دانلود و خرید کتاب عزیز جان ناهید گلکار
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب عزیز جان اثر ناهید گلکار

کتاب عزیز جان

نویسنده:ناهید گلکار
انتشارات:نشر داستان
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۹۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عزیز جان

عزیزجان رمانی اجتماعی درباره‌ی وضعیت زنان و دختران به قلم ناهید گلکار، نویسنده معاصر ایرانی است. ناهید گلکار در کتاب عزیزجان، ماجرای زنی را نوشته است که رنج‌های بیشمار زندگی او را قوی کرده.حالا چیزی وجود ندارد که او را از پا بیندازد. 

درباره‌ی کتاب عزیزجان

کتاب عزیزجان، سرگذشت واقعی زنی رنج‌دیده است که سختی‌های زندگی نه تنها او را از پا نینداخته است بلکه هر روز و هر روز او را قوی‌تر کرده است. در کتاب عزیزجان ما داستان نرگس را می‌خوانیم. دختر کوچکی که به خاطر فقر پدرش در بازی مسخره‌ و احمقانه‌ی پول و قدرت می‌افتد و همسر پیرمردی می‌شود که به جز آزار و اذیت او، چیز دیگری بلد نیست. نرگس کوچک است و از ازدواج و ازدواج کردن به جز پوشیدن لباس عروس و رقص و شادی چیزی نمی‌داند. و زمانی که او با مفهوم ازدواج آشنا می‌شود یاد می‌گیرد که چطور باید قوی باشد و به زندگی‌اش، هرچند سخت و دردناک ادامه دهد.

داستان عزیزجان، داستان بسیاری از زنان و دختران این نسل و سرزمین ما است. خواندن داستان عزیزجان و گوش سپردن به روایت‌های دردمندانه‌ی او از زندگیش، به جز لذت شنیدن داستانی زیبا، به ما کمک ‌می‌کند و به یادمان می‌آورد که چقدر می‌توانیم در زندگی اطرافیانمان تاثیرگذار باشیم.

کتاب عزیزجان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب عزیزجان برای افرادی که دوست دارند داستان‌های عاشقانه بخوانند، جذاب است. خواندن کتاب عزیزجان همچنین دیدگاه عمیق و روشنی، درباره‌ی وضعیت زندگی زنان به خواننده، می‌دهد.

جملاتی از کتاب عزیزجان

وقتی یازده سالم بود، منو به مردی هفتاد ساله که زنش مُرده بود، شوهر دادند؛ به همین سادگی.

نه کسی نظر منو پرسید، نه صلاحم رو در نظر گرفت. آقام کارگری ساده بود و درآمد کمی داشت. پس وقتی زن‌های محلی، منو برای اون پیرمرد پولدار در نظر گرفتند، نه نگفت. نمی‌دونم شاید ته دلش راضی نبود؛ چون اون منو خیلی دوست داشت و همیشه به من می‌گفت: تو نمک زندگی منی.

آقام از وقتی مادرم مُرد، دیگه نه کسی خنده‌اش رو دید، نه حرف خوبی از دهنش دراومد و نه درست و حسابی سر کار می‌رفت. حالا با این وصلت، هم یه پولی گیرش می‌اومد، هم یه نون‌خور از سفره‌اش کم می‌شد. از اینکه از خونه‌ی پدریم با همه‌ی بدبختی‌هاش می‌رفتم، راضی نبودم. شاید در اون شرایط دلم برای خواهرهام می‌سوخت که با همان سن کمی که داشتم، از اونا مراقبت می‌کردم. بی‌خیالی آقام، که جز غصه خوردن برای زنش، که روی دستش مُرده بود کاری نمی‌کرد، بیش‌تر از هر چیز آزارم می‌داد. اون روزها من و دو خواهرم رقیه و ربابه کارمان صبح تا شب خاله بازی بود؛ عروسی می‌گرفتیم و بچه می‌زاییدیم. بچه‌های ما عروسک‌هایی پارچه‌ای بودن که مادرم دوخته بود و حالا بسیار کهنه و بدشکل شده بودن. ولی ما اونا رو با علاقه بغل می‌گرفتیم و به خونه‌ی هم می‌رفتیم و نقش یک زن خونه‌دار و مادری مهربان رو بازی می‌کردیم و این تمام تصور من از شوهر کردن بود و بس!

