کتاب خارپشت خوشبخت
معرفی کتاب خارپشت خوشبخت
کتاب الکترونیکی خارپشت خوشبخت نوشتۀ مارکوس فیستر و ترجمۀ مهدی حجوانی است و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده است. کتاب مصوّر خارپشت خوشبخت شامل داستانی تخیلی، برای کودکان است.
درباره کتاب خارپشت خوشبخت
یافتن بهترین کتاب کودک یکی از مشغلههای ذهنی والدین محسوب میشود؛ چرا که کودکان با کمک کتابهای کودکانه میتوانند به درک و رشد بهتری برسند. زمانی که صبحت از خرید کتاب کودک میشود منظور فقط کتاب داستان کودک یا کتاب قصههای کودکانه نیست، بلکه این مجموعه کتاب شعر کودک، کتاب علمی کودک و... را هم در برمیگیرد که بسیار مهم هستند.
قبل از هر اقدامی باید بدانید برای چه کسانی میخواهید کتاب بخرید و بر اساس گروه سنی او اقدام کنید. بهعنوانمثال اگر برای کودکی ۱۰ ساله دنبال کتاب هستید، با جستوجوی بهترین کتاب برای کودکانه ۱۰ساله میتوانید مشکل خود را حل کنید؛ اما فراموش نکنید گروه سنی کتابهای کودک بسیار مهم است. در مجموع، کتاب کودک با تصویر بسیار مورد استقبال قرار میگیرد؛ چرا که رنگها کودکان را به خود جذب میکنند. در ادامه با این تقسیمبندی گروه سنی کودکان آشنا میشوید:
گروه الف: سالهای قبل از دبستان
گروه ب: کلاسهای اول، دوم و سوم دبستان
گروه ج: کلاسهای چهارم، پنجم و ششم دبستان
در کتاب خارپشت خوشبخت میخوانیم میکو خارپشت کوچکی است که در باغش دراز کشیده و گلها را بو میکند، به ابرها نگاه میکند و از زندگیاش لذت میبرد. او همۀ حیواناتی را که در باغش زندگی میکنند میشناسد و بسیار احساس خوشبختی میکند تا اینکه پدربزرگش از او میخواهد با زندگی حیوانات دیگر و تلاشهای آنها آشنا شود تا خوشبخت و عاقبت به خیر شود. میکو کولهپشتیاش را بر میدارد و راه میافتد. او در راه با لاکپشت، خرگوش، گورکن و مورچهها آشنا میشود که هر کدام سعی دارند سریعترین، باهوشترین و قویترین حیوانات باشند تا خوشبخت شوند. میکو وقتی تلاش و تقلای زیاد آنها را میبیند، فکر میکند که این همه زحمت نمیگذارد آنها از زندگی خود لذت ببرند. ازاینرو به باغش برمیگردد و آنچه را دیده برای پدربزرگش تعریف میکند و چون احساس خوشبختی میکند، نمیخواهد خودش را با زحمت زیاد از خوشبختی دور کند.
خواندن کتاب خارپشت خوشبخت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای کودکان گروه سنی ب مناسب است.
بخشی از کتاب خارپشت خوشبخت
«آن روز، روز قشنگی بود و میکو، خارپشت کوچولو، حسابی سرحال بود. توی باغش دراز کشیده بود و ابرها را تماشا میکرد. شکل و قیافهی ابرها طوری عوض میشد که میکو یاد بعضی از حیوانات یا گیاهان باغ میافتاد.
میکو باغش را خیلی دوست داشت. او همهی گلها، همهی بوتهها و حتی همهی علفهای هرز را به اسم میشناخت...»
حجم
۴٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه
حجم
۴٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه