کتاب زیر ناودان طلا
معرفی کتاب زیر ناودان طلا
کتاب زیر ناودان طلا نوشتهٔ نجف علی مهاجر است. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان در قالب یک سفرنامه برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب زیر ناودان طلا
کتاب زیر ناودان طلا که با تصویرسازیهای «سمینه خوبی» منتشر شده، سفرنامهٔ زیارت یک کودک را در بر گرفته است. راوی، کودکی هشتساله است که در سال ۱۳۰۷ هجری شمسی همراه با پدرش از مراغه به راه میافتد تا به زیارت در کربلا برود. او که در ۷۱سالگی، خاطرات خود را از این سفر روایت میکند، مشاهدات خود و اتفاقات مسیر سفر را با دقت برای خواننده بازگو کرده است. نوشتن سفرنامههای زیارتی از صدها سال پیش رواج داشته و مردمی که به زیارت مکانهایی همچون خانهٔ خدا در مکه، تربت پیامبر در مدینه، حرم امام حسین (ع) در کربلا و حرم امام رضا (ع) میرفتند، حاصل دیدهها و شنیدهها و احوال معنوی خود را در قالب سفرنامه میریختند. کتاب «زیر ناودان طلا» یکی از این سفرنامهها است که حاصل سفر زیارتی کودک به کشور عراق و زیارت حرم امام علی (ع)، امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع) و حرم کاظمین است. این کودک سفر خود را از شهر مراغه شروع کرده و خاطرات خود را از این سفر معنوی نوشته است. با او همراه شوید. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در سال ۱۳۴۴ پایهگذاری شد، گستردهترین شبکهٔ کتابخانههای کودکان و نوجوانان را دارد و از برجستهترین تولیدکنندگان کتاب کودک است. این سازمان علاوه بر کتاب، محصولات فرهنگی دیگری مانند فیلم و سرگرمیهای سازنده و موسیقی نیز برای کودکان تولید میکند.
خواندن کتاب زیر ناودان طلا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کودکان گروه سنی «د» (نوجوان - راهنمایی) پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زیر ناودان طلا
«یاد آن روزها بخیر. روزهایی که هشت سال بیشتر نداشتم و در شهر زیبا و خوشآب و هوای مراغه زندگی میکردم؛ شهر سرسبزی در آذربایجان شرقی که زمینهایش پوشیده از درخت بود و باغهای بزرگ انگور. خیابانهای کوتاه و کوچههای تنگ و پیچ در پیچش، از هر طرف به باغی میرسید. شهر دورهٔ کودکی من آنقدر زیبا بود که بیشتر به رؤیا شبیه بود تا به واقعیت. شاید به خاطر همین است که خیلی شبها خواب مراغه آن زمان را میبینم؛ خواب زمانی که هشت ساله بودم و برای اولین بار به زیارت کربلا رفتم.
حالا که خوب فکر میکنم، میبینم که همه چیز روشن و واضح به یادم میآید. عجیب است، انگار همین دیروز بود! با اینکه موهای سفید و کمر خمیده دارم، وقتی خوب به آن روزگار فکر میکنم، احساس میکنم پسربچّهای هستم با موهای زرد بلند که قیافهٔ دخترانهای دارد و در دنیای روشن کودکی غمی ندارد جز اینکه به کربلا برسد و موهای بلندش را کوتاه کند. شاید مزّهٔ شیرین زیارت، آن روزها را برای من تا این حد زنده و روشن نگه داشته است.»
حجم
۱۶٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۱۶٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه