کتاب سکوت عشق (جلد دوم)
معرفی کتاب سکوت عشق (جلد دوم)
کتاب سکوت عشق (جلد دوم) نوشتهٔ سوسن اجلالی است. انتشارات کیمیای اندیشه این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب سکوت عشق (جلد دوم)
کتاب سکوت عشق (جلد دوم) یکی از آثار حوزهٔ رمان و ادبیات معاصر است که به موضوعات عمیق عاطفی و انسانی میپردازد. داستان حول محور روابط انسانی و تجارب عاشقانه میچرخد، که در آن شخصیتها با چالشها و تضادهای احساسی خود مواجه میشوند. این رمان به موضوعاتی مانند عشق، تنهایی، هویت و جستجوی معنا در زندگی میپردازد. سوسن اجلالی با نثری شاعرانه و احساسی، احساسات عمیق شخصیتها را به تصویر میکشد و خواننده را به دنیای درونی آنها نزدیک میکند.
خواندن کتاب سکوت عشق (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سکوت عشق (جلد دوم)
«دخترک میان هجوم افکار بیگانه و غربتی که بر تن نحیفش خیمه زده بود، مقابل ویترین مغازه با آن لباسهای پر ذرقوورق ایستاده و نگاه رنگ شبش در اطراف تاب میخورد. هر از گاهی به گوشهی خیابان شلوغ خیره میشد و باز از سر ناامیدی، چهرهاش را در پس چادر سیاه رنگ پنهان میکرد. زمان انگار مانند دستهای او یخزده بود و عقربهها هنوهنکنان پیش میرفتند.
در آن سوی خیابان، مردی جوان از ماشینی پیاده شد. دستی به موهای طلاییرنگش کشید و نگاه دریاییاش در اطراف تاب خورد.
مرد راننده همانطور که در را باز میکرد، عینک آفتابیاش را روی موهایش خواباند و با لبخند گفت:
– کو؟ کجاست این پرنسس خوشبخت؟
سامان لبخندی زد و لبهی کت خوش دوختش را مرتب کرد.
– همین طرفهاست. دو ماه که همینجا قرار میذاریم.
اورمان در ماشین را بست و مردانه خندید.
– عجب جای رمانتیکی. حداقل یه کافیشاپی، رستورانی، جایی قرار میذاشتید.
سامان همانطور که همچنان با نگاهش در پی او بود، آهسته پاسخ داد:
– نمیشه، از خواهر شوهرش میترسه.
به ناگاه چشمهایش را ریز کرد و نگاهش را به دختری دوخت که پشت به او، مقابل ویترین مغازه ایستاده بود.
– اونجاست، ببین.
اورمان تکیهاش را به در ماشین داد و با چشمهای درشت و سیاه رنگش رد نگاه او را گرفت. با دیدن دختری که نصف صورتش را با چادر پوشانده بود، اخم ریزی روی پیشانی بلندش نشاند و دقیقتر شد. دخترک ناغافل سر چرخاند و اورمان احساس کرد که در همان لحظه قلبش دست تپش کشید. نمیتوانست باور کند. به چشمهایش و آنچه میدید کوچکترین اعتمادی نداشت. دختری که یک ماه پیش گمش کرد، حال با فاصلهی کوتاه از او ایستاده بود. رنگ از رخش پرید و با حالتی گنگ به سامان خیره شد که ذوقزده مات دخترک مانده بود. دستش را بیاختیار روی قلبش گذاشت که کندتر از هر زمان دیگری میان حفاظ استخوانی سینهاش بالا و پایین میشد.»
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۹۹ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۹۹ صفحه