نظرات کاربران

شهرزاد
۱۳۹۷/۰۴/۱۲

شیرین، جذاب و پر کشش و قابل تبدیل به فیلمنامه ای عالی برای ساخت یک سریال آموزنده و دیدنی.

maryam.m
۱۳۹۹/۰۸/۱۷

خیلی سطح پایین و بی منطق بود فقط اگر وقت زیادی دارید و بیکار .....و وقتتون براتون ارزشی نداره بخونیدش......چقدرررر غلو آخه؟؟؟؟؟

شاندیزی
۱۳۹۹/۰۵/۲۹

کتاب بسیار روان و قابل باور ودلچسب بود و تجربه های عزیزجان برای من مفید بود

baharaak
۱۳۹۹/۰۴/۲۳

داستان قشنگی داشت من کلا از کتابهای خانم گلکار درس زندگی یاد میگرفتم اینکه نترس بود اینکه باید واسه خواسته هات بجنگی تو این داستان خیلی جاهاشو من اشک ریختم اما اخرش تحسینش میکردم عزیزجان رو توصیه میکنم این کتاب رو بخونید

مهدیس
۱۳۹۸/۱۱/۲۱

خیلی خوب بود.تعلیق داستان عالی بود و اینکه اصلا در شخصیت ها اغراق نشده بود یکی از علل جذابیتش بود

zahrratta
۱۴۰۰/۰۳/۱۹

خدایا چقدر خوب بود. ساعت ۶ و ۶ دقیقه‌س و این داستان همین الان تموم شد. چشمام پر اشکه. آخرش چقدر دلم گرفت، چقدر دلم پر کشید برای مادربزرگای خودم. عزیز جان واقعا زن فوق العاده‌ای بود. این که داستان

- بیشتر
Parisa
۱۳۹۹/۰۴/۲۶

داستان یه زندگی، پر از فراز و نشیب... متن و‌ ماجرای خیلی جذاب⁦👌🏻⁩ زن قصه که اتفاقا ماجرای واقعی زندگیش رو می‌گه خیلی شجاع و جسوره، تمام تلاشش رو می‌کنه که به هدف‌هاش برسه، اونم تو زمانه‌ای که موانع فرهنگی اجتماعی

- بیشتر
نارگل
۱۳۹۷/۰۴/۱۵

بسیار عالی دو روز طول کشید بخونمش شب و روز نداشتم ..یکی از دلایل جذابیتش واقعی بودن داستان بود..دستمریزاد به نویسنده محترم

mojde
۱۴۰۰/۰۶/۱۰

همیشه از آدما بت می‌سازیم

کاربر ۲۰۶۳۳۱۰
۱۳۹۹/۰۵/۲۲

تعدادی از اسمای فرزندان و تعداد زایمان ها جنسیت بچه های یک شخص در جاهای متفاوت داستان فرق میکنه! فضایی که از اون دوران مطرح شده با چیزایی که ما از کتاب های نویسندگان مطرح اون دوران مثل بزرگ علوی می‌خونیم

