کتاب همیار پاکبان
معرفی کتاب همیار پاکبان
کتاب «همیار پاکبان» نوشتۀ یسنا چترایی، یلدا چترایی و ویراستۀ سیدسعید طباطبایی است و انتشارات فکرونه آن را منتشر کرده است. همیار پاکبان، داستانی آموزنده دربارۀ محیط زیست و ارزش شغل پاکبانی است.
درباره کتاب همیار پاکبان
قصهها مزایای بیشماری دارند و کودکان از طریق داستانها موارد زیادی را یاد میگیرند و نسبت به مسائل آموزشی واکنش بهتری نشان میدهند. آموزش در حین خواندن آموزش غیرمستقیم نام دارد و کودکان بدون اینکه بدانند نکات زیاد را میآموزند. آموزشها میتواند مهارتهای زندگی، هنجارها و رفتارهای درست باشد یا مطالب و حقایق علمی دنیای اطراف. این آموزشها چون بهصورت داستان برای کودکان خوانده میشود، از شنیدن آن لذت میبرند و در ذهنشان باقی میماند. کتاب همیار پاکبان، دربارۀ دختری است که نسبت به محیط اطرافش بیتوجه است و عادت دارد که آشغالهایش را روی زمین بریزد اما یک روز پاکبانی خسته و مهربان را در پارک میبیند. این کتاب در قالب داستانی شیرین به اهمیت حفاظت از محیطزیست اشاره میکند.
بسیاری از کودکان به خواندن و نوشتن علاقه نشان میدهند. برای نویسندگی محدودیت سنی وجود ندارد و کودکان و نوجوانان هم میتوانند داستانهای زیبا خلق کنند. شاید کودکان و نوجوانان در سنین پایین هنوز تجربۀ چندانی از زندگی نداشته باشند یا عمق زندگی را هنوز بهخوبی درک نکرده باشند؛ اما تجربیات روزمرۀ زندگیشان با چاشنی تخیل میتواند منجر به نوشتن قصههای جذاب شود. انتشارات فکرونه بستر را برای علاقهمندان بهویژه کودکان و نوجوانان فراهم کرده است تا با دریافت آسان مجوز نشر از وزارت ارشاد کتابشان را تولید کنند. آنها پس از تجاریسازی کتابشان، با همکاری تیم ویراستار و تصویرگر فکرونه میتوانند کتابهای تولیدشده را به یک اثر ملی تبدیل کنند تا علاوه بر ثبت در کتابخانۀ ملی، در کتابفروشیها نیز قابلفروش باشد.
خواندن کتاب همیار پاکبان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به ک.دکان و علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب همیار پاکبان
«در یک روز زیبای بهاری، مادر و پدر سارا کوچولو تصمیم گرفتند دخترشان را به پارک ببرند. سارا دختر مهربان اما نامنظمی بود که هر کجا میایستاد و خوراکی میخورد، زبالهاش را در همان مکان رها میکرد. او طبق عادت بد همیشگیاش، قبل از این که سوار ماشین پدر بشود، پوستهٔ شکلاتی که خورده بود را روی زمین انداخت و سوار ماشین شد تا بهطرف پارک حرکت کنند. وقتی به مقصد رسیدند، سارا کوچولو بهسرعت از ماشین پیاده شد و بهسمت پارک دوید. خوب که دقت کرد، پارک بسیار زیبا و مرتب به نظر میرسید. سارا با خوشحالی به مادرش گفت: چه پارک قشنگی!»
حجم
۱۰٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴ صفحه
حجم
۱۰٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴ صفحه