرفی مستقیم شخصیت نیک استنلی شروع می‌شود که زمانی نویسنده‌ای موفق بوده؛ اما حالا دوران افولش را تجربه می‌کند. این معرفی مختصر و مؤثر به خواننده امکان می‌دهد سریعاً با شخصیت اصلی و وضعیت او آشنا شود. نویسنده به‌خوبی توانسته حس تلخ فراموش‌شدن و تلاش برای بازگشت به عرصۀ موفقیت را از طریق شخصیت نیک به تصویر بکشد. حس نوستالژی و روزهای گذشته در جملاتی مانند «روزهای خوب من هم‌ پایان یافت و از یادها رفتم» در داستان خاطرات او به چشم می‌خورد. این لحن واقع‌گرایانه، خواننده را با مشکلات و دغدغه‌های انسانی مرتبط می‌کند. فائزه عربی با معرفی تماس تلفنی و مکالمۀ میان نیک و دوستش تئودور ویک، عنصر کنجکاوی و تعلیق را به داستان اضافه می‌کند. اطلاعاتی که به‌صورت قطره‌چکانی ارائه می‌شود (مانند پیرمرد و داستان‌هایش) باعث می‌شود خواننده بخواهد بداند چه اتفاقی قرار است بیفتد. تصمیم نیک در آغاز داستان برای پذیرش فرصت و رفتن به دیدار پیرمرد، حس امید و آغاز مجدد را منتقل می‌کند. این تحول کوچک، نویدبخش داستانی است که حول محور تلاش برای بازگشت به موفقیت می‌چرخد. دیالوگ‌ها و نثر کلی متن خاطرات او ساده و قابل‌فهم هستند. 

خواندن کتاب خاطرات او را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران داستان‌ و رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خاطرات او

«اسم من نیک استَنلی است. من نویسنده‌ای معروف در حوزهٔ کاری خودم بودم! تمام روزنامه‌های معروف لندن برای نوشته‌هایم سرودست می‌شکستند! اما مثل هر کس دیگری، روزهای خوب من هم‌ پایان یافت و من از یادها رفتم... جلوی شومینه می‌نشستم و قهوه می‌خوردم، روزنامه‌های مزخرف را می‌خواندم و چرت می‌زدم. این بار هم وقتی به عکس روزنامه خیره شده بودم خوابم برد و با صدای زنگ تلفن از خواب پریدم؛ توی دلم ناسزایی به شخص پشت خط گفتم و رفتم به سمت تلفن. تلفن را برداشتم؛ گفتم: «بله؟!» دوستم تئودور ویک بود. او در دفتر روزنامهٔ شهر کار می‌کرد و حالا شده بود مسئول بخش داستان‌ها و اکنون به من زنگ زده تا پز بدهد! با لحنی مملو از هیجان گفت: «هی! نیک! من مسئول بخش داستان‌ها در دفتر روزنامه شدم!» - خُب که چی؟!»