کتاب انگار همین دیروز بود!
معرفی کتاب انگار همین دیروز بود!
کتاب «انگار همین دیروز بود!» نوشتۀ مرجان شریفی است و انتشارات نسل فرهیخته آن را منتشر کرده است. این کتاب خاطرات دوران معلمی مرضیه قدکی را در برمیگیرد.
درباره کتاب انگار همین دیروز بود!
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در اینگونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و به دلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیر واقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و اینگونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیر واقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه به معنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
کتاب انگار همین دیروز بود! نوشتۀ مرجان شریفی، اثری در قالب خاطرهنویسی است که از تجربههای شخصی او در شغل معلمی و خاطرات مادرش مرضیه قدکی الهام گرفته شده است. مرجان شریفی با انتخاب شغل معلمی مانند والدینش، به روایت روزهای تدریس در دژکرد اقلید میپردازد؛ همان جایی که مادرش نیز سالها پیش کارش را بهعنوان معلم آغاز کرده بود. کتاب انگار همین دیروز بود! با زنده کردن خاطرات مرضیه قدکی به مخاطب اجازه میدهد با لحظات و احساسات او در مسیر معلمی همدل و همراه شود. شریفی در کتاب انگار همین دیروز بود! از سختیها و شیرینیهای معلمی در مناطق محروم صحبت میکند، از تلاشهایش برای بهبود وضعیت آموزشی دانشآموزان و از عشق و علاقهاش به این حرفه که باوجود تمام سختیها همچنان پایدار است.
خواندن کتاب انگار همین دیروز بود! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران کتابهای خاطرات و علاقهمندان به شغل معلمی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انگار همین دیروز بود!
«از کودکی، عاشق معلمی بودم. دلم میخواست مثل پدرم به فرزندان این مرزوبوم خدمت کنم. دلم میخواست وقتی که نبودم؛ بدون یک کلمه بیشتر یا کمتر بگویند؛ معلم بود. دلم میخواست که سه واژۀ خودباوری، تلاش و موفقیت را در دل دانشآموزانم جاری کنم. آن زمان، بچهای بیش نبودم و پدرم مدیر یک مدرسۀ راهنمایی بود. شبها دور از چشم مردم، به همراه مادرم به خانۀ دانشآموزان روستایی میرفتند و برایشان نفت و مواد غذایی میبردند. هر سال عید که میشد، پدرم برای خدمتگزاران مدرسهاش با هزینۀ شخصی، کتوشلوار میخرید و به منزلشان سر میزد و اگر مشکلی داشتند سعی میکرد در حد توان به آنها کمک کند.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۳ صفحه