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۷)
تصمیم گرفتم هرگز یادم نره که هیچ چیزی رو توی زندگی برای خودم بزرگ نکنم، چون نیست! نه غمش، نه شادی؛ هیچکدوم.
s.latifi
دختر جان تو داری عباس رو لوس می‌کنی حواست نیست، این بدبخت رو پای خودش وایساده بود، حالا داره به دست تو نیگا می‌کنه. بهت گفته باشم مردها این طوریَن؛ مزه‌ی پول بره زیر دندونشون، دیگه ول‌کن نیستن. نکن مادر اگه پول و پَله‌ای داری، واسه روز مبادا نگه‌دار. به بچه میشه اعتماد کرد، به مردای این دوره و زمونه نمیشه. همیشه هوای خودتو داشته باش. از مردا باید پول بخوای وادارشون کنی برن در بیارن. اونوقت ببین چه جور مردی میشه. اما... اما اگر پول بهشون بدی و عادت کنه به اینکه می‌تونه رو تو حساب کنه، دیگه ولت نمی‌کنه. ولی این وسط چه اتفاقی می‌افته؟ دیگه اون مردی رو ازشون گرفتی. دیشب اوس‌عباس نمی‌دونست که برای مردیش داره عزا داری می‌کنه. خدا مرد رو برای این آفریده که کار کنه و با غرور و فخر برای زن و بچه‌اش خرج کنه. اینو ازمردت نگیر، بذار مرد بمونه.
s.latifi
زمونه یه چیزایی به آدم یاد میده که چیزایی که در جوونی می‌خوای اگر بهش نرسی، میشه درد ولی اگر برسی، می‌بینی که خیلی هم مهم نبود.
Abolfazl
به دنیا بخند مادر، دنیا بد جنسه. اگه گریه کنی هی می‌زنه تو سرت که باز هم گریه کنی. اگه بخندی و مسخره‌اش کنی، میگه این خُله! دست از سرت ورمی‌داره و می‌ذاره بخندی
Abolfazl
یک دل یک جهت
Parisa
وقتی هم به خونه رسیدم تو فکر بودم و غمگین. اصلاً حوصله نداشتم. کسی هم خونه نبود. وضو گرفتم و ساعتی با خدا راز و نیاز کردم. دستم رو، رو به آسمون بلند کردم و گفتم: خدایا من همیشه بنده‌ی تو بودم و هستم. دیدم که چقدر به من کمک کردی و دیدم چقدر بهم نعمت دادی ولی بازم یادم رفت و از خودم دونستم. حالا عاجز و درمونده به در گاهت اومدم؛ منو ببخش و بهم یاد بده که به مال تو مغرور نشم ورفتم روی تختم و دو زانومو گرفتم توی سینه‌ام و ساعتی به همون حال بیدار موندم. حس عجیبی نسبت به زندگی و اطرافم پیدا کرده بودم.
s.latifi
آدم‌ها با هم فرق دارن. مهم اینه که همیشه قوی و محکم باشی و هیچ‌وقت خسته نشی، وگرنه زندگی زود از پا درت میاره.
fatemeh
خدایا به امید تو نه به امید خلق روزگار
Abolfazl
چند ماه بعد پای حبیب درد گرفت و بعد از مدتی دکترها تشخیص قانقاریا دادن. دکتر گفت: بر اثر ترک الکل بیماری قند گرفته و کاری نمی‌شد کرد. حتی به اون پیشنهاد کردن برای جلوگیری از پیشرفت بیماریش گاهی الکل استفاده کنه ولی حبیب زیر بار نرفت و همین بیماری باعث شد که یک پاش سیاه بشه.
s.latifi
عزیزخانم دنبالم اومد که چی شده نرگس جون؟ گفتم: داشتن غیبت می‌کردن خیلی بد. منم نتونستم بذارم مجلس شما رو خراب کنن. نه به خاطر خودم، میگن ملائک تا چهل روز تو مجلس شما نمیاد (از اون به بعد بارها و بارها از زبون خانم حسینی شنیدم که این حرف منو به عنوان حقیقت به خورد مردم داده بود. منم تو دلم گفتم: آخه بابا تو از کجا می‌دونی؟)
s.latifi

حجم

۴۰۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۷۴ صفحه

حجم

۴۰۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۷۴ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان